Niall Horan, Black and white (stripped)🎶🎧میشه پارت آخر رو بترکونید برام؟ *ایموجی بغض*
****
- به غلط کردن افتادم!
با عجز رو به اشتون لب زد و اون پسر هم در جوابش سر تکون داد.
اش- باید با دایی لی میرفتیم!
زین چشم چرخوند: گولِ نگاهای مظلوم نمای لوسی رو خوردم!
روث که جلوتر از اون دو نفر راه میرفت، با شنیدنِ صداشون به عقب برگشت و آروم گفت:
- غر نزنید و راه بیوفتید!اشتون لب ورچید و خودش رو به زین نزدیک تر کرد و محکم دستاشو گرفت. پشت سر لوسی و روثی که داشتن باهم حرف میزدن، واردِ پنجمین مزون شدن.
بعد از سلام دادن به خانوم هایی که اونجا بودن، زین و اشتون بی توجه به بقیه خودشون رو با خستگی روی مبل هایی که اونجا بود رها کردن.
اشتون نگاهش رو اطراف اونجا چرخوند و وقتی چشمش به کت و شلوار های سایز کوچیک سمت راستِ سالن افتاد با ذوق نگاهش رو سمت زین چرخوند.
اش- زینی! اونجارو نگاه کن.
نگاهش رو چرخوند سمت جایی که اشتون اشاره کرده بود. با دیدن اون کت شلوارای کیوت لبخندی زد و از جاش بلند شد، دست اشتون رو گرفت و به اون سمت کشوندش. با همدیگه لباسای توی رگال رو جابجا میکردن تا اینکه چشم زین به یکی از لباس ها افتاد.
به آرومی از رگال خارجش کرد و رو به اشتون گفت: اش اینو ببین!
اشتون نگاهش رو داد به کت تقریبا اسپورت سورمه ای که خط های چهارخونه مانندِ سفید داشت. چشم هاش برق زد و با ذوق گفت: میشه بپوشمش؟
لبخند زیبایی از ذوقِ اون پسر روی لب زین نشست: آره عزیزم.
نگاهش رو چرخوند و با دیدن پسری که نزدیک بهشون ایستاده بود دستش رو بلند کرد: آقا ببخشید!
پسر با شنیدن صدای زین فورا به سمتش اومد: بفرمایید؟
زین لباس رو به پسر نشون داد و بعد اشاره ای به اشتون کرد: سایز ایشون!
پسر فورا رفت تا سایز اشتون رو بیاره. اشتون سرجاش با ذوق بالا پایین میپرید و زین هم بهش میخندید.
اش- زینی؟
زی- جانم؟
جلو رفت و دستش رو دور کمر زین حلقه کرد و سرش رو به شکمش تکیه داد: خیلی دوستت دارم.
YOU ARE READING
Eyes Off You [Z/M]
Short Storyهیچوقت فکر نمیکردم کسی بتونه باعث بشه من اینقدر از خود بیخود بشم . ولی تو تونستی! و حالا من نمیتونم چشمام رو، از روت بردارم . [Ziam Mayne] [Completed]