part 9

2.2K 254 29
                                    

''''''''''''|کوک|''''''''''
صبح با حس آرامشی که دو سه سالی بود حسش نکرده بودم چشمام و باز کردم و جایه خالی جین هیونگ و کنارم دیدم کش و قوصی به بدنم دادم و به سمت دستشویی حرکت کردم ،
همونطور ک از پله ها پایین میومدم جین هیونگو تو آشپزخونه دیدم که خم شده بودو داشت چیزیو بر میداشت گوشیم و سریع از تو جیبم در آوردم و رو باسنش تنظیم کردم و از اون منظره ای ک ایجاد کرده بود عکس گرفتم ک یهو
"چیلیک "
جین هیونگ چشماشو ریز کردو تو همون حالت چرخید سمت من منم وانمود کردم که داشتم ازخودم عکس میگرفتم ک یهو با جیغی که کشید به خودم لرزیدم و شلوارمو چک کردم ک خیسش نکرده باشم
-چ غلطی کردیییییییییییی
+ ب خدا میخواستم به مونی نشونش بدم
بعدم لبامو آوردم جلو و سرمو انداختم پایین که شاید دلش به حالم بسوزه امااا
- چشمم روشن مثله اینکه خیلی خوشت میاد جونیو هورنی کنی ک بعدش بیاد اینجا منو به صورت وحشتناکی ب فاک بده ارهه
بعدم آستیناشو بالا زد و به سمتم حمله ور شد
منم از این موضوع مطمعن شده بودم که اگه تا الان باکره مونده بودم از این لحظه به بعد جین هیونگ به صورت فوق خشنی منو به فاک میده :||
همونطور که داشتم دور خونه میچرخیدم تا از دست جین هیونگ فرار کنم به سمت گلدون مورد علاقش رفتمو گرفتمش تو دستم و گفتم
+ هیونگ خوشگلم عقب واسا ... گوش کن .. من غلط کردم نمیفرستم براش اصن پاکش میکنم فقط منو نزن
بعدم ادایه گریه کردن در آوردم ک گلدونو از دستم قاپیدو محکم و سفت بغلم کردو با بغض گفت
-بانی لطفن برگرد ....دلم واسه این شیطونیات تنگ شده بود ..این خونه بدون تو حال نمیده . قول میدم دیگه صدایه ناله هامو نشنوی اصن ... اصن از این به بعد کارایه خاک بر سریمونو میریم خونه جونی فقط تو برگرد
واقعن نمیتونستم خودمو نگه دارمو یهو زدم زیره خنده جین هیونگم ک دید دارم میخندم هلم داد ک افتادم رو زمین و دستامو بالا سرم نگه داشتو رو شکمم نشست و شروع کرد به قلقلک دادنم اون دقیق میدونست کدوم قسمت شکمم فوقالعاده قلقلکیه پس دقیقن دستشو میزاشت همونجا و قلقلکم میداد انقد خندیده بودم ک اشک از چشام میریخت وقت دیگه از شدت خنده دهنم خشک شده بود جین هیونگم رضایت داد تا دست از قلقلک دادن من بکشه پاشد گونمو بوسید و گفت
- میدونی بانی واقعن احساس میکنم مامانتم وقتی میگفتی مثله مامانا میمونی ناراحت میشدم و میگفتم من ک شبیه زنا نیستم و اخلاقم کاملن مردونست اما وقتی پایه تو وسط باشه مثله یه مادر دلم شور میزنه برات و حاضرم خودم تو دردسر بیوفتم اما تو جات راحت باشه حالا ام بیا صبحانه بخور پسر خوب من
بغض راه گلومو بسته بود هیچوقت فکر نمیکردم بعد از مادرو پدرم کسیو اینقدر دوست داشته باشم کسی ک با تمام وجودم دلم نمیخواد از دستش بدم گاهی اوقات با خودم فکر میکنم ینی واقعن لیاقت این همه علاقه جین هیونگ نسبت به خودم دارم یا نه سعی کردم بغضمو کنترل کنم ک موفق هم شدم لبخند زدم به سمت میز رفتم و روبه رویه جین هیونگ نشستم و به میز نگاهی انداختم پنکیک و کیک شکلاتی و شیر موز
+یااااااا هیونگ تو که قصد نداری سیکس پکامو از بین ببری و منو به یه مرد بو گندویه شکم گنده تبدیل کنی ؟؟؟
-آههههه پسر تو از بچگی زرنگ بودیو همیشه دستمو رو میکردی
و بعد به صورته نمایشی به خاطره کلافگی سرشو به میز کوبوند
+میدونی چیه هیونگ چون دست پخت توعه برام مهم نیست ک سیکس پکام از بین بره
- باشه بچه بگیر کوفت کن زودتر دیگه عنه رمانتیک بودنو در آوردیم ( رایتر رد میدهد 😐😐😐قرار بود جین یه چیز خوب بگه که دیدم دیگه به خاطر شدت ابراز علاقه شبیه کاپلا میشن 😑😑) در ضمن مگه نباید واسه قرار داد کار جدیدت بری ؟
من که یهو یاد اون قرار داد افتادم شیر موز پرید تو گلومو جین هیونگ همونطوری ک داشت غر میزد مدام محکم به پشتم میزد وقتی سرفم بند اومد مچ دستشو گرفتمو گفتم
+ هیونگ دردمم گرفتتتتت بابا یواش تر
- به تو خوبی نیومده ایش
خندیدمو به ساعت نگاه کردم هنوز یه ساعت وقت داشتم چون اون آقایی ک پشت تلفن بود فک کنم سوجونگ اسمش بود گفته بود راننده ساعت یازده میاد دنبالم
از جین هیونگ خداحافظی کردم و به سمت خونه راه افتادم به خونه که رسیدم بدون اینکه وقت و تلف کنم به سمت اتاقم رفتم و شروع کردم ب بهم ریختن لباسام تا یه پیراهن مردونه سفید از توشون پیدا کردم و بعدش رفتم سراغ کت شلوارا دوتا رو خیلی مورد علاقم بودو از رگال بیرون آوردم و براندازشون کردم و نگاهم بینشون ردو بدل میشد احساس کردم رنگ تیره مناسب تر باشه پس کت سرمه ایم رو انتخاب کردم و انداختمشون رو تخت
به سمت آینه رفتم تا موهامو مرتب کنمو یه میکاپ ریزی ام انجام بدم که گوشیم زنگ خورد منم فک کردم سوجونگه واسه همین دست پاچه شدمو گوشیم از دستم افتاد خم شدم گوشیمو گرفتم با دیدن اسم کسی که داشت بهم زنگ میزد یه لعنتی گفتمو جواب دادم
+ جیمین تو نافتو با خروس بی محل بودن بریدن
- اعععع اینجوریههه اصنشم خدافس
از کیوت بودن بیش از اندازه این پسر خندم گرفته بود
+موچی قهر نکن
- موچیم خودتی من خروس بی محلم
+ من موچیم؟؟؟
-نه تو بانی حالا چرا خروس بی محلم من؟
منم همه داستان دیشبو تماس سوجونگو برایه جیمین تعریف کردم ‌، با تمام اینکه خیلی کیوت بودو مثل بچه ها رفتار میکرد اما به موقش فوقالعاده عاقلانه رفتار میکردو تصمیم میگرفت
- اما کوک ای کاش حداقل میدونستی قراره چیکار کنی
+ واییی جیمین حالا دیگ تهش اینه بخام نظافت کاری کنم دیگـهه
-امیدوارم همینجوری باشه الانم مزاحمت نمیشم سریع آماده شو که یه ربع وقت داری
+ خدافس موچییییی.
-گمشوووو
و بعدم بلافاصله قطع کرد خندیدم و کرم مرطوب کننده رو به پوست صورتم زدم بعدشم یکم رژ گونه صورتی به گونه هامو نوک دماغم زدم و با زدن بالم لب میکاپمو کامل کردم به سمت کت شلوارم رفتم اونارو تنم کردم تصمیم گرفتم کروات هم بزنم پس کرواتی و که عاشقش بودم رو زدم و خودمو تو آینه چک کردم یه چشمک به خودم زدم که گوشیم تک زنگ خورد ساعت و نگاه کردم و دیدم یازده اوپس چقد دقیق اومده بود.
از در خونه بیرون آمدم و با دیدن ماشین روبه روم کفم برید وقتی یه مرد غول پیکر از ماشین پیاده شد بیشتر کفم برید
به سمتم اومد و گفت
- منو آقایه سوجونگ فرستادن و بدون اینکه اجازه حرف زدن به من بده با دستش به پشتم فشاری وارد کردو منو به سمت ماشین برد در عقب و باز کرد و سوار شدم خودشم کنارم نشست و به راننده گفت حرکت کنه وقتی تو ماشین نشستم تازه یادم اومد ک اگه قراره اونجا کار کنم این کارمو که تو فروشگاه مواد غذایی بود رو از دست میدم و تمام اون یک ملیون دلار و باید به اون مرد بدم ،پس اجاره خونم چی ؟ با خودم فکر کردم شاید بعد از اینکه کارم اونجا تموم بشه بتونم یه شیفت دیگه ام کار کنم ،من لعنتی حتی نپرسیده بودم که باید چیکار کنم و تا مقدار پولو فهمیدم قبول کردم با ایستادن ماشین از فکر بیرون اومدم و دیدم جلویه یه ساختمون چند طبقه و خیلی خوشگلی وایسادیم تو نگاه اول مسکونی به نظر میرسید اما وقتی رفتیم تو ساختمون فهمیدم که یه چیزی مثله یه ادارست با اون غوله به سمت آسانسور رفتیم و اون دکمه طبقه سوم رو زد ،وقتی آسانسور وایستاد به سمت در زرد رنگی رفتیم بعد از چند تقه ای که به در زدیم صدایه سوجونگ و شنیدم گه گفت بیاین تو
اون مرد درو باز کرد منو هل داد تو و خودش بیرون موندو درو بست . سرمو بالا گرفتم و دهنم باز موند مجسمه هایه تو اتاقش از زندگی من گرون تر بود ،
دیدم وقتی قیافمو دید نیشخندی زدو گفت
-خوشم اومد سلیقش خیلی خوبه
من که از حرفی ک زده بود گیج شده بودم گفتم
+کی ؟
- میدونی نباید اولش قبول میکردی اگه قبول نمکردی و میومدی قرار دادو میدیدی میتونستی بری اما الان فقط یه راه داری باید امضاش کنی
بهم اشاره کرد که به سمتش برم برگه ای رو از تو کشو در آورد و خودکارو گذاشت روش و گفت
- امضاش کن
+ اما من باید بخونمش
- میتونی بخونی اما بدون یا باید امضاش کنی یا جین هیونگت
نزاشتم ادامه حرفشو بزنه امضاش کردم
+ حاضرم برده جنسی بشم اما نزارم دستتون به هیونگم بخوره
دیدم که یهو شروع کرد به دست زدن و بعد یه پوزخند گفت
-خب الانم داری همینکارو میکنی .
از حرفی که زد انقد شکه شده بودم که گوشام سوت میکشید و هیچ صدایی نمیشندیم دستمو به لبه یه میز گرفتمو با خودم گفتم چیکار کردی احمق و با تمام توانم به سوجونگ گفتم
+ بر ...برده .. کی ؟
- نگران نباش پسر خوشگلیه من خودم یه مدت روش کراش داشتم
+ نگفتم قیاف..ش چطوره ..گفتم ..کیه؟
- کیم تهیونگ
با شنیدن اسمش چشمام داشت از حدقه میزد بیرون با تته پته شدید تری گفتم
+ ت..ه ت..ه ..ته..یو..نگ؟؟
*********************************
امیدوارم خوشتون بیاد و اینکه یادم رفت تو پارت معرفی عکس سوجونگ و بزارم پس اینجا میزارمش

نگ؟؟ *********************************امیدوارم خوشتون بیاد و اینکه یادم رفت تو پارت معرفی عکس سوجونگ و بزارم پس اینجا میزارمش

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Life or slavery ?Where stories live. Discover now