part26

1.3K 146 32
                                    

بلاخره اون مسیر کوفتی تموم شد و به اون عمارت کوفتی تر رسیدن ، به خاطر حجم حرصی که به خاطر بدن بی جنبش خورده بود دیکش تقریبن خوابیده بود و خداروشکر جلب توجه نمیکرد بدون حتی نیم نگاهی به چانبوم خداحافظی کوتاهی کرد و با دو از ماشین پیاده شد ، به نگهبانای جلوی در که رسید قبل از اینکه اونها جلوشو بگیرن خودش وایستاد و شروع کرد تند تند و پشت سر هم حرف زدن و هم زمان که حرف میزد دستاشو تو هوا تکون میداد
+اهم اهم ، خب حضورم به عر نه ببخشید عرضم به حضورتون که من دوست چانبومم ، ینی همون که معرفی کرده بود ، رمز عبورم your eyes  میتونم برم تو؟؟
نگهبانای جلوی در که گویا از شدت وراجی اون پسر روبه روشون خسته شده بودن راه رو براش باز کردن تا زود تر از دستش خلاص شن نفس عمیقی کشید و برای بار دهم خدا رو شکر کرد که مرحله اول رو با موفقیت که اگه از شق کردنش جلوی چانبوم چشم پوشی کنیم گذروند ، به سمت در ورودی عمارت رفت و دوباره چند تا نگهبان و دید تا خواست دوباره شروع به وراجی کردن بکنه یکی از نگهبانا شروع کرد به حرف زدن
_ تو باید جانگ هوسوک باشی ، دوست چانبوم درست میگم؟
هوسوک آب دهنشو با صدا قورت داد
+بله
نگهبان به نشونه تفهیم سرشو تکون داد
_همراهم بیا
پشت سر نگهبان به راه افتاد ، دروغ چرا ترسیده بود ،  نه به خاطر موقعیتی که توش قرار داشت ، اون خودش آدمی بود که جون صد نفر و با وحشیانه ترین شکل ممکن گرفته بود، ترسش به خاطر کوک بود ، میترسید دیر بشه و نتونن اون بچرو از دست این حیوونا نجات بدن، کوک خیلی معصوم بود جاش اینطور جاها نبود ، غرق تو افکارش بود که با سر رفت تو بغل یکی ، با بهت سرشو بالا آورد که چانبومو دید
جیغی کشید
+یا خود خدااااااااا ، تو از کدوم سوراخی چپیدی این تووووووووو
چانبوم چشماش گشاد شد و دستشو جلوی دهن هوسوک گذاشت و زیر گوشش آروم زمزمه کرد که باعث شد موهای نداشته بدن هوسوک سیخ بشه ، (چیهههههه عارع شیو میکنه پسرممم 😂😂😂😂 همیشه آمادست )
_هیسسسس ، از در پشتی اومدم ، تو ام یکم آروم تر حرف بزن بستنی چوبی خوابه
هوسوک با گیجی به چانبوم نگاه کرد و انگشت اشارشو به شقیش زد (لعنتی گیفشو پیدا نکردم گالری من مثله کمدم میمونه انقد چیز میز چپوندم توش هیچوقت نمیتونم اون چیزی که میخام و پیدا کنم  ، میدونید دیگه هوسوک وقتی میخاد فکر کنه انگشت اشارشو چند بار میزنه به شقیقش گیدو گیدو ☺️☺️)
+این چاقالوی گنده کو ؟؟ بستنی چوبی کیه دیگه ؟؟
چانبوم به خاطر کیوت بودن بیش از اندازه اون پسر رو به روش تکخندی کرد و تو همون حالت قبلی منتها  فقط دستش رو دهن هوسوک نبود جوابشو داد
_اولن که اون چاقالوی گنده وقتی که شما تو افکارت غرق بودی تورو به من سپرد تا قبل از اینکه بستنی چوبی بیدار شه عمارتو نشونت بدم و دومن بستنی چوبی  کیم و میگم دیگه،
هوسوک آهانی زیر لب گفت و همراه چانبوم از این ور عمارت به اونور عمارت میرفت تا مثلاً عمارت و درست یاد بگیره اما ، اون تمام مدت حواسش به چانبوم بود و اصلاً درست متوجه نشد و فقط خیلی از قسمت های کم عمارت و بیادش مونده بود ، چانبوم به سمت هوسوک برگشت
_ببین هوسوک ما خیلی باید حواسمونو جمع کنیم تا آتو دستشون ندیم ، جون کوک در خطره، میترسم نتونیم به موقع از دستشون نجاتش بدیم
هوسوک حرف چانبومو با سرش تایید کرد
+آهوم ، خودمو از همین میترسم
که با صدایی که از پشت سر هوسوک شنیدن نفسشون تو سینشون حبث شد
+ بلاخره مچتو گرفتم چانبوم شی .......
________________
یاح یاح یاح 😈😈😈😈😈
می‌دونم پارت کم بود اما روحیه سادیسمی سولمیتم که ازش قرض گرفتم گفت همینجا تمومش کنم 😈😂💙
بیبی های من چیز زیادی تا اتمام فیک نمونده😢😢😢😢😢گفتم که بدانید :(

Life or slavery ?Where stories live. Discover now