S 2-7

2.2K 609 139
                                    


بکهیون عصبی تو اتاق بزرگی که بهش داده بودند، قدم میزد و ناخن هاشو میجوید. چند روزی از اومدنش به قصر میگذشت،اوضاع اصلا خوب نبود!

بعد از اون ماجرای بچه خواستن بکهیون جلو همه، گونه ها اعتراض کرده بودند که چرا ارباب تاریکی بین لوناهای منتخب فرق میذاره و بیشتر به پسر گرگینه اهمیت میده تا بقیه! حالا که با پسر گرگینه رابطه داشته باید همون لطف رو نسبت به بقیه هم داشته باشه. اگه نه، به این معنیه که از الان انتخاب جادوگر مشخصه و مراسم انتخاب لونا یه حقه برای ساکت نگه داشتن اوناست.
ارباب تاریکی برای فیصله دادن به این آشوب، اعلام کرد تصمیمش اینه با هر پنج لوناش قبل مراسم، یکبار رابطه داشته باشه و هیچ فرقی بین پسرها نمیذاره. این تصمیمش خشم شروع شده گونه ها رو خاموش کرد و خشم بکهیون رو روشن!
پسر گرگینه با شنیدن این خبر، به اوج عصبانیت و دیونگی رسید و اگه چانیول دم دستش بود الان به تیکه های مساوی تقسیمش کرده بود.
به طور ناراحت کننده ای یاد رابطه خودش و ایون وو میفتاد...

تو این چند روز چانیول رو ندیده بود. بی خبر از اینکه الف عمدا به دیدن بکهیون نمیره تا شاید با اینکار پسر کوچیکتر دلتنگش بشه و کمی ملایمت و نرمی بهش بده

امشب شب اولی بود که چانیول باید با پسری که از گونه پری ها انتخاب شده بود وقت میگذروند ‌و باهاش سک س میکرد.

بکهیون از صبح تا الان که تقریبا از نصفه شبم گذشته بود، همش چشمش به در بود تا چانیول سراغش بیاد و بهش بگه اینکار رو نمیکنه ولی خبری از ارباب تاریکی نشد!
همونطور که توی اتاق عصبی قدم میزد زیر لب زمزمه کرد
- خب...خوشبختانه من سوهیونم و توانایی اینو دارم اون پری رو بکشم! تک به تکشون میکشم...اول پری...بعد کوتوله...بعد خون آشام...آخرم اون پسر الف رو

بغض کرده چشمهای پر شدشو با آستین لباسش پاک کرد. چرا بیهوده انتظار داشت چانیول بهش وفادار بمونه! اون الف که دیگه همسرش نبود...
خیلی جدی تصمیم‌ گرفت پسرها رو قبل رابطه داشتن با چانیول بکشه. عصبی سمت در رفت تا خودشو به اتاق ارباب ارباب تاریکی برسونه...

*******************

چانیول نگاه اخم کردشو به پری برهنه که روی تخت خوابیده بود، داد.
با باز شدن در، چشمهاشو از پسر پری گرفت به گرگ سفید داخل شده که با نیش های بیرون زده تهدید آمیز نگاهش میکرد، خیره شد.

گرگ، عصبی سمت تخت رفت با دیدن پسر برهنه که روی بدنش کبودهای زیادی بود و توی خواب ناله های عجیبی میکرد، غرش ترسناک و بلندی کرد.
پسر گرگینه این ناله و این ظاهر رو به پای رابطه و سک س تموم شده گذاشت. به وضوح شکستن قلبش رو حس کرد. هم غمگین بود و هم خشمگین...هم دلش میخواست از این اتاق فرار کنه و هم میخواست پیش چانیول بمونه و نذاره کس دیگه ای نزدیک مردش بشه...هنوز سه نفر دیگه و سه رابطه دیگه باقی مونده بود، بکهیون همین الان حس میکرد در حال مرگه!

Dark LunaWhere stories live. Discover now