آموزش تموم شده بود. حالا بکهیون توی تاریکی قدم میزد تا به اتاقی که بهش داده بودند برسه. بی حوصله و درمونده آهی کشید، امروز از تمرین کردن بیش از حد حسابی خسته شده بود، جوری که حتی راه رفتن هم باعث میشد بدن کوفتش درد بگیره
- لونا کوچولو!
نگاه خستشو از جلوی پاهاش برداشت و به خون آشام تکیه داده به ستون رسوند
- ایون وو! اینجا چیکار میکنی؟ فکر کردم دیگه نباید ببینمت!
پسر تکیش رو از ستون برداشت
- روزا نمیشه چون باید با شاهزاده دیگه باشی اما شبا میشه همو ببینیم، البته اگه دوست داشته باشی...
بکهیون لبخند بی رمقی زد
- دوست دارم اما فکر نکنم با سختگیریای این الف احمق نایی داشته باشم که بتونم باهات وقت بگذرونم!
ایون وو لبخند زنان نزدیکش شد و موهای مشکیشو بهم ریخت سعی کرد از سوالش بکهیون حسادتش رو نفهمه
- وقت گذروندن با یه الف چطور بود؟
پسر انسان با نفرت چشمی چرخوند
- افتضاح. به نظرم الفها هم باید جزو گونه شرور حساب شن! کاش زودتر پیمان مزخرفو میبست تا راحت شم از دستش
ایون وو قهقهه بلندی زد و جدی گفت
- ولی من دوست ندارم فعلا اینکارو انجام بده
-چرا؟!
پسر بزرگتر کمی خم شد و توی چشمای قرمز رنگش زل زد و با انگشتش نرم گونش رو نوازش کرد
- چون الان با این ظاهرت خون آشامیت خیلی جذاب شدی من با دیدنت حسابی ذوق میکنم همش دلم میخواد دوباره ببوسمت، دوست ندارم شبیه یه الف بشی!
بکهیون به پسر که بی رودربایسی حرفاشو میزد چپ نگاه کرد
- خستم میخوام برم بخوابم
خون آشام با مهربونی پیشنهاد داد
- میخوای ببرمت اتاقت کوچولو؟
بکهیون حرصی شده به پسر تشر زد
- مگه خودم پا ندارم که تو منو ببری! لازم نکرده...
راه افتاد تا زودتر خودشو به تخت برسونه ، حتی سرپا ایستادنم براش سخت بود، هنوز دو قدم دور نشده بود که تو هوا معلق شد
- هییییییی چیکار میکنی؟! گفتم خودم میرم راهی نیست!
ایون وو دیده بود که پسر کوچیک به سختی قدماشو برمیداره و انقدر کسله که حتی حال نداشت راه بره. پس با سخاوت تصمیم گرفته بود خودش پسرک رو به اتاق ببره
- میدونم خودت میتونی، فقط من دوست دارم اینکارو انجام بدم! خواهش میکنم نق نزن
دوباره مظلومانه خواهش کرد!
بکهیون مخالفتی نکرد.چون واقعا حس و حالشو نداشت
- من زیادی بی عرضم...
با بغض غمگینی اینو زمزمه کرد.
ایون وو اخماشو توهم کرد و به سمت دالان چپ پیچید
YOU ARE READING
Dark Luna
Fanfiction👑عنوان: لونای تاریکی 👑کاپل: چانبک 👑ژانر: سوپرنچرال فانتزی رمنس اسمات امپرگ انگست 👑نویسنده: golabaton 👑وضعیت: کامل شده 💌✂️خلاصه بکهیون انسانی که ناخواسته به عنوان لونای جدید انتخاب میشه. از بین پنج آلفا، پارک چانیول به عنوان جفتش انتخاب میشه...
