Behind The Mask (Homelander X...

MarvelFF_ir द्वारा

3.6K 1.1K 2.6K

(Butchlander) from The Boys series -خلاصه: پسرا می‌فهمن که هوملندر اون آلفایی نیست که وات ادعا میکنه، اون امگ... अधिक

0
1
2
3
4
5
6
7
8
9🔞
10🔞
11🔞
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
23
24
25
26
27
28
29
30
31 🔞
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47 (Last Part)
48 (spin-off)
49 (spin-off)
50 (spin-off)
51 (spin-off) 🔞
52 (spin-off) 🔞
Last Part (spin-off)

22🔞

75 23 59
MarvelFF_ir द्वारा

🖇🖤⛓
#BehindTheMask
𝐏𝐚𝐫𝐭: #22

~🔞

آلفا بلند شد. امگا پاهاشو دور کمرش انداخت و درحالی که ویلیام سعی میکرد خودشو کنترل کنه و نچسپونش به دیوار، شروع به بوسیدن گردن آلفا کرد. مثل یه نوجوون حس میکرد واسه اولین بار داره انجامش میده. بلوند رو روی تخت انداخت که بلافاصله پاهاشو باز کرد و آلفا به چشمای آبی قشنگش نگاه کرد.

ویلیام سعی میکرد بیشتر مراقب مرد باشه حتی اگه به نظر می‌رسید بعد از اتفاق توی برج چقدر رفتارش تغییر کرده. لمسش خیلی نرم و سبک بود و بدن امگا رو به لرزه مینداخت.

به آرومی کفش، دستکش، کمربند و بالاخره لباس رو درآورد. مثل اولین‌باری که با هم خوابیدن، وقت زیادی رو صرف این چیزا کرد. نمی‌خواست جان فکر کنه این یه رابطه یک شبه هست چون برعکسش، این یه چیز خاص بود.

تا همین چند وقت پیش اصلا فکرشو نمیکرد که قراره با قهرمان اینطوری رفتار کنه. معتقد بود که اون کصو پرنده به اندازه کافی مورد توجه بقیه قرار گرفته. با توجه به سطح خودشیفتگی که داشت، هربار که تلوزیون رو روشن میکرد، اونو تو یکی از مصاحبه‌های مسخره می‌دید.

به هرحال اتفاقات زیادی افتاده بود و تصور آلفا ازش تغییر کرده بود.

جان درحالی که گردنش رو میبوسید و سینه برهنه‌ش رو نوازش میکرد، ناله کرد "ویلیام..."

"خیلی خوبه" نفس عمیقی کشید و بوسه‌های بیشتری روی تن قهرمان گذاشت. امگا پاهاشو بازتر کرد و سرشو کج کرد تا به گردنش بهتر دسترسی داشته باشه که ویلیام بلافاصله اونجا رو با بوسه و گازهاش پر کرد.

باید یه احمق تمام عیار می‌بود تا با مردی که تا همین چند وقت پیش میخواست بکشش، بخوابه اما توجهی به صداهای تو سرش نکرد و رو چیزایی که الان مهم‌ترن تمرکز کرد.

بیخیال شدن از گذشته سخت بود اما آلفا با هر بوسه که روی بدن خوش‌تراش جان می‌ذاشت بهتر میتونست بیخیال گذشته بشه.

بیلی یه هفته مقاومت کرده بود و حالا تسلیم شده بود. نمی‌خواست همون هیولایی باشه که به رایان آسیب زد و بکا رو ترسوند. می‌خواست دوباره بتونه درست فکر کنه، تا بتونه یه چیزی جز خشم و انتقام حس کنه و و نمی‌خواست نفرت کورش کنه تا یه مشکل جدید واسه افرادی که بهشون اهمیت میده پیش بیاد.

صلح با هوملندر کاری بود که باید خیلی وقت پیش انجام می‌داد. شاید اگه زودتر اینکارو میکرد بکا زنده می‌موند و رایان یه زندگی عادی داشت. وات باید بهای تموم قربانی‌هایی که به خاطر سودْ قربانی شده بودن رو میداد و جان یکی از همون قربانی‌ها بود که تازه داشت اینو می‌فهمید.

وقتی ویلیام با احتیاط دیک امگا رو وارد دهنش کرد و بیشتر و بیشتر اونو تو دهنش هل داد، ناله‌ای از ته گلوی جان بیرون اومد. تخمای هوملندر رو مالید و سرشو بالا پایین کرد. صدایی که هوملندر تولید میکرد جذاب بود و اون دوباره حس کرد باید از امگا مراقبت کنه و خوشحالش کنه و بهش لذت بده.

جان ناله کرد "و-ویلیام، ل-لطفا" پاهاشو بیشتر از هم باز کرد و به آلفا فهموند که چی میخواد.

ویلیام پوزخند زد و دست آزادش رو به سوراخ خیس جان رسوند. شروع کرد به مالیدنش. انگشتشو رو سوراخ فشار داد ولی نه در حدی که واردش بشه. دیکشو از دهنش بیرون آورد و با دست دیگه‌ش مالیدش ولی حتی اینم برای امگا کافی نبود.

"ل-لطفا، بیشتر!" این ناله و حرفا برای گوشاش مثل یه موزیک بود و دیکشو هاردتر میکرد.

"چی میخوای؟"

"م-میدونی که چی میخوام!"

"هممم، فکر نمی‌کنم بدونم~..." وقتی اینو گفت، جان یهویی بازوشو گرفت و روی خودش کشیدش. با یه دست اونو نگه داشته بود.

قدرت قهرمان که ویلیام همیشه ازش متنفر بود میتونست همین الان اونو به اوج برسونه. دیدن اینکه اون چقدر آسون میتونه هلش بده براش هات بود؛ مخصوصا به خاطر اینکه امگا مطیعش شده بود.

امگا زمزمه کرد "منو بکن، ددی، اینقد محکم منو بگا بده که داد بزنم" و با چشمای تیره شده به آلفا نگاه کرد.

"هولی شت، دهنتو-" بیلی زمزمه کرد و سرشو تکون داد که جان پوزخند زد.

ویلیام رو ول کرد و بعد بریتانیایی بلند شد و عملا لباساشو جر داد. وقتی برگشت پوزخند زد که باعث شد جان ابرو بندازه بالا. بعد یهویی بیلی کمرشو گرفت و برگردوندش و لپای کونشو از هم باز کرد و صورتشو فرو کرد اونجا.

"چیکار- اهههه، فاک~" قهرمان خواست چیزی بگه اما وقتی حس کرد زبون ویلیام داره سوراخشو خیس میکنه، ساکت شد و چشماش به عقب برگشت و انگشتاش جمع شد.

ویلیام مثل یه سگ گرسنه شروع کرد به ساک زدن سوراخش. امگا دستشو عقب آورد و موهاشو گرفت و بیشتر به خودش فشار داد. مراقب بود تا از قدرت خیلی زیادی استفاده نکنه. حس میکرد زبون ویلیام تا ته سوراخش داره میره.

بریتانیایی هم از کلمات و صداهایی که امگا میگفت لذت میبرد و همزمان با زبونش از انگشتش هم استفاده میکرد. حس کرد زبونش دیگه کافی نیست پس با انگشتش شروع به ضربه زدن توی اون کرد تا وقتی کام شد.

قهرمان کثیف‌ترین "ددی" که ویلیام تا حالا شنیده بود رو ناله کرد. حس میکرد با اینکه به خودش حال نداده ولی کام شده. انگشتشو از سوراخش درآورد و به قهرمانی که جلوش وا رفته بود و نفس نفس میزد پوزخند زد.

یهو جان با سرعت ابرانسانیش آلفا رو گرفت و پرتش کرد رو تخت و روی دیکش که هنوز مثل سنگ سفت بود نشست.

"اه شت!" ویلیام چشماشو رو هم فشار داد و سعی کرد جلوی خودشو بگیره تا کام نشه. جان به قدری خیس و هات بود که زیاد طول نمی‌کشید اونو به اوج برسونه.

انگار کل قضیه واسه جان یه سرگرمی بود چون طوری باسنش رو چرخوند که انگار داشت بریتانیایی رو شکنجه میداد. بوچر هم نمی‌تونست کاری کنه چون هوملندر انقدر قوی بود که نمی‌تونست از پسش بر بیاد. و انقدری هم تحریک شده بود که حس کرد دیکش توی سوراخ امگا تکون میخوره و این باعث شد بلوند ناله بلندی سر بده.

زمزمه کرد "میخوام داخلم بیای، ددی~"

بوچر لب پایینش رو گاز گرفت و چیزی نگفت. نمیتونست چیزی بگه چون ذهنش الان خالی بود‌ و نمی‌تونست به کلمه‌ای فکر کنه. تنها چیزی که می‌فهمید سواری امگا رو خودش بود.

ریتم کار دست جفتشون اومد تا ضربه به پروستات امگا باشه. جان زود به اوج رسید، چون از ارگاسم قبلیش هنوز حساس بود پس زیاد طول نکشید که دوباره اومد.

وقتی کامش رو سینه ویلیام ریخت، یهو مرد کونشو گرفت و بلندش کرد و خوابوندش چون گارد امگا اومده بود پایین. بلافاصله شروع کرد محکم داخلش ضربه زدن که بلوند حس میکرد داره ستاره‌ها رو میبینه. جان ناله بلندی کرد و تاج تخت رو طوری محکم گرفت که شکست. وقتی که بالاخره آلفا به اوج رسید، قبل از اینکه ناتش کنه، تا جایی که میتونست تا عمق امگا رو پر کرد. چشمای امگا قرمز شد و دوباره اومد. بدنش منقبض شد و چشماشو بست.

ویلیام روش افتاد چون میدونست بدش نمیاد و بعد سرشو رو سینه مرد گذاشت. قلبش تند تند میتپید. جفتشون یه مدت همونطور دراز کشیدن و نفس نفس زدن. جان دستشو دور ویلیام حلقه کرد و خمیازه‌ای کشید و چشماشو با خستگی بست.

شاید حالا بتونه بالاخره یکم استراحت کنه.

🖇🖤⛓

فکت امروز
گودرت امگا باعث شق شدن آلفا می‌شود🗿😂

یادتونه وقتی پاپ‌کلاو (دوست دختر ای‌ترین) رو صورت اون یارو نشسته بود بعد سر یارو ترکید؟💀 الان همش منتظر بودم سر بیلی منفجر بشه💀💔

بدتر از اون، آخراش که چشمش قرمز شد ترسیدم بیلی رو لیزر کنه💀

ولی حتما برید فن‌آرتاشونو ببینید... هات عز فاک🤌🏼🔥 آرتیستای این فندوم خیلی خوبن😩

ووت؟
☆↤⭐️

(فردا هم پارت داریم🤫)

पढ़ना जारी रखें

आपको ये भी पसंदे आएँगी

7.7K 932 25
kookv اونجا بود که فهمیدم اون هیچوقت به کسی مثل من به عنوان جفت فکر نمیکنه اینو اون پوزخند روی صورتش به خوبی نشون میداد yoonmin برو یه نگاهی تو آینه...
54K 7K 35
نام رمان : تاوان / Atonement (کامل شده ) کاپل : تهکوک ژانر : عاشقانه/ امپراگ / درام / امگاورس /اسمات کلاسیک ( ۱۹۴۵ - ۱۹۵۵ میلادی ) یکی برای آیند...
253K 24.5K 46
نام↲ پنجاه سایه خاکستری خلاصه ↲ وقایع این رمان که در سیاتل ایالات متحده آمریکا رخ میده به بیان روابط عاطفی عمیق میان جئون جونگکوک، پسری باکره و فارغ‌...
318K 49.2K 34
Ice Cream Shop مغازه بستنی فروشی ᯾᯾᯾ 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝒐𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒆𝒓𝒔 , 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄...