🖇🖤⛓
#BehindTheMask
𝐏𝐚𝐫𝐭: #10
~🔞
ویلیام چند ثانیه فقط دراز کشید و گذاشت تنفسش به حالت طبیعی برگرده و از ارگاسم پایین بیاد. قبل از اینکه بلند بشه، به جان نگاه کرد که انگار منتظر چیزیه.
فهمید منتظر چیه پس بهش گفت "قورتش بده"
قهرمان دقیقا همون کار رو کرد و مصمم بود تا ددیش رو خوشحال کنه.
"فک نمیکردم بتونی اینقد خوب انجامش بدی"
جان با صدای خشداری گفت "اممم... من... م-میتونیم... ما... دوباره-...؟"
عجیب بود کسی که کارمندای وات ازش حساب میبرن، انقدر معصوم به نظر میرسه. آلفا وقتی فهمید منظورش چیه پوزخند زد و سرشو تکون داد.
"تو سیر نمیشی، نه؟"
این سوال باعث شد که بلوند با خجالت بهش نگاه کنه.
امگا اعتراف کرد "نمیدونم، اونطوری که بقیه میگن سکس بهم لذت نمیده. مطمئنم که خوبه اما با این وجود..."
ویلیام ابرو بالا انداخت و پرسید "تاحالا اجازه دادی کسی بگات بده؟ یا تا حالا خودتو انگشت کردی خوشگله؟"
فکر کردن و بحث کردن راجع به پوزیشنای جق زدن و زندگی جنسیِ محبوبترین قهرمان آمریکا با ویلیام خیلی ناسازگار بود. اما از لحظهای که اونو تو بغلش گرفت همهچیز تغییر کرد و هرچیزی که امشب توی این اتاق اتفاق میفتاد همینجا خاک میشد.
امشب اصلا وجود نداشت و هر اتفاقی که افتاده بود مثل یه رویا یا یه توهم ساختگی بود. اگه این دو تا مرد میخواستن با هم راحتتر بشن باید به هم اعتماد میکردن و هردوتاشون میدونستن بعد از این جریانا واقعا میتونن اینکارو کنن.
بلوند جواب داد "نه، هیچوقت... هیچکاری با اونجام نکردم"
بعد ویلیام با احتیاط پاهاشو باز کرد و با پوزخند گفت "بهت قول میدم اگه بذاری بکنمت هوش و حواست از سرت بپره. اگه خواستی بس کنیم، حله، همون موقع تمومش میکنیم، اما میتونم بهت نشون بدم چرا تا الان سکس بهت حال نداده"
جان با تردید بهش نگاه کرد و زمزمه کرد "باشه، ولی اگه یه کار عجیب غریب کنی سرتو جر میدم"
ویلیام خنده کوتاهی کرد.
انگار جان از حال و هوای آسیب پذیری که تا همین چند لحظه پیش داشت بیرون اومده بود. ویلیام از این حال و هواش استقبال کرد چون مهم نبود که چقدر تلاش کنه، مسئله وقتی مهم میشد که کاری کنه که به یه فاجعه ختم بشه.
یهویی اونو به شکم چرخوند و دستشو برد زیرش و کونشو آورد بالا و طوری قرارش داد که کون جان با پایین تنه خودش مماس باشه.
امگا از این پوزیشن بیش از حد خجالت کشیده بود و صورتشو توی بالشت فرو کرده بود و فقط گوشای قرمزش نشون میدادن که خجالت کشیده.
ویلیام مکث کرد و از دیدن صحنه مقابلش، لباشو لیسید. داشتن هوملندر توی همچین موقعیتی و دیدن اسلیکش که ترشح میشه و از رونش پایین میاد باعث میشد دوباره دیکش خیلی سریع هارد بشه.
میخواست از لوب استفاده کنه ولی اسلیکی که قهرمان ترشح میکرد به اندازه کافی بود. انگشتشو بین رانهای جان کشید که باعث شد امگا بلرزه.
"خدایا، تو به طرز وحشتناکی خیسی. چطوری تاحالا بدون اینکه کسی بفهمه امگایی، سکس کردی؟"
ویلیام پوزخند زد و جان نفس عمیقی کشید.
"ا-این اولین باره که اینقد زیاده"
اون درحالی که صورتش همچنان رو بالشت بود زمزمه کرد و دیک آلفا دوباره تکون خورد.
احتمالا این دفعه اولی بود که جان با یه آلفا بود. و احتمالا فرومونهای ویلیام باعث میشد که اون انقدر خیس بشه. آلفا به آرومی انگشتشو وارد سوراخ جان کرد و امگا درحالی که کمرشو قوس میداد، ملافه رو چنگ زد.
اون زمزمه کرد "اوه خدایا-..." و آلفا با رضایت پوزخندی زد و انگشتش رو حرکت داد.
اون به سرعت تونست قبل از اینکه نقطه شیرینش رو پیدا کنه انگشت دوم و سوم رو توی سوراخ بلوند فرو کنه و بهش نشون بده سکس چه حس خوبی میده. طولی نکشید که نقطه شیرینش رو پیدا کرد و انگشتش رو روی پروستاتش فشار داد که ناله مرد بلند شد و سرشو سمت ویلیام چرخوند تا اون ببینه که چشماش از لذت برگشته.
آلفا حریص گفت "خوبه، بذار ددی صورتتو ببینه" و دوباره به پروستاتش ضربه زد.
"بیشتر..."
جان به آرومی نفس کشید و ویلیام با بدجنسی پوزخند زد و حرکت انگشتاش رو متوقف کرد که در مقابل، صدای ناراضی اون بلند شد.
"منظورت چیه؟ توضیح بده"
البته که آلفا میدونست منظورش چیه و بلوند دقیقا چیو میخواد اما این تو ذاتش بود که مرد رو اذیت کنه.
"تو اینو میدونی بوچر!"
یه در کونی باعث شد جان از تعجب نفس نفس بزنه.
"اسم من چیه؟"
خشونت توی صداش باعث شد بدن زیرش بلرزه و ناله مطیعی از دهن امگا خارج بشه.
امگا به آرومی جواب داد "د-ددی"
و ویلیام راضی از جوابش آروم انگشتاشو حرکت داد.
اون زمزمه کرد "پسر خوب" و به انگشت کردن جان ادامه داد. "میخوای پسرِ خوبِ ددی باشی، نمیخوای؟"
"آ-آره، من پسر خوبی واسه ددیام" مرد فوراً جوابشو داد و دیک ویلیام بیشتر از قبل با شنیدن کلماتی که از دهنش بیرون میومد تکون خورد.
آلفا زمزمه کرد "بهم بگو چی میخوای خوشگله" و دوباره انگشتشو رو پروستات امگا فشار داد بعد صبر کرد تا جان جوابشو بده که حالا داشت کم کم خودشو روی انگشتای آلفا حرکت میداد.
"م-من بیشتر میخوام! ل-لطفا منو بکن ددی!"
با نگاهی که جان بهش انداخت... اگه خودشو جمع و جور نمیکرد قطعا همون لحظه کام میشد.
فکر کرد عذابی که جان امروز کشیده به اندازه کافی براش بس بوده. پس بطری لوبی رو که کنار گذاشته بود رو برداشت و به دیکش لوب زد. بعد سر دیکش رو روی سوراخ امگا گذاشت و فشار داد. ویلیام فحشی داد و وارد اون گرمای خیس شد و گذاشت سرش به عقب برگرده.
گاییدن یه امگا خیلی متفاوتتر از گاییدن یه بتا یا آلفا بود. ویلیام توی اعماق وجودش حسی رو داشت که باعث میشد کنترل رو دست بگیره. میل قوی برای بودن با این امگا بهش غلبه کرد. پس کمر جان رو گرفت و خشن شروع کرد به گاییدنش.
🖇🖤⛓
میبینین چقد خجالتیه😂
میگه کاری با اونجام نکردم😔😂
البته حق داشت بیچاره
این اولیه باریه که با یه آلفاست🥲✨️
میدونین چیه؟
دارم به جان حسودی میکنم🗿
بیلی خیلی هاته. دارم نمیتونم اصن😭-
ووت؟
☆ ⬸⭐️