Behind The Mask (Homelander X...

By MarvelFF_ir

3.6K 1.1K 2.6K

(Butchlander) from The Boys series -خلاصه: پسرا می‌فهمن که هوملندر اون آلفایی نیست که وات ادعا میکنه، اون امگ... More

0
1
2
3
4
5
7
8
9🔞
10🔞
11🔞
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22🔞
23
24
25
26
27
28
29
30
31 🔞
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47 (Last Part)
48 (spin-off)
49 (spin-off)
50 (spin-off)
51 (spin-off) 🔞
52 (spin-off) 🔞
Last Part (spin-off)

6

76 25 20
By MarvelFF_ir

🖇🖤⛓
#BehindTheMask
𝐏𝐚𝐫𝐭: #6

وقتی به برج رسید، مستقیم روی پشت بوم فرود اومد. وات اینو اختصاصی واسه‌ش ساخته بود تا مجبور نباشه از ورودی‌های معمولی استفاده کنه، به جاش بتونه بدون مزاحمت بیاد و بره. دستگاه تشخیص چهره، شناساییش کرد و تونست وارد بشه. به جای اینکه راه بره، توی یه ارتفاع کم به آرومی پرواز کرد؛ به هرحال اینطوری سرعتش بیشتر بود. الان فقط می‌خواست بره به اتاقش.

هنوزم یادآوری اینکه ویلیام حقیقت رو راجع به جنسیت دومش میدونه هی براش تکرار میشد و باعث میشد همزمان عصبانی و شرم‌زده بشه. اون همیشه نقش یه آلفا رو بازی کرده بود، وقتی صحبت از مردی و مردونگی میشد همیشه الگوی طرفداراش بود. حالا چطوری می‌تونست با همچین شهرتی انقدر یهویی تبدیل به امگا بشه؟ وقتی به این فکر میکرد که ممکنه احترام مردم رو نسبت به خودش از دست بده قلبش محکم‌تر می‌کوبید. اون هنوزم قوی‌تر بود، هنوزم بهتر و باهوش‌تر از تمام اون حرومزاده‌های کثافت بود و اصلا هم مهم نیست که هویتش چیه! اون فقط باید بهشون نشون میداد که هنوزم ابرقهرمان اوناست، مگه نه؟

خسته از راه‌پله‌ها رد شد و به آپارتمان دو طبقه‌ش رفت. خیلی بزرگ و با ابهت بود، درست مثل خودش از دور هم نماد 'آمریکا' رو داد میزد. کد رو روی صفحه لمسی زد و وارد اتاق شد و به دیوار تکیه داد. دوباره با کلافگی دستی تو موهاش کشید و بی‌قرار تو اتاق قدم زد.

"هی ببری"
یهویی سرشو سمت انعکاس خودش توی آینه چرخوند که داشت نگاهش میکرد.

"چی میخوای؟"
جان بعد از اتفاقات امروز دیگه انرژی واسه این‌یکی نداشت.

"می‌خوام که خودتو جمع و جور کنی بچه نق نقو! می‌خوای به خاطر اینکه اون تازه‌کارا یه سری اطلاعات ازت پیدا کردن برینی تو شلوارت؟ اگه میخوای مردم چیزی راجع به جنسیتت نفهمن مثل یه آلفا رفتار کن! با این گریه و زاریت ما رو خیلی مسخره نشون میدی!"

از کلمات تند انعکاسش تکون سختی خورد و به زمین نگاه کرد
"م-من فقط..."

"میدونم همه باهات بدجنسن و اذیتت میکنن! هوووو! اندازه یه رودخونه گریه کن! میدونی چرا میتونن این‌کارا رو انجام بدن؟ چون تو یه هدف بزرگ تو سینه‌ت داری! چندبار میخوای با کون زمین بخوری تا بفهمی یه خدای تنها مثل تو همیشه تو اوج میمونه؟! قرار نیست مثل یه امگای جنده، عشق رو گدایی کنی. تو بهتر از این چیزایی!"

"میدونم. من-...."

"دیگه درمورد اون با خودت حرف نزن، فقط میخوام بشنوم که چه اشتباهی کردی!"

"من فقط میخوام..."
نفس عمیقی کشید و اشکاش رو گونه‌ش سُر خورد.

"توئه لوس..."

"اوی، این مسخره بازی رو تموم کن، حالمو به هم زدی"

صدایی که اومد باعث شد انعکاسش ساکت بشه. جان برگشت و با چشمای گشاد شده به ویلیام که توی آپارتمانش بود نگاه کرد.

وقتی ویلیام به صورتش نگاه کرد چشمای اونم چهارتا شد و اون موقع بود که جان متوجه شد چشماش خیسه پس برگشت و با دستای لرزونش اشکاشو پاک کرد.

ویلیام حق نداشت اونو اینطوری ببینه که چقدر کوچیک و ضعیفه. توی اون زمان با تمام وجود این حس‌ها رو داشت درک میکرد.

"اینجا چه غلطی میکنی؟"

🖇🖤⛓

از اون هوملندر بیشعور تو آینه متنفرم🤡
دم به دیقه تحقیرش میکنه🗿💔

تو پارت قبلی بوچر گفت یه نقشه داره.
الانم مثلا یواشکی اومده اینجا تا از جان باج‌گیری کنه🙄💔

ولی خب... قرار نیست چیزی طبق نقشه پیش بره...🌚

ووت؟⭐️

عکس اول پارت رو دیدین؟
وقتی درمورد آلفا بودن بیلی و امگا بودن جان حرف میزنم، منظورم اینه😩🔥
جان اینقده🤏🏼✨️
بیلی🛐🔥

Continue Reading

You'll Also Like

12.8K 2K 22
فصل دوم (انتقالی) coming back(بازگشت) جیمین بعداز برگشت به سئول با مشکلاتی همراه بود که زندگی رو براش سخت میکرد. یکی از اون مشکلات تجاوز جفت هاش و...
37.2K 5.2K 28
تهیونگ نفس سنگینی کشید و با حس کردن درد همیشگی آهی کشید: جونگ کوک... دستمو بگیر... جونگ کوک دست امگا رو محکم بین انگشت های سردش گرفت و گفت: من اینجام...
7.7K 931 25
kookv اونجا بود که فهمیدم اون هیچوقت به کسی مثل من به عنوان جفت فکر نمیکنه اینو اون پوزخند روی صورتش به خوبی نشون میداد yoonmin برو یه نگاهی تو آینه...
508K 66.1K 74
[Completed] کیم تهیونگ و جئون جونگکوک ازدواج کردن... اما اونا دو ساله که همدیگرو ندیدن...اونا فقط یکبار تو کل زندگیشون همو دیدن و اونم روز عروسیشون ب...