my husbands

By mijoo105728

121K 18.4K 1.3K

writer:@candymicheal فیک ترجمه ای یه دل سرد و دردسر ساز به اسم جئون جونگ‌کوک یه فاک بوی به اسم کیم تهیونگ یه... More

part 1
part2
part3
part4
part5
part6
part7
part8
part9
part10
part11
part12
part13
part14
part15
part16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part22
part 23
part 24
part 25
part 26
part 27
part27.5
part 28
part 29
part 30
part 31
part 32
part 34
part 35
part 36
part 37
part 38
part 39
part 40
part 41
part 42
part 43
part 44
part45
part 46
part47
part48
part 49
part50
part 51

part 33

1.9K 332 34
By mijoo105728

جیمین و تمین با یه ماشینِ گرونِ اسپورت به محل جشن رسیدن،هر دو مثل هم یک بلوز سفید توری با شلوار و کفش مشکی پوشیده بودن.

درهمون حال ماه نور خودش رو به سالن اصلی مراسم میتابوند درحالی که وارد میشدن همه سلام میدادن و تعارف میکردن.

موسیقی دلنوازی توسط ویولن ها بین اون جو پرسروصدا پخش میشد،پیانیست ها و نوازنده ها اخر سالن جا گرفته بودن و استخری وسط سالن وجود داشت.

جیمین نگاه کرد و دید که همه لباس و کتی نو به تن دارن که احتمالا بعد از این شب دور مینداختنشون.

هاله ای از حسادت وجودش رو گرفت وقتی که چشماش روی تهیونگی گیر کرد که کنار رزی ایستاده بود‌.

تهیونگ لباس قرمزی به تن داشت که کاملا با لباس رزی ست بود.وقتی اون دو به طرفش برگشتن جیمین با نگاهاش اون دورو سوراخ کرد‌.شنید که شخصی صداش زد پشت سرش رو نگاه انداخت که دید هوسوک و یونگی دارن به سمتش میان.

"امشب زیبا شدی جیمین"هوسوک نظر داد درحالی که جیمین بهش لبخند زد.

"هرروزی که میگذره داری کوتاه تر میشی"یونگی کنایه زد.

جیمین با گستاخی گفت"و دیک توام هرروز داره کوتاه تر میشه" و باعث شد هوسوک جوری بخنده که سرش به عقب پرتاب بشه و وقتی توسط دوست پسرش اب به صورتش پاشیده شد دست از خنده برداشت،یونگی قبل از اینکه دوست پسرش رو بکشه و ببره چشم غره ای به جیمین رفت.

جیمین پشت سرش رو نگاه کرد اه کشید وقتی که مشغول صحبت با یونگی بود تمین رو توی شلوغی گم کرده بود.

شلوغی رو زیر نظر گرفت و متوقف شد و اخمی کرد وقتی دید همسر دیگش یعنی جونگکوک با لیسا دارن وارد میشن.

"پارک جیمین"تمین از فاصله دور صداش زد که باعث شد توجه جونگکوک جلب بشه و وقتی برگشت نگاهش رو به جیمین داد.

جیمین لحظه ای هول کرد وقتی که نگاهش با جونگکوکی که داشت سمتش میومد قفل شد.

"امشب خیلی زیبا شدی؟"جونگکوک زمزمه کرد و با لبخندی ک روی لبش بود به جیمین نگاه کرد.

جیمین غرق اون چشما شده بود اما با یاداوریه دستای درهم تنیده شده جونگکوک لیسا و لبخندشون فهمید که امشب باید خوشحالیشونو به هم بزنه.

"ممنون،لیسا توهم بد نشدی"لیسا شوکه نفسش بند‌ اومد جونگکوک اخم عمیقی از رفتار نسنجیده پسرجوونتر کرد.

جیمین لبخند زد البته که قرار نبود همیشه همون پسر ضایع و لوسی باشه که سر کوچک ترین چیزی گریه میکرد،از همون فاصله نگاهش رو به تمین داد میدونست که پسر بزرگتر داره نگاهشون میکنه،دستی برای جونگکوک و لیسا تکون داد و به طرف تمین رفت.

جونگکوک با دیدن رفتن جیمین پیش یه مرد دیگه زبونش رو توی لپش فرو برد.

"ببین کی اینجاست،این همون گی کوچولو نیست،چندش اوره"رزی با تمسخر گفت و دستش رو به کمرش گذاشت.

جیمین هوفی کرد میدونست با همه اینا قرار نیست پارتی بهش خوش بگذره.

"شنیدم بعد از اینکه به طرز وحشیانه ای از‌طرف همسرات رد شدی دویدی رفتی پیش یه مرد سن بالا تو دیگه چجورشی"رزی کنایه زد چینی به دماغش داد.

جیمین چشم غره ای بهش رفت.

"من وقتی ندارم که برای هرزه لوسی مثل تو تلف کنم‌ پس بکش کنار جنده"جیمین گفت و دختر رو کنار زد،میخواست قبل از اینکه دوباره تمین رو گم کنه بره پیشش اما وقتی که شروع به راه رفتن کرد رزی پاش رو جلوی جیمین دراز کرد و باعث شد جیمین بهش گیر کنه و توی استخر بیوفته همه توجهشون به پسر جلب شد و سرشون رو به طرف استخر چرخوندن.

چشمای تمین و جونگکوک وقتی دیدن رزی و گنگش به افتادن جیمین توی اب میخندن تاریک شد .

جونگکوک عصبانی شد واقعا دلش میخواست حساب دختر رو برسه به طرفش هجوم برد اما وقتی جلوی دختر رسید شخصی بهش خورد و یکدفه رزی رو هول داد و مستقیم توی استخر افتاد مردم با دیدن اون شخص اشنا نفسشون حبس شد.

"ببخشید اتفاقی شد"تهیونگ اعتراف کرد و به دوست دختر قلابیش پوزخند زد دختری که بخاطره خیس شدن ارایشش و بهم ریختن موهاش قیافش شبیه شخصیتای فیلم ترسناک شده بود.

تمین سریع خودش رو به جیمین رسوند دستش رو گرفت و از استخر بیرون کشیدش و از ژاکتش برای پوشوندن بدن جیمین استفاده کرد.

"جیمین تو_"

حرف پارک تمین وقتی که جونگکوک جلوی جیمین ایستاد و مانع دید تمین شد قطع شد .

تمین با خشم گفت."منظورت از این کار چیه؟"

"مثل کاکبلاکر نباش و از اینجا گم شو"
(کسایی که مزاحم رابطه دونفر میشن و میگن کاکبلاکر)
جونگکوک چشم غره ای بهش رفت و جلوی تمین رو برای اومدن کنار جیمین گرفت.

"دارین چیکار میکنین؟"جیمین با دیدن رزی چشماش از تعجب گشاد شد دختر داشت التماس میکرد و جیغ میکشید تا کمکش کنن از استخر بیرون بیاد اما هیشکی بهش اهمیت نمیداد و فقط با کنجکاوی به تهیونگ و جیمین نگاه میکردن.

"من باید انتخاب کنم جیمین تورو خیلی بیشتر از این هرزه محتاج توجه دوست دارم  پس من تورو انتخاب میکنم"تهیونگ گفت و چشم غره ای به رزی که داشت گریه میکرد رفت.

"تو داری چیکا_"

حرف جیمین قطع شد وقتی که تهیونگ از کمرش گرفت و عمیق شروع به بوسسدنش کرد اونم جلوی همه.جیمین اروم اروم بین بوسه نفس نفس زد اون واقعا از کار تهیونگ شوکه شده بود.همه بخاطره اتفاقی که شاهدش بودن توی شوک مطلق به سر میبردن.

وقتی همو بغل کردن اشکای جیمین روی گونه هاش جاری شد،بدنشون از تجربه همه این احساسات میلرزید و انگار نمیخواستن عقب بکشن.

لبهاشون به هم گره خورده بود با صبر و نیاز،و توی احساسات غرق بودن.

قلب های خالیشون با گرما پر شدن و تپش قلب هاشون باهم هماهنگ بود.

اونا قبلا چندباری همو بوسیده بودن اما این یکی حسش متفاوت بود،حس جدیدی داشت.این یکی حسش واقعی بود اینبار حسی از درون بود.

هردو از هم جداشدن،هردو بی نفس بودن،بدون اینکه توجهی به صدای دست و جیغ مردم بکننن به هم خیره شدن انگار جز خودشون هیچکس اونجا نبود.

نفسِ جیمین که جا اومد برگشت و به جونگکوکی که با چشم های تاریک شده بهشون نگاه میکرد انداخت تهیونگ گلوش رو صاف کرد و باعث شد جمعیت حاضر کمی ساکت بشن.

"هی جونگکوک"

با وجود فاصله کم که بینشون بود فریاد زد.

"من تورو و جیمینو دوست دارم قرار نیست بدون شما دوتا این مسیرو برم به هیچ چیزی مجبورت نمیکنم پس بهت حق انتخاب میدم"تهیونگ گفت و دایره ای دور خودشو جیمین کشید.

"این دایره رو کنار بزن و پیش همسرات برگرد"

سر و صدای بقیه خوابید و با کنجکاوی به جونگکوک نگاه کردن،جیمین با دیدن حالت بی حس جونگکوکی که به طرفشون قدم برمیداشت با استرس لبش رو گاز گرفت.

جیمین و تهیونگ وقتی که جونگکوک جلوشون ایستاد متشنج شدن .

"توی عوضی"جونگکوک گفت و قلب از اینکه لبخند گشادی بزنه باعث شد جمعیت دورشون اخم کنن.

"اعتراف تو بهتر از مال من بود"جونگکوک گفت و به طرف دو همسرش که اهی از سر اسودگی کشیدن پرید هرسه نخودی خندیدن و همو بغل گرفتن و ناگهان صدای تشویقی از پشت سرشون شنیدن،هرسه پسر به عقب نگاه کردن و هوسوک،یونگی ،نامجون و سوکجین رو دیدن که دارن خوشحالی میکنن و لبخند میزنن.
هیچوقت تاحالا اینقدر از شنیدن اکوی صدای دست زدن و شادیه مردم که بخاطره اونا بودن خوشحال نشده بودن.

و البته که افرادی بودن که از دیدن همچین صحنه هایی خوشحال نشده بودن.

"از اینکارت پشیمون میشی تهیونگ"رزی با تلخی گفت و سریع صحنه رو ترک کرد.




پارت بعد اسماته🚶‍♀️

Continue Reading

You'll Also Like

117K 19.5K 32
کاپل اصلی: ویکوک کاپل فرعی: یونمین«جیمین تاپ»، سکرت. خلاصه: جونگ کوک سال ها پیش حافظه‌ش رو به همراه پدر و مادرش از دست میده و کنار داییش و پسر داییش...
4.5K 908 15
Sword of Darkness_شمشیر تاریکی مین یونگی پسر بیست و چهار ساله ای بود که بیش از حد شیفته سحر و جادو شده.اون تمام طلسم های مهم رو از پدر بزرگ عزیزش یاد...
5.6K 415 5
کاپل و ژانر بیار، وانشات ببر... وانشات های خاصی که دست کمی از فیک نداره... با هر کاپل و ژانری که شما دوست دارید..فقط کافیه توی کامنت ها بگی چه کاپلی...
seven⁷ By

Fanfiction

7.2K 1.3K 12
کاپل : سون سام ژانر: امگاورس / امپرگ / اسمات / روزمره