part 38

1.4K 294 28
                                    

"کیم فاکینگ تهیونگ"جونگ‌کوک داد زد و توجه دو مرد رو به خودش جلب کرد.

"این دیگه یعنی چی؟"جیمین با نگاهی که کاملا مشخص بود صحنه رو به روش براش چندش اوره پرسید و تهیونگ اروم از روی ران های مرد خزید و پایین اومد.

تهیونگ فقط سکوت کرد،با دیدن نگاهِ چندش و ناامیدانه دو پسر که بهش انداخته بودن احساس کرد قلبش شکسته.

"مگه کری ازت یه سوال لعنتی پرسید"جوحگ‌کوک فریاد زد که باعث شد تهیونگ تکونی توی جاش بخوره،وقتی جونگ‌کوک با قیافه کاملا عصبانی نزدیکش شد اب دهنش رو قورت داد.
"هی مرد جوون مشکلت چیه،برو بیرون و بزار ما به خوش گذرونیم برسیم"مرد گفت و ضربه ای به قفسه سینه جونگ‌کوک زد و باعث شد قدمی به عقب بره.

جونگ‌کوک خواست مرد رو بزنه اما جیمین گلدونی که روی میز بود رو برداشت و توی سر مرد کوبید و لحظه ای بعد خون مرد جاری شد و از سرش پایین ریخت.

جونگ‌کوک و تهیونگ با وحشت به جیمین نگاه کردن،بخاطره صحنه ای که شاهدش بودن حسابی شوکه شدن.

"نگران نباشین نکشتمش فقط بیهوش شده"جیمین گفت و نگاهِ بی حسی به مرد انداخت.

"باید از اینجا بریم بیرون"جونگ‌کوک گفت و دست جیمین رو گرفت چشم غره ای به تهیونگی که داشت پشت سرشون میومد رفت.

تمام طول راه ساکت بودن هیچکس رو مود حرف زدن نبود.

جونگ‌کوک در اپارتمان رو باز کرد و نگاهش رو به تهیونگی که به جای دیگه نگاه میکرد داد و وارد خونه شدن.

اروم کنار تهیونگ نشستن،پسر سرش رو از شرم پایین انداخته بود و زمین رو نگاه میکرد جرعت نداشت چشم های قضاوت گر و چندش اوری که بهش مینداختن رو ببینه.

وقتی دید اون دو رو به روش استادن توی مبل فرو رفت و توی خودش جمع شد.وقتی دو نفری اروم بغلش کردن و سرشون رو روی شونه هاش گذاشتن چشم هاش از تعجب گشاد شدن.

"ببخشید که سرت داد زدم"جونگ‌کوک زمزمه کرد و گونه ش رو بوسید که باعث شد تهیونگ گریش بگیره،اروم پشتش زدن که هق هقش شروع شد.

"من متاسفم،لطفا منو ببخشید"تهیونگ سخت تر گریه کرد.این بدترین چیز بود که اون دو نفر اینقدر اون رو اسیب پذیر میدیدن هردو دستشون رو دورش حلقه کردن و با تلخی بوسیدنش تا اروم بشه.

جونگ‌کوک اروم دستِ پسر رو توی دستش گرفت و و به روحش خیره شد.

"تو اسیب دیدی ته و ما باید بهت کمک کنیم تا بهتر بشی،لطفا بگو چیشده؟"جونگ‌کوک زمزمه کرد و باند جدید روی کمر تهیونگ رو با اخم نوازش کرد.

از روی غریزه تهیونگ با لمس شدن توسط جونگ‌کوک تکونی خورد و ازش دور شد،خاطرات گذشته توی ذهنش اومدن،زندگی که دلش نمیخواست کسی درموردش بدونه اروم داشت برمیگشت.سریع دست هاش رو دور خودش حلقه کرد و سرش رو تکون داد هنوز اشک هاش میریخت.

دست جیمین رو حس کرد که با احتیاط دستش رو گرفت و نوازشش کرد و تهیونگ توی لمس های ارومش ذوب شد.

"لطفا به ما اعتماد کن ما میتونیم حالتو بهتر کنیم"جیمین با نا امیدی گفت و صورت هاشون رو نزدیک کرد .چشم هاشون با هم میرقصیدن جرقه ای بینشون زده شد.

تهیونگ اروم سری تکون داد و اب دهنش رو قورت داد."چیز جدی نیست"تهیونگ با وجود اشک هاش لبخند زد.

"من توسط پدرم فروخته شدم وقتی چهارده سالم بود به عنوان برده سکس توی کلاب کار کردم،قبل از اینکه پدرم بخاطره شرط بندی اونجا رو ازش بگیرن اون کلاب مالِ پدرم بود،پس اون برای نگه داشتن کلاب منو پیشنهاد داد و اونا شروع کردن به استفاده کردن از من و به دست اوردنم"پسر گفت و ناخناش رو توی دستش فرو برد و با ناامیدی خودش رو زخمی کرد‌.
"من خیلی هارو بخاطره پس گرفتن ازادیم کشتم اما همش بی فایده بود و اون"

هق هق خفه ای کرد و با حس دست های جیمین و جونگ‌کوک که سعی در اروم کردنش داشتن دست هاش لرزید و اشک هاش رو ازاد کرد‌.

"اون گفت که ازادیم رو بهم میده اگه شمارو متقاعد کنم و اسناد های مربوط به طلاها رو برای خودم کنم و بکشمتون"

اب دهنش رو قورت داد و برگشت و بهشون‌ نگاه کرد که کاملا نگاهشون بی حس بود.

"من متاسفم که ازتون استفاده کردم من خیلی دوستتون دارم لطفا باورم‌ کنین"تهیونگ هق هق کرد و با ناامیدی به دو همسرش خیره شد.
"اول باید نگران خودت باشی پسره لوس"جونگ‌کوک فینی فینی کرد و پسر رو توی بغلش گرفت.

"من واقعا متاسفم ته بخاطره اینکه همه اینارو پشت سر گذاشتی"جیمین زمزمه کرد،دوباره گونش رو به گردن پسر مالید و اجازه داد اشک های خودش  روی گردن تهیونن بریزه.

"من خیلی دوستت دارم ته"جونگ‌کوک با صدای خشدارش گفت کلماتش مثل اقیانوس عمیق بود و با عشق به مرد رو به روش خیره شده بود.

تهیونگ از خوشحالی گریه افتاد و جوری که استخون دو همسرش خورد بشه محکم بغلشون کرد،اون لیاقتشون رو نداشت اون کسی بود که همیشه ازشون‌ فرار میکرد و اونا هرزمانی بهش برمیگشتن،دیگه نمیخواست فرار کنه اون اماده بود تا براشون بجنگه،برای عشقشون و رابطشون حتی اگه شخصی که باید باهاش میجنگید پدرش بود اون همه چیز رو به جون میخرید.

"بیا کاری کنیم احساس بهتری داشته باشی"جیمین نخودی خندید و تهیونگ رو روی کاناپه خوابوند و روش خزید.

اول اینکه متاسفم بخاطره اینکه کامنتاتون رو جواب نمیدم چون واقعا وقت نمیکنم اما میخونمشون نکته دیگه اینکه اگه شرایطش باشه قطعا پارت طولانی تر اپ‌ میکنم و حتی زودتر اپ‌ میکنم اما لطفا درکم کنین چون شرایطش برام فراهم نیست و دراخر ممنون از حمایت هاتون 💜



my husbandsWhere stories live. Discover now