part 33

1.6K 309 32
                                    

جیمین و ته مین با یه ماشینِ گرونِ اسپورت به محل جشن رسیدن،هر دو مثل هم یک بلوز سفید توری با شلوار و کفش مشکی پوشیده بودن.

درهمون حال ماه نور خودش رو به سالن اصلی مراسم میتابوند درحالی که وارد میشدن همه سلام میدادن و تعارف میکردن.

موسیقی دلنوازی توسط ویولن ها بین اون جو پرسروصدا پخش میشد،پیانیست ها و نوازنده ها اخر سالن جا گرفته بودن و استخری وسط سالن وجود داشت.

جیمین نگاه کرد و دید که همه لباس و کتی نو به تن دارن که احتمالا بعد از این شب دور مینداختنشون.

هاله ای از حسادت وجودش رو گرفت وقتی که چشماش روی تهیونگی گیر کرد که کنار رزی ایستاده بود‌.

تهیونگ لباس قرمزی به تن داشت که کاملا با لباس رزی ست بود.وقتی اون دو به طرفش برگشتن جیمین با نگاهاش اون دورو سوراخ کرد‌.شنید که شخصی صداش زد پشت سرش رو نگاه انداخت که دید هوسوک و یونگی دارن به سمتش میان.

"امشب زیبا شدی جیمین"هوسوک نظر داد درحالی که جیمین بهش لبخند زد.

هرروزی که میگذره داری کوتاه تر میشی"یونگی کنایه زد.

"و دیک توام هرروز داره کوتاه تر میشه"جیمین با گستاخی گفت و باعث شد هسووک جوری بخنده که سرش به عقب پرتاب بشه و وقتی توسط دوست پسرش اب به صورتش پاشیده شد دست از خنده برداشت،یونگی قبل از اینکه دوست پسرش رو بکشه و ببره چشم غره ای به جیمین رفت.

جیمین پشت سرش رو نگاه کرد اه کشید وقتی که مشغول صحبت با یونگی بود ته مین رو توی شلوغی گم کرده بود.

شلوغی رو زیر نظر گرفت و متوقف شد و اخمی کرد وقتی دید همسر دیگش یعنی جونگکوک با لیسا دارن وارد میشن.

"پارک جیمین"ته مین از فاصله دور صداش زد که باعث شد توجه جونگکوک جلب بشه و وقتی برگشت نگاهش رو به جیمین داد.

جیمین لحظه ای هول کرد وقتی که نگاهش با جونگکوکی که داشت سمتش میومد قفل شد.

"امشب خیلی زیبا شدی؟"جونگکوک زمزمه کرد و با لبخندی ک روی لبش بود به جیمین نگاه کرد.

جیمین غرق اون چشما شده بود اما با یاداوریه دستای درهم تنیده شده جونگکوک لیسا و لبخندشون فهمید که امشب باید خوشحالیشونو به هم بزنه.

"ممنون،لیسا توهم بد نشدی"لیسا شوکه نفس نفس زد جونگکوک اخم ِ عمیقی از رفتار نسنجیده پسرجوونتر کرد.

جیمین لبخند زد البته که قرار نبود همیشه همون پسر ضایع و لوسی باشه که سر کوچک ترین چیزی گریه میکرد،از همون فاصله نگاهش رو به ته مین داد میدونست که پسر بزرگتر داره نگاهشون میکنه،دستی برای جونگکوک و لیسا تکون داد و به طرف ته مین رفت.

جونگکوک با دیدن رفتن جیمین پیش یه مرد دیگه زبونش رو توی لپش فرو برد.

"ببین کی اینجاست،این همون گی کوچولو نیست،چندش اوره"رزی با تمسخر گفت و دستش رو به کمرش گذاشت.

my husbandsWhere stories live. Discover now