my husbands

بواسطة mijoo105728

104K 16.8K 1.2K

writer:@candymicheal فیک ترجمه ای یه دل سرد و دردسر ساز به اسم جئون جونگکوک یه فاک بوی به اسم کیم تهیونگ یه پ... المزيد

part 1
part2
part3
part4
part5
part6
part7
part8
part10
part11
part12
part13
part14
part15
part16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part22
part 23
part 24
part 25
part 26
part 27
part27.5
part 28
part 29
part 30
part 31
part 32
part 33
part 34
part 35
part 36
part 37
part 38
part 39
part 40
part 41
part 42
part 43
part 44
part45
part 46
part47
part48
part 49
part50
part 51
new fic

part9

2.2K 354 15
بواسطة mijoo105728

جونگکوک با بدنی که کاملا با عرق پوشیده شده بود سریعا به اتاق برگشت و سعی کرد کوکی کوچولویی که توی پیژامش التماس به ازادی میکرد رو اروم کنه .

برای بار دهم هوفی کشید و با اخم لبش رو گاز گرفت خیلی وقت بود که اینجوری تحریک نشده بود و حالا بخاطره کیم تهیونگ اتفاقی که تاحالا ندیده بود اتفاق افتاده بود.

"اروم باش جونگکوک تو قرار نیست بخاطره کیم تهیونگ هارد بشی این یه اتفاق کاملا نرمال بین پسراس جدا از اون من استریتم، درسته فقط نفس عمیق بکش و بده بیرون همه چیز درست میشه"

جونگکوک درحالی که رو به روی ایینه اتاقش ایستاده بود گفت و چشماش رو بست و اهی عمیق کشید و کمی بعدش تهیونگ رو توی ذهنش تصور کرد که لخت روی تختشه و داره توش ضربه میزنه و فاکش میده درحالی که اون داره با دهن گناه الودش اسمش رو ناله میکنه.

"فاک"

جونگکوک غر غر کرد و بدنش رو مثل یه شیشه شکستنی استراحت داد دستش رو روی عضوش گذاشت و با تصور پسر  شروع به مالیدن کرد.

"آه..آه فاک کیم تهیونگ"

جونگکوک ناله های کثیفش رو بلند ازاد کرد با تصور تهیونگی که داره دیکش رو براش ساک میزنه درحالی که عرق داره از صورتش میچکه و بعد از یکی یا دو دقیقه کامش رو دستش ریخت قبل از اینکه کامش روی زمین بریزه  تصویر تهیونگی که اینجوری ارومش کرد براش چندش اور بود.

"آه اوم اوپا محکم تر لطفا"دختر درحالی که دیک سخت تهیونگ داخلش ضربه میزد بلند ناله کرد.

تهیونگ قبل از اینکه دیکش رو کامل دربیاره دوباره سرجاش برگردوندش و باعث شد زن بلند جیغ بزنه البته که اون‌ نمیتونست بیشتر از این احساس بدی داشته باشه چرا که تصویر جونگکوک باعث شده بود اینجوری بشه.

شاید اون پسری بود که ادمای اطرافشو به فاک میداد ،اما اون تا این حد از لحاظ جنسی جذب کسی نشده بود اما الان نمیتونست بفهمه چرا جونگکوک براش با بقیه فرق داشت در واقع چیزی بین اونا نبود و هیچوقت تاحالا باهم سکس نداشتن و احتمالا هم در اینده چنین اتفاقی قرار نبود بیوفته.

وقتی دختر به طرف خودش کشیدش و لباشون رو بهم متصل کرد ضربه هاش متوقف شد و باعث شد که با ازردگی هوفی بکشه به هرحال اهمیتی نداد و ضربه هاش رو از سر گرفت و باعث شد صدای برخورو پوستاشون باهم فضای اتاق رو بگیره و صدای ناله و سکس توی اتاق اکو بشه.

جیمین با ازردگی ناله ای کرد و قبل از اینکه با صورتی خشمگین روی تختش بشینه ی سری وسایل رو اطراف تختش پرت کرد.

"تهیونگ عوضی چطور میتونه با یه دختر سکس کنه اونم توی خونه مشترکمون"

جیمین با اخمو اهی عمیق گفت اینجوری نبود که ازدواجشون واقعی باشه اما به هرحال این مسئله نمیتونست باعث بشه جیمین حس نکنه توسط کیم تهیونگ بهش خیانت نشده و قلبش نسوزه.

جیمین دندون قروچه ای رفت و به صدای بیز بیز الارم که از کنارش میومد اخمی کرد ، سعی کرد تا صدا رو قطع کنه پتو رو از روی خودش کنار زد چون ممکن نبود وقتی چشماش رو باز میکنه بتونه دوباره بخوابه اما متاسفانه صدای الارم قرار نبود به این زودیا قطع بشه.

جیمین با اخم اهی کشید و بلاخره چشماش رو باز کرد به دستگاه بدبخت روی استند هجوم برد و خاموشش کرد.

اون فقط میخواست یکم بیشتر بخوابه چون بیدار شدن واقعا براش سخت بود اون دیشب حتی یکم هم نخوابیده بود اونم بخاطره کیم تهیونگ عوضی، میخواست دوباره چشماش رو ببنده و بخوابه اما با دیدن ساعت متوقف شد با وحشت از روی تخت پایین پرید.

"شت مدرسم دیر شد"جیغی کشید و خودش رو توی دستشویی پرت کرد و قبل از اینکه پایین بره روتین صبحش رو انجام داد.

جئون جونگکوک رو دید که کاملا لباس پوشیده و اماده شده و داره بند کفشش رو میبنده جیمین با دیدنش حالش عوض شد و وا رفت.

"تو باید بیدارم‌ میکردی"جیمین گفت و نگاهی خیره ای تحویل جونگکوک داد.

"چرا باید بیدارت میکردم؟"جونگکوک گفت و نگاه بدی بهش انداخت.

"واقعا صبح زود دارین دعوا میکنین؟"تهیونگ با تمسخر گفت از اتاقش خارج شد درحالی که لباساش رو پوشیده بودو کیفش دستش بود.

"به لطف یه نفر من امروز صبح دیر بیدار شدم"جیمین با تمسخر گفت.

"یعنی اینقدر صدامون بلند بود؟"تهیونگ سرش رو خاروند و جیمین چشمی براش چرخوند.

تهیونگ به جونگکوک نگاه کرد ،با دیدنش گونه هاش با یاداوریه خاطرات دیشب قرمز شد اینکه چطور با تصور پسر اون دختر رو به فاک داده بود.کمی بعد جونگکوک داشت به همین مسئله فکر میکرد به اتفاقای دیشب و با یاداوریشون احساس شرم‌ کرد.

اونا با به یاداوردن افکار گناه الودی که دیروز درمورد هم داشتن شرمگین شدن.

جیمین با نیشخند نگاهشون کرد اون دوتا واقعا سرگرم کننده بودن.

"وقتی اینجوری سرخ میشین خیلی کیوته"جیمین گفت و توجهشون رو جلب کرد و نگاه معناداری بهشون انداخت.

"نخیر من سرخ نشدم"

هر دو یکصدا فریاد زدن و با شوک به هم نگاه کردن جیمین بهشون با تمسخر نخودی خندید.

و برای اولین بار در تاریخی که با جونگ کوک ملاقات داشتن ، اون واقعاً لبخندی زد که پسرها اونو به عنوان یک معجزه زیبا یافتن.

"بیاین بریم"تهیونگ با نرمی گفت

"بریم"اون دو یکصدا گفتن

شاید کنار هم بودن اون قدرا هم بدنبود.

مردم درحالی که پسرا رو از دور میدیدن و دور هم جمع شده بودن شروع به پچ پچ کردن و غیبت کردن درموردشون کردن.

"اونا اینجان اونا اینجان"یکی از دخترایی که اونجا بود بلند با جیغ گفت

"شما باهم خوب به نظر میاین"یه نفر دیگه گفت و باعث شد جونگکوک نگاه خیره ای بهش بندازه و دختر از ترسش مثه سنجاب فرار کرد.

جونگکوک  برای جیمین و تهیونگی که به شلوغی نگاه میکردن و لبخند میزدن چشمی چرخوند به قطع یقین اون دوتا عاشق جلب توجه بودن.

بعد از پخش شدن خبر ازدواجشون و حرف زدن همه درموروشون که شامل همه جای مدرسشون میشد این مسئله برای جونگکوک ازار دهنده شد.

اوضاع وقتی بدتر شد که اونا به کلاس رسیدن و معلم برای حضور و غیاب اسماشون رو صدا زد.

"جئون جیمین"

"کیم جونگکوک"

"پارک تهیونگ"

این لحظه بود که جونگکوک فهمید بگا رفته.

واصل القراءة

ستعجبك أيضاً

8.7K 1.5K 25
هفت پسر نرمال کره‌ای در یک داستان کاملا نرمال یک فیک و فیک‌چت عادی با کاپل‌هایی عادی شیپ:یونمین(ورس) فرعی:ویکوک(ورس)نامجین(ورس) تمامی شیپ ها تو این ف...
191K 23.7K 37
شما چقدر به پسرداییتون وابسته هستین ؟ اصلا چندبار در سال میبینینش ؟ خونه هاتون چقدر به هم نزدیکه ؟ جواب این سوال ها برای جونگکوک خیلی سادس ! اون دیو...
25.7K 5.8K 39
جفتی که سرنوشتشون در قلب تاریخ حک شده . فرزندان خورشید و ماه ، همونایی که حتی قبل به دنیا اومدنشون برای هم بودن و قلبشون بدون اینکه بدونن برای هم می...
9.6K 2.2K 10
「Chronicle Black 🎴」 𖦹 Yoonmin 𖦹 Fantasy, Romance, Smut 𖦹 Translator: Nelin 𖦹 Writer: Centristy جیمین توی "آکادمی هفت" پذیرفته شد؛ جایی که هر فرد...