Sunrise In Hollywood(Z.M)

By youcancallmemrless

110K 16.8K 41.7K

_اسمشو چي ميذاري؟ بدگماني يا واقعيت؟ +من بهش ميگم توطئه More

Intro
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
Hey you Read me
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73

74(The End)

1.6K 202 341
By youcancallmemrless

هاي گايز:) اين پارت اخره:)))) علت تاخير رو توضيح دادم اخر پارت لطفا بخونيدش و در مورد ادامه دادن به عنوان نويسنده توي واتپد هم صحبت كردم. لطفا داستان رو برام نقد كنيد. لاو يو آل.

.....
ليام با اخم از پنجره به بيرون نگاه ميكرد و به مكالمه ي زين و ادوارد گوش ميداد.
_ يعني هيچ راهي نداره؟
: نه. بايد تمام داروهاشو دقيقا سر ساعت مصرف كنه.
_ اذيتش ميكنه.
: ميدونم. اينا عوارضشه و طبيعيه. حتي يه دوزش هم دير نشه. اگه يه درصد يادش رفت تو يادش بنداز اگه تو يادت ميره الارم بذار اگه كل دنيا اتيش گرفت به محض اينكه يادش اومد، مصرفشون كنه. شوخي بردار نيست پس چونه نزن.

_ اوكي. ممنون كه وقت گذاشتي.
: خواهش ميكنم. خدافظ.
زين تماس رو قطع كرد: اخم نكن ديگه. اينم تموم ميشه و ميره.
ليام پوزخند زد: اره تموم ميشه. فقط هميشه اوني كه بايد اذيت شه منم پس اشكالي نداره.
اين دستشو روي پاي ليام گذاشت: نگفتم اشكالي نداره عزيزم منظورم اين بود كه ...
ليام با تن صداي بلندي جواب داد: منظورتو فهميدم. منظورت اينه كه فقط دهنمو ببندم ، داروهامو بخورم و روي اعصابت نرم. اره؟؟؟؟
از طرفي زين ناخوداگاه بدنشو عقب كشيد: ليام... لطفا ديگه بسه...

ليام چند لحظه به زين نگاه كرد: چي بسه؟؟
نگاه زين بين دست هاي ليام در گردش بود. انگار منتظر بود تا هر لحظه از خودش دفاع كنه. ديگه حتي از گردنبند هاي همشگيش هم استفاده نميكرد. كوچيك ترين چيزي بهش حس خفگي ميداد و حتي نميخواست تصور كنه اگه دوباره كسي بخواد گردنشو فشار بده قراره چي بشه.

ليام ناراحت شد. ناراحت شد چون زين كنارش احساس امنيت نميكرد. چون ميدونست زين چه قدر از خفگي ميترسه و بار ها جدي ترين خط قرمز اون مرد رو رد كرده بود: عزيزم من نميخوام بهت اسيب بزنم. من نميتونم بهت اسيب بزنم. تو خودت ميدوني كه من... زين به چشمام نگاه كن.

نگاه زين به ارومي تغيير مسير داد و در نهايت به اون پسر نگاه كرد.
+ من ازت معذرت ميخوام. بابت تمام وقتايي كه بهت اسيب زدم. تمام وقتايي كه اذيتت كردم و بابت تمام درد هايي كه مجبور شدي تحمل كني. متاسفم كه حال روحي خودتم كنار من به هم ريخت. من واقعا متاسفم كه به وفاداريت شك كردم. ميدونم اسيب ديدي زين. ميدونم ميتونستي از خودت دفاع كني و نكردي. ميدونم چه قدر اذيت شدي و تو هم نياز به زمان داري تا ريكاوري شي. ولي بهت قول ميدم اون دوران تموم شده. من ممكنه داد بزنم ولي بهت قول ميدم ديگه هرگز كوچيك ترين اسيبي نميبيني. باشه عزيزم؟

زين نفس عميقي كشيد و سرشو تكون داد: ميدونم عزيزم. ميدونم. منظوري نداشتم.
ليام دستشو دور كتف زين انداخت و موهاشو بوسيد: ببخشيد زي. نميخواستم ناراحتت كنم.
_ اشكالي نداره عزيزم ولي امشب ، براي من خيلي شب مهميه. بيا ازش لذت ببريم.
+ امشب تاريخ خاصيه؟ منظورم اينه كه ... تاريخ اشناييمون كه نيست. تولد هيچ كدوممون هم نيست. سالگرد اولين سكسمونه؟
زين خنديد: رعايت كن پسرم تنها نيستيم.

ليام نيم نگاهي از توي اينه به راننده انداخت: بابا اينا زبون مارو درست حسابي نميفهمن كه. اونم با اين همه اصطلاح و اين لهجه هاي ما. اينا همشون نهايتا امريكن بفهمن. ولش كن... تاريخ اولين سكسمون هم كه نيست. يادته بار دوم توي ايتاليا همو ديديم دعوتت كردم بياي خونم؟

زين به ليام نگاه كرد و ابروهاشو بالا انداخت: ليام هر كسي كلمه ي سكس رو بلده ولي اره درو كه باز كردي تيشرت نداشتي بعدشم پاشدي رفتي حموم. انگار نه انگار مهمون دعوت كردي.
+ اره ولي واقعا خاك بر سرت زين. مثل ادماي عقيم نشستي شامتو خوردي تشكر كردي رفتي. منم كل شب داشتم خودمو جر ميدادم كه من ميخوام با دوست دخترم به هم بزنم و از اين كصشعرا. كم مونده بود بگم رو تختيم خيلي قشنگه بيا ببين.

زين خنديد: خب چيكار ميكردم؟ ببين بعضي موقعيت ها هستن كه نميدوني بايد بكني يا نكني. موقعيت سختي بود. يه پسر سكسي نيمه برهنه داره جلوت راه ميره كه واقعا نميدوني داره بهت نخ ميده يا هميشه انقدر راحته.
ليام چشماشو چرخوند: بعد دو شب بعدش دقيقا چي شد؟ يهو بهت الهام شد دارم بهت نخ ميدم؟

_ نه وقتي گفتي من خيلي خوش قيافم و چميدونم انگشتام خيلي بلندن ديگه مطمئن شدم اين فقط نخ دادن نيست. اين بيا منو بكنه.
+ ميتونست بيا بهم بده باشه.
_ اوكي ولي تو يهويي دستمو گرفتي و شروع كردي به بازي كردن با انگشتام و گفتي اين دستا خيلي كارا ميتونن بكنن. واقعا خودت نميدوني چه قدر هورني اي يا ادا در مياري؟

ليام چونشو روي موهاي زين گذاشت: حالا هرچي. ميخواستم مختو بزنم كه زدم ولي انصافا چرا زود تر بهم نگفتي بيام پيشت يعني من ميومدم ال اي ولي يه بارم بهم نگفتي بمون همين جا و برنگرد مثلا تو دوست پسرمي و همه هم ميدونن.
+ چون نميخواستم بياي. نميخواستم با يه ادم معتاد زندگي كني. لياقت تو بيشتر از اين بود. ميخواستم مطمئن شم از پسش بر ميام و حتي بعد اينكه كامل گذاشتم كنار هم دو ماه صبر كردم. نميخواستم بداخلاقيام اذيتت كنه و از طرفي ميترسيدم به خاطر همين موضوع منو نخواي.

ليام دستشو ببن موهاي زين برد و نوازششون كرد: زين من ميدونستم تو كوكائين مصرف ميكني ولي از وقتي خودت گفتي يه مدت ممكنه كم تر در دسترس باشي فهميدم ميخواي بذاري كنار و رابطمون برام هزار برابر بيشتر جدي ... عهههه امپريال تاوِر... شت من عاشق اينجام. تا پاريسيم منو يه بار بيار.

چشماي زين از تعجب گشاد شد: واقعا اينجارو دوست داري؟؟؟ راست ميگي؟؟؟
ليام واقعا نميفهميد زين چرا تعجب كرده: اره خب... اينجا دقيقا يه برج خيلي خفن و لوكسه. چه طور؟
زين لبخند زد و نفس عميقي كشيد: هيچي. حتما ميايم.

: قربان رسيديم.
مرد همون طور كه با لهجه ي غليط فرانسوي-انگليسي حرف ميزد گفت و ترمز دستي رو كشيد.
ليام نگاهي به كوچه ي تاريك و خلوت رسيد: فكر كنم ميخوان سرمونو ببرن.
+ يا مسيح ظاهرا جدي جدي رسيديم.
ليام ابروهاشو بالا انداخت: اخه اينجا كجاست كه هي رسيديم رسيديم ميكني؟ ساندويچ نون پنير اوردي وسط خيابون بخوريم؟

+ ليام عزيزم دو دقيقه ساكت باش بذار من فكر كنم ببينم چه غلطي بكنم.
ليام بدون اينكه از ماشين پياده شه، به زين كه از توي بغلش بيرون اومد و سرشو به صندلي تكيه داد و چشماشو بست نگاه كرد. دستاشو مشت كرده بود تا جلوي لرزيدنشو بگيره.
واقعا نميدونست چه خبره ولي همچنان به زين كه با چشم هاي بسته نفس هاي عميق ميكشيد نگاه ميكرد.

حدود سه دقيقه بعد بلاخره زين چشماشو باز كرد و نگاهشو به ليام داد و دستشو به سمت اون پسر دراز كرد: بيا.
ليام دستشو توي دست زين گذاشت: باشه ولي اينجا كجاست؟
زين همون طور كه ليامو دنبال خودش ميكشيد جواب داد: فعلا هيچ جا.
در ماشين رو بست و ادامه داد: اما اگه تو بخواي ميتونه تبديل بشه به خاص ترين مكان دنيا.

ليام وقتي به وسط كوچه رسيدن به اطرافش نگاه كرد: امممم... مطمئني؟
زين سرشو تكون داد ، چند قدم به ليام نزديك شد و به چشماش نگاه كرد: اينجا رو لايق تو نميدونم اما نميخوام بذارمت توي عمل انجام شده. اين اتفاق هرجايي بيوفته تو ممكنه مجبور شي به من جوابي رو بدي كه از ته قلبم ميخوام بشنوم ولي شايد خواسته ي تو اين نباشه. هر ادمي جز من و تو كنارمون باشه ممكنه تو مجبور به انتخاب شي. اينجا كسي نيست. فقط من و توييم و ميتوني هرجوابي دلت ميخواد به من بدي.

ليام با گيجي پرسيد: من نميفهمم چي ميگي زي. دارم نگران ميشم. در مورد رابطمونه؟ ميخواي يه مدت از هم فاصله بگيريم؟
زين نفس عميقي كشيد و دست چپ ليام رو بين دو تا دستش گرفت : من حتي نميخوام ديگه يه لحظه از تو فاصله بگيرم. اين رابطه براي من كمه ليام. من خيلي خيلي بيشتر ميخوام. الان همه ي تو مال من نيست. من ميخوام همه ي دنيا بدونن تو مال مني. ميخوام همه بدونن تو مهم ترين دارايي زندگي مني. من نميخوام دوست پسرت باشم ميخوام اين رابطه رسمي شه.

بدون اينكه به ليام كه با دهن نيمه باز نگاهش ميكرد توجهي كنه دست هاي ليام رو رها كرد و جعبه ي مخمل سرمه اي رنگي رو از توي جيب كتش بيرون اورد: اين چيزي نيست كه لياقت تورو داشته باشه. دو تا حلقه ي نامزدي بي ارزشه ولي قسم ميخورم اگه بذاري اين حلقه توي انگشتت باشه تا اخر عمرم هركاري ميكنم تا تو خوشحال ترين ادم دنيا باشي. قسم ميخورم نذارم كسي تورو از من بگيره و هر وقت جفتمون كاملا امادگيشو داشتيم يه قدم ميريم جلو تر و ازدواج ميكنيم. اگه الان بگي نه هيچي بين ما تغيير نميكنه. ما كنار هم ميمونيم و زندگيمونو ادامه ميديم. من مطمئنم هيچ ادمي مناسب تر از تو براي من پيدا نميشه ولي تو ميتوني به اين پيشنهاد فكر كني و منم منتظر ميمونم.

ليام حدودا سي ثانيه سكوت كرد. بعد اين همه مشكل ، وقتي معلوم نيست ميتونه كاملا از پس درمانش بر بياد يا نه، بعد از اون همه بلايي كه سر زين اورده، اون مرد واقعا ازش همچين چيزي رو ميخواد؟ اين خوابه؟ نكنه بيدار شه و ببينه هنوزم توي اون مركز لعنتيه؟ نكنه اينم يكي از خواب هاي اشفته ي اون زمانه؟ اون مدتي كه خواب ميديد زين بدنشو لمس ميكنه ولي وقتي بيدار ميشد دستاش بسته بودن ؟ اگه اين خوابه ، حداقل براي چند ساعت مزه ي خوش بختي رو ميچشه و اگر بيداره... ناخوناشو محكم توي كف دستش فرو كرد و وقتي دردشو احساس كرد تقريبا مطمئن شد همه چيز واقعيه.

_ زين... داري سر به سرم ميذاري؟ من... خيلي اذيتت كردم.
زين نفس عميقي كشيد: ليام اين در مورد الانه. با من ادامه بده ولي جدي تر. ازت خواهش ميكنم به من و رابطمون به عنوان يه موضوع جدي تر فكر كن. انقدر برات جدي هستم كه بتوني تا اخر دنيا باهام ادامه بدي؟

ليام چند لحظه صبر كرد و در نهايت لبخند زد: با هم ادامه ميديم. جدي تر از هميشه و تا اخر دنيا.
زين پيشونيشو روي شونه ي ليام گذاشت. چند ثانيه چشماشو بست و نفس عميقي كشيد.
بعد بدون اينكه حرفي بزنه دست ليام رو گرفت و دنبال خودش از كوچه بيرون كشيد.
_ كجا داريم ميريم؟
+ فقط بيا.

.......
وقتي جلوي امپريال تاور وايسادن ليام به اطرافش نگاه كرد. ظاهرا كسي متوجهشون نبود. خيابون ها شلوغ بود و ساعتي كه كارمند ها و افراد شاغل از محل كارشون برميگشتن با زمان رسيدنشون يكي شده بود. ادم هاي خسته حوصله ي توجه كردن به بقيه رو ندارن.
_ ميدونستي اينجارو دوست دارم؟
زين لبخند زد: نه ولي حسش كردم.
_ حلقمو ندادي.
لبخند زين عميق تر شد: يه كم ديگه صبر كن بعدش تا ابد براي توعه.

وقتي نگهبان ها درو براشون باز كردن، بعد از گذشتن از راهرويي كه كاملا طلايي بود جلوي در بزرگ ديگه اي قرار گرفتن: نميدونم كار درستي كردم يا نه ولي اميدوارم خوشحال شي. چون من الان خوشحالم. من خيلي خوشبختم ليام.
ليام لبخند زد: مثل ادم هاي شوكه رفتار ميكني در حالي كه من بايد شوكه شم.
+ من از اينكه اين اتفاق بلاخره با تو برام افتاد شوكه شدم. كي فكرشو ميكرد اون پسري كه توي مهموني باهام لاس زد، الان نامزدم باشه؟

ليام بلافاصله جواب داد: زين من باهات لاس... اوكي لاس زدم. اخه ميدوني؟ سنم رفته بود بالا وقتش بود ازدواج كنم ديدم تو هم خوش قيافه اي ، هم پولداري هم به قيافت مياد مثل خودم هورني باشي گفتم به جهنم با اخلاق گندشم يه جوري ميسازم.

زين با صداي بلند خنديد: واقعا توي همچين شبي داري اين كصشعرارو تحويل من ميدي؟ نميخواي بريم تو؟
_ عزيزم چرا باور نميكني؟ من واقعا اخلاق گندتو تحمل كردم. يدونه ظرف سالم توي خونه نذاشتي بمونه. همشم باهام دعوا...
زين دستشو به ارومي روي دهن ليام گذاشت: ليام اون روز ها گذشت. نميخوام ديگه چيزي در موردش بشنوم. نميخوام بهش فكر كني. نميخوام اذيت شي. حتي در موردش شوخي هم نكن. داره دير ميشه عزيزم.
چند قدم عقب رفت ، دستشو روي كمر ليام گذاشت و كمي به جلو هلش داد: برو تو.

ليام در رو باز كرد و چند قدم به جلو برداشت: همه جا تاركيه.
+ بيشتر برو جلو.
_ زين اسكلم كردي؟ خب جلوترم تاركيه ديگه.
صداي خنده ي اروم چند نفر رو شنيد و همين باعث شد سر جاش بپره بخواد برگرده ولي دست هايي كمرشو گرفتن: دوباره ميپرسم. اجازه ميدي امشب نامزديمون رو جشن بگيريم؟
_ اره زين باور كن اگه چراغ ها روشن بود قرار نبود بگم نه. در ضمن پنج دقيقه پيش به سوالت واضح جواب دادم و الانم دارم سكته ميكنم از فاك ذوق كردم.

به محض روشن شدن چراغ ها به خاطر نور زياد چشماشو بست.
چند لحظه صبر كرد و در نهايت كم كم چشم هاشو باز كرد. وقتي به خودش اومد كه ديد داره با دهن باز به ادم هاي رو به روش نگاه ميكنه.
هري و لويي، نايل و ماريا، لايلا و پسر ناشناسي كه كنارش ايستاده بود و در اخر كارن ، جف، جكسون و جيمز. ديدن پسر و همسر روث كافي بود تا شوكه شه. به اون پسر بچه ي مو قهوه اي نگاه مي كرد و متوجه نشد جيمز دست جكسون رو رها كرد و كمي به جلو هولش داد تا بهش بفهمونه بايد بره پيش ليام.

جكسون با قدم هاي اروم به سمت ليام اومد و در نهايت جلوش وايساد.
ليام موهاي حالت دارشو از توي صورتش كنار زد و بهش لبخند زد: چه طوري مرد؟
جكسون لبخند زد: خوبم دايي. چرا نمياي پيش ما؟
ليام در كسري از ثانيه اون پسرو بغل كرد و از زمين بلندش كرد. دست هاي كوچيك جكسون دور گردنش حلقه شد و گونه ي ليام رو بوسيد.
نفر بعدي كه توجهشو جلب كرد جف و كارن بودن. كارن هم با قدم هاي بلند خودشو به ليام رسوند. لايه ي ضخيمي از اشك ديدش رو تار كرده بود.

= جك عزيزم بيا بغل من تا مامان بزرگ دايي رو بغل كنه.
جكسون با بي ميلي گردن ليام رو رها كرد و توي بغل پدرش رفت.
كارن ليام رو محكم بغل كرد و لبخند دلنشيني به زين زد: خوشحالم كه باز هم كنار هميد.
از طرفي ليام به جف نگاه ميكرد كه بهش نزديك ميشد. در كسري از ثانيه متوجه شد چرا هيچ تماسي از طرف خانوادش نداشته. ميخواستن سورپرايزش كنن.

........
_ فكر ميكنم بتونم توي فشن شوي جولاي حضور داشته باشم.
جف ليوان شامپاين رو از توي سيني برداشت: من پيشنهاد ميكنم استراحت كني. راستي ما با لايلا قرارداد بستيم.
لايلا لبخند زد: خوشبختانه. راستي ليام نظرت در مورد ديميتري چيه؟
ليام به پسري كه داشت به هري و لويي و زين حرف ميزد نگاه كرد: مدل بدي نيست. يه كم روي كت واكش كار كنه...
لايلا چشماشو چرخوند و گيلاس شامپاين رو برداشت: خدايا... منظورم اخلاقشه. كت واكش به من چه اخه؟؟؟

ليام ابروهاشو بالا انداخت: من اخلاقشو نميشناسم ولي به نظر خوب مياد.
ليوان شامپاين رو برداشت : خيلي عوضي ايد كه ميدونستيد و به من نگفتيد.
: شايد چون نميخواستيم زين جرمون بده.
جف گفت و همزمان كمي از محتويات ليوانش چشيد.
_ زين بهم گفت يه مشكلي پيش اومده بود كه اومدي ال اي. قضيه چيه؟

+ چيكار داري ميكني پسرم؟
زين گفت و ليوان شامپاين رو از دست ليام بيرون كشيد.
: عه؟ سرپرستيشو به عهده گرفتي؟
جف گفت و به زين نگاه كرد.
ليام خنديد: واقعا باورم نميشه كه اين حرفو جلوي بابام زدي.
زين شونه هاشو بالا انداخت و كمي شامپاين خورد: نبايد الكل بخوري.

ليام سرشو تكون داد: اره ميدونم ولي يادم ميره.
+ نبايد يادت بره.
_ تو خيلي سخت ميگيري زي... به نظرم...
= بيايد كادو بديد ديگهههههه
نايل داد زد و به كيك دو طبقه اي كه وارد سالن شد اشاره كرد.

ليام به سمت زين برگشت: يعني واقعا اين همه ادمو جمع كردي اوردي پاريس؟
زين كمي روي پنجه ي پاش بلند شد و پيشوني ليام رو بوسيد: پاريس شهر عشاقه. منم كه عاشق تو.
هري دستشو روي شونه ي ليام گذاشت: اگه صلاح ميدوني كونتو ببر اون وسط كه همه ببيننتون.

زين دستشو جلو برد: بيا عزيزم. ميخوايم كيك بِبُريم.
ليام دست زين رو گرفت و لبخند زد: باورم نميشه كه اينجام و باورم نميشه كه قراره اين رابطه رسمي بشه.
زين لبخند زد و دقيقا وسط سالن بزرگ ايستاد. حلقه رو توي دست ليام كرد و پيشونيش رو بوسيد: دوسِت دارم.
ليام متقابلا لبخند زد: منم دوست دارم.
وقتي صداي دست ها اروم شد، لويي ليوان شامپاينشو بالا برد: به سلامتي يه زندگي اروم براي جفتتون.
ليام به لويي لبخند زد: و براي شماها.

همه ي مهمون ها كمي از ليوانشون نوشيدن و لايلا در حالي كه بازوي دوست پسرشو گرفته بود اولين كسي بود كه چند قدم جلو اومد: ما ميخوايم اولين نفري باشيم كه بهتون كادو ميديم.
جعبه ي طلايي رنگ رو دست زين داد و لبخند زد: اميدوارم خوشتون بياد.
زين در جعله رو باز كرد و كارت سفيد رنگ رو كه علامت 90%fineness به معناي خلوص ٩٠ درصد بود رو كنار زد. دو تا شاخه رز زيباي ساخته شده از طلا توي جعبه خودنمايي ميكرد.

_ هولي فاك دختر اينا معركن.
لايلا به ليام لبخند زد: خوشحالم كه خوشت اومده.
وقتي جفتشون لايلا رو بغل كردن نوبت نايل بود: منم خواستم اول وجود نازنينمو بهتون هديه بدم بعد ماريا گفت درسته كه اين بهترين كادوي دنياست ولي ...
*محض رضاي خداااا ناي.
ماريا چشماشو براي دوست پسرش چرخوند و ادامه داد: پسرا ما تصميم گرفتيم براي هركدومتون ست روجا رو بگيريم.
شنيدن اسم برند روجا كافي بود تا چشم هاي ليام تا حد ممكن گشاد شن: چي؟؟؟؟ هر ست روجا ١٨٠٠٠دلاره. شماها ديوونه ايد؟؟؟
نايل شونه هاشو بالا انداخت: به هر حال به ست هاي همديگه دست نزنيد.
زين نايل رو بغل كرد: ممنونم مرد. اميدوارم سر بچه دار شدنت جبران كنم.

نايل مشت محكمي به بازوي زين زد: سر بچه دار شدن عمت جبران كن فاكر. من براي پدر شدن خيلي جوونم.
+ تو فقط كصخلي نايل.
زين خنديد: حق با ليامه. تو واقعا كصخل...
وقتي ديد تريشا و ياسر داره بهشون نزديك ميشن حرفشو نيمه تموم گذاشت و منتظرشون موند.
: پسرا. اميدوارم روز هاي خوبي در انتظارتون باشه.
ياسر گفت و به اون دو نفر نگاه كرد. ليام پسرشو خوشحال ميكرد و همين كافي بود. تريشا زين و بعد ليام رو بغل كرد و در نهايت كادوهاشونو داد.
+ واو زي. ساعتارو... گاد اينا طلا سفيدن؟

تريشا لبخند زد: اميدوارم خوشتون بياد.
ليام متقابلا لبخند زد: بي نظيره. ممنونم. لطفا خودتون برامون ببندينش.
وقتي تريشا ساعت زين و ياسر مال ليام رو بست:حلقه ي نامزدي به دست جفتتون خيلي مياد پسرا.
نوبت جكسون و جميز بود.
= دايي من برات اينو خريدم.
ليام به خرس قهوه اي بزرگي كه توي بغل اون پسر بود نگاه كرد: چرا؟
= چون تو يه خرس قهوه اي نرمي.

زين با صداي بلند خنديد و موهاي جكسون رو به هم ريخت: اخ كه تو چه قدر باهوشي جك. يادم باشه اومدي خونمون بهت كيك شكلاتي بدم بفهمي داييت مزه ي ...
+ زين!!! بسه.
جيمز خنديد و پاكت هارو به ليام داد: من تصميم گرفتم براتون كارت خريد از لويي ويتون بگيرم خودتون هرچي ميخوايد انتخاب كنيد.
ليام و زين هر دو از جيمز تشكر كردن و زين به هري و لويي كه بهشون نزديك ميشدن لبخند زد.

ليام به لويي دقيق تر نگاه كرد. بهتر به نظر ميرسيد ولي هنوز مشخص بود با خودش درگيره.
+ بودنت برام با ارزشه لو.
ليام گفت و لويي رو بغل كرد.
لويي به زين كه پشت سر ليام بود لبخند زد: خوشحالم كه دعوتم كرديد.
_ لو تو واقعا ، رسما و عملا زده به سرت.

هري چشماشو چرخوند و به ليام نگاه كرد : اره موافقم. بگذريم. لويي گفت تو بهش گفتي دلت ميخواد بري ونيز. ظاهرا اين زينِ كصخل يادش رفته كه بهش گفتي. به هر هركي ندونه من ميدونم شماها عطر و ساعت و طلا نميخوايد. در نتيجه تصميم گرفتيم يك ماه بفرستيمتون هاني مون و از شرتون راحت شيم. اينم بليت و پرواز شخصي.
بليتارو به ليام كه با دهن باز نگاهش ميكرد داد و شونه هاشو بالا انداخت: ايده ي گربمه.
*هز من سي فاكينگ سالمه.

قبل اينكه هري فرصت كنه جواب بده زين گفت: اره اون سي فاكينگ سالشه و يه گربه ي باهوش و ساپورتيوه. بيا بغلم داداش.
ليام خنديد: اين داستان گربه ي جنده. دست به دستش كنيد تا برسه به من.
*خيلي جاكشي پين.
+ كونت منو گمراه ميكنه تاملينسون.

زين همون طور كه لويي رو بغل كرده بود گفت: يواش تر. صدامونو ميشنون.
لويي از بغل زين بيرون اومد: اره. لطفا كمالات كون منو داد نزنيد.
ليام خنديد و لويي رو بغل كرد: بيا بهم بده مرد.
*ميتونم بكنمت قشنگم.

+ خب حداقل بگو هري بياد بهم بده.
هري دستشو دور گردن زين افتاد: اخي. بنده ي خدا. چه قدر دلش براي كردن...
: بسه پسرا. بريد كنار نوبت منه.
جف گفت ، به ليام نگاه كرد و پوشه ي سفيد رنگ رو بهش داد. دستشو دور كمر كارن حلقه كرد و گفت: ايده ي مادرت بود.

ليام به زين نگاه كرد: ميبيني عزيزم؟ مامان بابام برامون نقاشي كشيدن بزنيم به در يخچال.
زين خنديد و چيزي نگفت.
: اره برات يه گاو كشيدم كه هر وقت ميبينيش ياد خودت بيوفتي. بازش كن ديگه.
ليام پوشه ي سفيد رنگ رو باز كرد و دسته ي كاغذ هارو بيرون كشيد. چند لحظه بهشون نگاه كرد و در نهايت پرسيد: اينا چين؟
جف جواب داد: تصميم گرفتيم يه جايي باشه كه كاملا راحت باشيد. پس...
+ هولي فاك اين يه جزيره ي شخصيه؟؟؟؟؟

ليام گفت و همين باعث شد چشم هاي زين هم گرد بشه: جزيره ي شخصي؟؟؟؟؟
كارن لبخند زد و سرشو تكون داد: درسته پسرا اميدوارم اين تصميم، براتون عالي پيش بره.
جف جلوي زين وايساد و دستشو جلو برد: مراقب هم باشيد
زين با جف دست داد: مراقبش هستم.

............
سرشو روي قفسه ي سينه زين گذاشته بود و تقريبا هر سي ثانيه يك بار به حلقش نگاه ميكرد.
_ عزيزم اون قرار نيست فرار كنه.
زين گفت و دستشو بين موهاي ليام برد.
ليام سرشو كمي بالا اورد و زير گلوي زين رو بوسيد: بيداري؟

_ اره. تو نميخواي بخوابي؟
ليام چند لحظه سكوت كرد: به نظرت خوشحالي ما تا كي ادامه داره؟
زين لبخند زد: تا وقتي عاشقتم.
+ يعني تا كي؟
_ تا ابد. نظر تو چيه؟

ليام بدنشو كمي بالا تر كشيد: به نظر من ، ممكنه روز هايي بياد كه خوشحال نباشيم اما من هميشه عاشقت ميمونم.
وقتي لب هاشون روي هم قرار گرفت، جفتشون فقط به يه چيز فكر ميكردن. تركيبِ حس عشق ، ارامش و ازادي بي شك زيبا ترين و اعتياد اور ترين حس دنياست.
حسي كه جايي توي يكي از هتل هاي پاريس، روي يه تخت دو نفره و توي هوايي كه بوي عود و عطر تلخ مردونه ميومد، به اوج خودش رسيده بود.

( پايان )

......

سلام گايز. اول از همه هنوز اين پارتو اپ نكردم ولي دلم تنگ شده :) نميخوام سرتونو درد بيارم من دانشجوي ترم سه و به زودي چهار هستم توي چند هفته ي اخير من برنامه ي كاريم رو سنگين تر كردم و ميتونم بگم مدام سرم شلوغه. فكر نميكنم وقت كنم چيزي بنويسم. خيلي دلم ميخواد ولي پول در اوردن و درس خوندن فعلا اولويت اول منه. نميدونم ميدونيد يا نه ولي من زبان درس ميدم. تقريبا يك و سال و نيمه در كنار هميم. حمايتم كرديد و بهم انرژي داديد قدر تك تكتون رو ميدونم و ازتون ممنونم. ميدونم قول دادم ولي باور كنيد يا دارم درس ميخونم يا درس ميدم يه تايم خيلي كوچيك خالي ميمونه كه واقعا اگه دوستامو نبينم حالم بد ميشه پس با اونا برنامه ميذارم كه انرژي بگيرم. جوري كه توي اين يه هفته تا نميدونم كي ميتونم به جرعت بگم خيلي زمان خالي كم دارم. به يكي از دوستاي نزديكم قول داده بودم رياضي كنكورشو درس بدم ولي واقعا وقت نميكنم مدام يا دارم درس ميخونم يا درسنامه مينويسم يا كلاس ميذارم يا كلاس دارم . اميدوارم منو ببخشيد. سانرايز برام يه اورده ي عالي داشت اونم اين بود كه كمكم كرد توي يه بازه ي زماني تمام افكارمو بنويسم و ازاد فكر كنم و اين شماها بوديد كه اين رو به من هديه داديد. اگر چيز جديدي بنويسم به خاطر حجم كار و درسم و اينكه به زودي ميرم به عنوان كاراموز كار كنم هم اپ ها مثل پارت هاي اخر منظم نيستن يا ممكنه كيفيتش افت كنه. ممكنه يه روز به عنوان نويسنده به واتپد برگردم ولي فعلا زندگي داره كم كم جدي و جدي تر ميشه و احساس ميكنم بايد بيشتر وقتمو براي ساختن ايندم بذارم و بهترين نمره هارو بگيرم تا بتونم مهاجرت كنم. اين وسط اگر شما استوري خوب ميشناسيد حتما بهم معرفي كنيد تا بخونمش و ادش كنم و به شماها توي مسيج بورد معرفيش كنم تا ازش حمايت بشه چون خودم ميدونم به عنوان يه تازه كار ناشناس توي واتپد بودن چه قدر سخته.
از همتون بي نهايت ممنونم.
امن بمونيد و خوشحال.
Z

Continue Reading

You'll Also Like

71.3M 2.3M 52
To the world he was a beast but for her he would do anything. He could have the world but all he wanted was her. They say the things we want most are...
639K 32.1K 24
↳ ❝ [ ILLUSION ] ❞ ━ yandere hazbin hotel x fem! reader ━ yandere helluva boss x fem! reader ┕ 𝐈𝐧 𝐰𝐡𝐢𝐜𝐡, a powerful d...
450K 28.3K 92
Kira Kokoa was a completely normal girl... At least that's what she wants you to believe. A brilliant mind-reader that's been masquerading as quirkle...