Sunrise In Hollywood(Z.M)

By youcancallmemrless

109K 16.8K 41.8K

_اسمشو چي ميذاري؟ بدگماني يا واقعيت؟ +من بهش ميگم توطئه More

Intro
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
Hey you Read me
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74(The End)
نظرسنجي

42

1.3K 206 542
By youcancallmemrless

سلام بچه ها خوبيد؟ اقا پارت پيش به جاي اينكه پشماي شما بريزه پشماي من ريخت. عجب كامنتايي. دمتون گرم. راستشو بخوايد اولش كه ميخواستم اين استوري رو بنويسم گفتم اگه خوب خونده نشه، اگه به رفتار كركترها توجه نشه و هزار تا اگه ي ديگه عملا به هيچ دردي نميخوره ولي حواسم نبود با كارمنداي عالي رتبه اف بي اي طرفم. مرسي بچه ها. مرسي كه حمايتم ميكنيد و دليل حال خوبم توي اين چند وقتيد كه كلي فشار رومه. بريم براي پارت جديد؟ ايراد ديديد بهم بگيد لطفا.

...
From Layla Sterd:
پس خيالم راحت باشه ؟ نبينم اذيتش ميكنيا
To Layla Sterd:
باشه بابا. به هري و لويي گفتي؟
From Layla Sterd:
ارهههه گفتن ميان. راستش با لويي حرف نزدم ولي هري گفت ميان.
To Layla Sterd:
وقتي هري ميگه پس اوكيه.
From Layla Sterd:
ماريا هم گفت ميان.

To Layla Sterd:
خيليم خوبه. چيزي درست نكن. غذا ميگيرم.
From Layla Sterd:
برو بابا همه چي حاضره. زود بيايد و دير بريد. ليامو جا نذاريا. وگرنه رات نميدم.
To Layla Sterd:
تو ديوونه اي. من فعلا ميرم.
From Layla Sterd:
خدافظ .

....
ليام توي نزديك ترين فاصله به زين خوابيده بود و دو تا پاهاشو روي پاهاي زين انداخته بود.
قيافش از هميشه معصوم تر بود و مردمك چشماش پشت پلكش حركت ميكرد.
زين به ساعت كه ٦:٤٥ دقيقه ي عصر رو نشون ميداد نگاه كرد و شروع به نوازش موهاي نرم ليام كرد.
ليام تكون ارومي خورد و دستشو روي قفسه ي سينه ي زين انداخت.
_ هي هنوزم خوابي؟
ليام لبخند زد و سرشو روي بازوي زين گذاشت: هنوزم خوابم.

زين متقابلا لبخند زد: خب نميخواي بيدار شي؟
ليام بدون اينكه چشماشو باز كنه جواب داد: جام خيلي راحته زي. بذار همين جوري بمونم. دستتم از لاي موهام در نيار.
زين خنديد و همون طور كه موهاشو نوازش ميكرد دست ازادشو روي دست ليام گذاشت: به لايلا تكست دادم گفتم... يا مسيح چيه؟؟ چرا اونجوري نگام ميكني؟ خودت گفتي بهش...
ليام كه خندش گرفته بود گفت: من فقط چشامو باز كردم و منتظرم حرفتو بزني.

زين كمي تعلل كرد و در نهايت گفت: اهان خب... اره بهش گفتم شام بياد اينجا بعد گفت نه ما بريم هري و لويي و نايلم دعوت كرده. مياي بريم؟
ليام دوباره چشماشو بست: اره عزيزم ميام. يه كم همين جوري بمونيم بعدش بريم حموم باشه؟
_بريم حموم؟ با هم بريم حموم؟
+ ميدوني كه من هيچ مشكلي ندارم ولي بعدش دوباره بايد دوش بگيريم و ميدوني كه من امكان نداره بتونم بيام مهموني.

_ ليام؟
+ جانم؟
_ميشه امشب خوب باشي؟
+ خوبم.
زين پيشوني ليام رو بوسيد: پاشو ديگه. حداقل ساعت ٨ برسيم.

ليام زير لب غر زد و پتو رو روي خودشون بالا كشيد: باشه ولي اول بريم مسواك بزنيم.
_چرا؟
+ چون خودت ميدوني.
_نه پسر نه. هنوز درد داري اذيت ميشي
ليام چشماشو چرخوند: منم نگفتم بهت ميدم ماليك گفتم فقط ميذارم ببوسيم.
زين خنديد و از روي تخت بلند شد: خب پس بيا ديگه.
ليام موهاشو عقب فرستاد و از روي تخت بلند شد.

.....
_ميگما هز...
+ لويي ميشه سرتو از روي شيكمم برداري؟ به خدا نميتونم نفس بكشم.
لويي چشماشو چرخوند و سرشو توي گردن هري برد : ميگما هز...
+ لويي ميشه گردنمو ليس نزني؟

لويي با كلافگي روي تخت نشست: خب شلوارتو درار ديگه منتظر چي هستي؟
+ جدا؟ الان؟ اوكي.

_نه شوخي كردم.  ميگمااااا هززززززز
هري خنديد و جواب داد: خب بيا بخواب بعد بپرس.
لويي سرشو روي بالشت گذاشت: بلاخره بپرسم؟؟
+ بپرس لاو
_ كي قراره الكس و ليام همو ببينن؟ امشب بهش ميگي؟
+ نه لو. امشب وقتش نيست. ليام و لايلا كنار هم خودش يه فاجعه ي بزرگه. بعد نايلم كه هست هيچي ديگه. ميخواد هي پشت زين در بياد.

لويي جواب داد: خب كه چي؟ منم قراره پشت زين دربيام.
هري از روي تخت بلند شد و موهاي نسبتا كوتاهشو به عقب فرستاد: خب غلط كرديد. نبينم ليامو تنها گير اوردينا
_ كامان هزا. ليام اصلا وكيل مدافع نميخواد.
+ ليام خيلي مظلومه لو
_ ولي خب حداقل از خودش خوب دفاع ميكنه.
هري همون طور كه حوله ي سفيد رو به سمت لويي پرت ميكرد گفت: اي كاش حداقل اين يكي حرفت درست بود.

.....
ليام مسواكشو روي شارژر گذاشت: خب ؟ الان مسواك...
حرفش با قرار گرفتن لباي زين روي لباش نصفه موند. دستشو دور گردن زين حلقه كرد و خيلي سريع با ريتم بوسه هماهنگ شد. لباشون روي هم مي لغزيد و ليام فهميد بايد دهنشو بيشتر باز كنه. وقتي زبون زين وارد دهنش شد ناخوداگاه اه كشيد و سرشو پايين اورد.
لب پاييني زين رو توي دهنش كشيد و بين دندوناش فشار داد و زين محكم  به كمرش چنگ زد.
وقتي ليام گاز محكمي گرفت، زين سرشو عقب برد، كمر ليام رو بين دستاش گرفت و اونو به ديوار پشت سرش كوبيد.

سرشو توي گردن ليام كرد و زبونشو روي گردن ليام كشيد و به صداي نفس هاي نامنظمش گوش داد. ليام بيش از حد روي گردنش حساس بود و همين باعث شد چشماشو ببنده و آه بكشه.
وقتي بدن ليام بين دستاش لرزيد همون نقطه رو عميق و محكم ساك زد و با لذت به كبودي بنفش نگاه كرد.

_زين... لطفا...
+ بايد بريم مهموني لي.
_گور باباي مهموني نميتوني منو اينجوري ول كني.
زين دستشو روي  شلوار برامده ي ليام كشيد: نميتونم؟
_زين...
+ پس زود باش لاو.

ليام شلوار راحتي  زين رو از پاش در اورد  و روي زمين نشست. باكسر مشكي رنگشو پايين كشيد و به زين كه به سينك روشويي چنگ ميزد نگاه كرد: نريم روي تخت؟
زين با دست ازادش موهاي ليامو توي مشتش فشار داد: نه... محض رضاي خدا...
ليام زبونشو روي ديك زين كشيد و اونو تا نصفه توي دهنش برد. زين بدون اينكه از فشار دستش روي موهاي ليام كم كنه چشماشو بست و اجازه داد اون پسر كارشو انجام بده. سرعت ليام ازار دهنده بود و كاملا ميشد فهميد قصد داره زمان سكسشون رو طولاني كنه.

+ نه بيبي نه.
وقتي دو تا دست زين پشت گردنش قرار گرفت و ديكش تا ته توي دهنش فرو رفت ناخواسته عق زد و چشماش پر از اشك شد.
زين با سرعت خودشو توي دهن ليام حركت ميداد و ميتونست قسم بخوره اون دهن مثل جهنم داغه.

+ به من ... گاد ... به من نگاه كن.
ليام مطيعانه سرشو بالا اورد و با چشماي خيس به زين نگاه كرد و زين ميدونست اين چه قدر روش تاثير داره. قيافه ي لعنتي اون پسر واقعا هات بود.
پريكام زين و اب دهن خودش از لباي ليام اويزون بود و اين صحنه بي شك براي زين تحريك كننده بود .
زين وقتي حس كرد نزديكه خودشو از دهن ليام بيرون كشيد و ليام چند بار سرفه كرد و دو تا دستشو روي رون هاي برهنه ي زين گذاشت، همون طور كه از پايين نگاهش ميكرد لباي خيسشو ليس زد و چشماشو درشت كرد: ولي من خودتو ميخواستم.

+ بلند شو.
ليام دست زين رو كه به طرفش دراز شده بود گرفت و بلند شد.
روي روشويي خم شد و پشتشو به زين كرد: زود باش زي... منو به فاك بده.
+ اذيت ميشي ليام... بذار ...
_ يعني تو نميخواي وقتي زيرت ميلرزم و ازت بيشتر ميخوام ببينيم؟ نميخواي وقتي التماست ميكنم كه...

حرفش با وارد شدن ديك زين توي سوراخش نصفه موند و داد خفه اي زد .
زين موهاي ليامو توي مشتش فشار داد : بهش عادت كن.
ضربه هاي عميقي زين باعث شد دستاشو مشت كنه و اجازه بده ناله هاش ازاد شن.
صداي برخورد بدن هاشون با صداي ناله هاي ليام و نفساي تند و نامنظم زين فضاي حموم رو پر كرد و ليام ميتونست قسم بخوره عاشق اين صداست.

وقتي زين كمي زاويشو عوض كرد چشماي ليام به عقب برگشت و ناله ي بلندي كرد: زين... زين لطفا... آه زين..
زين به ضربه هاي عميقش ادامه داد و درست وقتي بدن ليام زيرش لرزيد متوقف شد: بهم بگو چي ميخواي.
ليام فاصله اي تا گريه كردن نداشت: زين... تورو خدا... خواهش ميكنم...
زين پوزخند زد و موهاي ليامو به سمت خودش كشيد: بهم بگو چي ميخواي.

ليام دستاشو بيشتر مشت كرد و مطمئن بود اگر زين انقدر بدنشو بهش فشار نميداد ، صد در صد روي زمين ميوفتاد: خودتو ... خواهش ميكنم... ادامه بده.
زين گاز محكمي از گردن ليام گرفت: اين جواب من نبود.
ليام سعي ميكرد بين نفس نفس زدناش حرف بزنه ولي اصلا موفق نبود: منو... منو به فاك بده.

زين موهاي ليامو رها كرد و چند ضربه ي عميق ديگه زد: پسر خوب.
بدم ليام لرزيد ، شل شد و كامش روي كاشي هاي سفيد رنگ ريخت.
زين بي توجه به بدن بي حس ليام به ضربه هاش ادامه داد و وقتي فهميد نزديكه چند لحظه صبر كرد و بعد خودشو توي ليام خالي كرد.

وقتي فشار بدنش كمتر شد ليام مطمئن بود روي زمين ميوفته ولي در عوض بازو هاي زين دور بدنش حلقه شد و كمكش كرد تا توي وان بشينه.
زين ليامو به جلو هل داد و پشتش نشست و ليام سرشو روي گودي گردن زين گذاشت.
زين اب داغ رو باز كرد و لبخند زد: چه طور بود؟
ليام با بي حالي خنديد: عالي... مثل هميشه.

زين همون طور كه از فرو رفتن بدن هاشون توي اب داغ لذت ميبرد دستشو روي شكم ليام گذاشت: اولا كه تميز كردن حموم با خودت. بعدم اينكه مهمونيو فراموش نكن.
ليام با نارضايتي غر زد: من خوابم مياد. تورو خدا بذار بخوابم.
زين واقعا از شنيدن صداي خش دار ليام لذت ميبرد پس لبخند زد و موهاي ليامو بوسيد: توي ماشين بخواب. باشه عزيزم؟
ليام خودشو توي بغل زين جمع كرد: باشه فعلا كه از وان نميام بيرون تو هم حق نداري بري.

_درد داري لي؟
+ نه باور كن نه.
_پسر دروغگوي من.
+ محكم تر بغلم كن.
صداي عميق زين توي گوشش پيچيد كه تاييدش ميكرد و بعد چشماشو بست.

.....
(ساعت ٩ شب به وقت لس انجلس)
_ فكر كنم زين و ليام كلا مارو يادشون رفته.
هري خنديد و به لويي كه براي خودش ودكا مي ريخت نگاه كرد: نه نايل يادشون نرفته. اونا كاراي جذاب تري دارن.
نايل گوشيشو برداشت: به درك من گرسنمه.
شماره ي زين رو گرفت و منتظر موند.
از طرفي لويي داشت با خودش  براي مكالمه با دختر حساسي كه با مهربوني ازشون پذيرايي ميكرد، كلنجار ميرفت.

....
ليام با شنيدن صداي زنگ گوشي زين چشماشو باز كرد.
از سردي نه چندان زياد اب كمي لرزيد و از توي بغل زين بيرون اومد.
زين زير لب غر زد و دوباره چشماشو بست.
ليام گوشي رو از روي تخت برداشت و با ديدن شماره نايل جواب داد: واقعا چراااا؟؟؟ چرا گند زدي به حال ما ؟؟؟

نايل چند لحظه سكوت كرد و داد زد: مرتيكه ي رواني مارو نشوندي اينجا خودت داري كون ميدي؟؟؟ باشه ماريا نميخواد نيشگونم بگيري.
_  شماها؟؟؟؟ هولي فاك مگه ساعت چنده؟؟؟
+ ساعت ٩ شبه مرتيكه. گم شيد زود تر بيايد.
ليام گوشيو قطع كرد و به سرعت توي حموم برگشت: زيننننن زود باش پاشو. نايل زنگ زد گفت...
زين از توي وان بيرون اومد: به جهنم بابا. الان يه چيزي مي پوشيم ميريم. مرتيكه ي عوضي هميشه بايد مزاحم باشه.

+ خب باشه غر نزن.  زود باش.
_ليام؟ ميخواي همين جوري لخت وايسي؟؟
ليام چشماشو چرخوند و توي اتاق برگشت: حالا همچين ميگه انگار تاحالا منو لخت نديده.
زين كت حوله اي مشكي رنگشو تنش كرد: نه فقط اگه... وايسا ببينم ... يه چيزي بگو.
ليام شلوار گرمكن طوسي رنگشو پوشيد: چي بگم؟
زين خنديد و شلواري كه ليام براش پرت كرده بود رو از روي تخت برداشت: چه صداي سكسي اي داريا.

ليام هوديِ ست شلوارو از سرش رد كرد: اره چون دهنمو به فاك دادي و گلوم درد ميكنه.
زين يكي از هودي هاي خودشو تنش كرد: خب شايد بايد بيشتر انجامش بدم.
ليام موهاشو شونه كرد : من باهاش مشكلي ندارم زي. ولي الان واقعا بايد بريم. موهاتو خشك كن.
_بيخيال خودشون خشك ميشن.
+ پس حاضري؟
_ نه. بشين موهاتو خشك كنم.

+ نميخواد خودش...
_ بشين ليام. اونا ميتونن منتظر بمونن.
+ پس زود باش.
زين يكي از كفش هاي كتونيشو پاش كرد و موهاشو تكون داد: يه چيز گرم بپوش سرما ميخوري.
ليام يكي از كاپشناي زين رو برداشت: ميگم چه قدر عجيبه كه انقدر خوابيديم بعد دوباره توي وان خوابمون برد.
زين سويشرت سفيد رنگشو رو برداشت: تو حتي اگه كل روزم خوابيده باشي بازم بعد سكس ميخوابي .

ليام خنديد و در اتاقو باز كرد: فقط اميدوارم اونجا بتونم درست بشينم.
_درد داري؟
+ نه ولي ميشه تو رانندگي كني؟
_اره بازم ميتوني توي ماشين بخوابي. بشين موهاتو خشك كن.
ليام سشوارو از توي كشو بيرون اورد: تو كه گفتي خودت خشكشون ميكني.

زين سشوارو گرفت و به برق زد: يعني انقدري كه تو خودتو براي من لوس ميكني مامانم خودشو براي بابام لوس نميكرد.
ليام سرشو عقب برد و چشماشو چرخوند: كارتو درست انجام بده ماليك.
زين باد گرم سشوار رو روي موهاي قهوه اي و نرم ليام گرفت و با ملايمت تكونشون ميداد تا خشك شن. ليام سرشو به دست زين فشار داد و لبخند زد. وقتي زين مطمئن شد موهاي ليام تقريباخشك شده سشوارو خاموش كرد: كاملا شبيه يه جوجه ي كلافه شدي.

ليام خنديد و كمي ژل به موهاش زد: اين دستاي لعنتي هرجا باشن منو ديوونه ميكنن.
_ يعني ميخواي بگي برگرديم روي تخت و جوري كه جفتمون دوست داريم انجامش بديم؟
ليام دست زين رو گرفت و با خودش از اتاق بيرون كشيد: دلم كه ميخواد ولي  فعلا بيا بريم تا نايل دوباره زنگ نزده فوشمون بده.
زين خنديد و همراه ليام از پله ها پايين رفت.

......
_لايلا؟
لايلا همون طور كه رولت گوشت رو توي فر ميذاشت جواب داد: جانم؟ چيزي ميخواي لويي؟
لويي لبخند زد: ميشه چند لحظه صحبت كنيم؟
لايلا سرشو تكون داد: البته.
_از اينجا صدا ميره توي هال؟
لايلا دستكش هاي پارچه اي مخصوص  غذا گذاشتن توي فر رو دراورد: نه. يعني راستش نميدونم تاحالا كسي نيومده اين خونم. ولي فكر نكنم.
لويي لبخند زد و يكي از صندلي هاي اپن رو عقب كشيد: باشه. نخواستم نايل و ماريا صدامونو بشنون.

لايلا روي صندلي كناري لويي نشست: بعيد ميدونم. چيزي شده؟
لويي سرشو تكون داد و ليوان ودكاي توي دستشو روي اپن گذاشت: ميدونم براي اين حرفا هري گزينه ي بهتريه ولي خواستم چيزي كه ذهنمو مشغول كرده بهت بگم. گفتي امروز رفتي ديدن ليام درسته؟
لايلا سرشو تكون داد: درسته. چيزي شده؟
_وقتي ليام ديدتت چه واكنشي نشون داد؟
لايلا روي صندلي جا به جا شد: هيچي. حرف زديم و بعدشم من اومدم بيرون.

لويي دستي به ته ريشش كشيد: ببين عزيزم... تو سنت كمه و زياد تجربه نداري. دختر خوب و خوش قلبي هستي ولي ممكنه توي يه سري مسائل ناخواسته كار اشتباهي بكني. من متوجهم كه تو مجبوري يه سري كارارو انجام بدي و اين اصلا چيز عجيبي نيست. ميدونم وقتي به هر دليلي براي پي ار انتخاب شدي قراره كلي اذيت شي.
+ زين چيزي گفته؟ من ناراحتتون كردم؟

لويي لبخند شيريني زد:  نه لاو. ميدونم تو ميخواي به ليام نشون بدي فقط با زين دوستي و هيچ رابطه اي بينتون نيست ولي ممكنه نتيجه ي عكس بده. متوجه منظورم ميشي؟
لايلا سرشو پايين انداخت: متاسفم كه دردسر درست كردم. من فقط فكر كردم بايد براي تسليت گفتن به ليام برم اونجا. اتفاقي بين من و ليام نيوفتاده ولي اگه ناراحت شده... وقتي اومد ازش عذر خواهي ميكنم.

لويي چند لحظه مكث كرد: من نگفتم ازش عذرخواهي كن. اصلا نميدونم واقعا راست ميگي و اتفاقي نيوفتاده يا ميخواي پنهان كاري كني ولي دارم ميگم اگه ميخواي با زين در ارتباط باشي حواست باشه ليام نفهمه. زين به خاطر شغلش با كلي زن و مرد در ارتباطه ولي اين چيزي نيست كه ليام روش حساسه. سعي كن هركاري ميخواي انجام بدي مثل حرف زدن با زين دور از چشم ليام باشه. براي ارامش خودت و همه.

لايلا سرشو به نشونه ي مخالفت تكون داد: نه اصلا ولش كن. من هيچ وقت نخواستم كسيو ناراحت كنم لويي. خودم انقدر ناراحت شدم كه ميدونم ازار ديدن چه قدر سخته. شكستن قلب ادما كاري نيست كه بخوام انجامش بدم. در مورد امشب واقعا نميخواستم بچسبم بهتون. زين بهم گفت براي شام دعوتم ميكنه ولي من فكر كردم ليام احتمالا خوشش نمياد پس فقط خواستم شماها هم باشيد. اگه ليام اذيت ميشه پس ديگه زين فقط برام يه همكاره. اما ميدوني كه من مسئول عكس ها و مقاله ها نيستم.

لويي دستشو روي دست ظريف اون دختر گذاشت: كي گفته تو ميخواي بچسبي به ما؟ تو دوست هري و من هستي. ما از زين و ليام جداييم. اگه همين امروز قرارداد زين تموم شه و ليام و زين برن مريخ زندگي كنن من بازم دوست دارم تورو مدام ببينم. نگفتم دعوت كردن ما كار اشتباهي بوده. گفتم جلوي ليام حواست باشه. مرسي عزيزم.

+ باشه به جاش ميتونم با هري حرف بزنم حوصلم سر نره؟
لويي با صداي بلند خنديد: خوب باهاش جور شديا. معلومه كه ميتوني حرف بزني عزيزم با منم ميتوني حرف بزني. راستي اين خونه ي جديدت خيلي قشنگه. خيليم شيك ديزاين شده.
لايلا موهاي بلندشو پشت گوشش زد: ليام برام پيداش كرد. بعدشم با زين كمكم كردن تا وسايلمو بيارم اينجا.

لويي سرشو تكون داد: ميدونم ولي كْي كمكت كرد وسايلشو انتخاب كني؟
+ خب مبله بود. بعدشم من رويه ي مبلا رو عوض كردم و فرشارم همين طور. بقيه ي وسايلم كه از خونه ي قبليمه.
حق با لويي بود. سليقه و ريز بيني اون دختر همه جاي خونه قابل ديدن بود. فرش هاي سفيد طوسي و مبل هاي هم رنگ، لوستر هاي كريستال زيبا و وسايل ساخته شده از چوب گردو همه نشون دهنده ي هم خوني كامل وسايل با هم ديگه بود.
_من بيشتر از همه بار خونتو دوست دارم. الكل هاي قديمي و با كيفيت.
لايلا سرشو تكون داد به هري كه به سمت اشپزخونه ميومد نگاه كرد: يه ودكا دارم مال سال ١٩٥٠ عه. وقتي داشتي ميرفتي ببرش باشه؟

+ حتما. ممنونم.
: خوب خلوت كردينا.
لايلا به هري  لبخند زد: اره بيا تو هم بشين.
ماريا دستشو از پشت دور گردن هري حلقه كرد: لازم نكرده. ميخوام براي هزا لاك بزنم يه كمم خوشگلش كنم.
+ روي ميز اتاق خوابم لاكام هست لوازم ارايش هم توي كشوعه. بريد هركدومو دوست داريد انتخاب كنيد.

لويي كمي از الكل توي ليوانش مزه كرد: يعني به گند كشيدن كل مبلاي خونه ي خودمون بس نبود هز؟
هري روي اپن نشست: ولش كن ماري. خشك نميشه بايد عين خرچنگ تازه از اب درومده بشينم يه گوشه. اصلانم حوصله ي پاك كردن اين چرت و پرتارو از روي صورتم ندارم.

لويي چشماشو چرخوند: اقاي استايلز هستن دوستان.  ورژن دوم زين انقدر چرت پرت نمال به صورتم من به گريم نياز ندارم گريم به من نياز داره من واقعي نيستم واي خدايا چي خلق كردي جون به اين چشما از خودم خوشگل تر نگاييدم  ماليك.

ماريا خنديد و ليوان كنياكش رو سر كشيد: تو واقعا چه جوري هميشه پيرهن تنته دختر؟ شلوار جين چشه؟
هري به لايلا كه بلند شد تا براشون توت جنگلي بياره نگاه كرد. پيراهن بلند سفيد با كفش هاي راحتي سفيد ازش يه دختر خوش استايل ساخته بود: من كه خوشم اومد. خيلي خوبه.
لويي به لايلا كه مشخص بود خجالت كشيده لبخند زد: هز؟ منم از اين دمپايي خرگوشيا ميخوام.
" تو گربشو بخر

لويي دهنشو براي نايل كج كرد: چي ميخواي هوران؟؟؟
نايل چشماشو چرخوند و پشت اپن نشست: اومدم كونتو ببينم تاملينسون. شنيدم دم داري.
لويي به لايلا كه ميخنديد نگاه كرد: خانوما تشريف ببرن تا من به اين مرتيكه ي احمق كونمو نشون بدم بلكه دست از سرم برداره. ظاهرا باورش شده من واقعا گربم.

= احمق خودتي گربه.
_تويي عوضي.
= با من درست حرف بزن تاملينسون.
_بيا بشين برام سا...
:لويييييييي
هري تقريبا داد زد و جملشو ادامه داد: بيا كارت دارم.

لويي از جاش بلند شد و مشت محكمي به شونه ي نايل زد: ميبيني كاراتو؟؟؟ الان دو ساعت ميخواد راجع به مهربوني...
: داري مياي ديگه؟؟؟
_اره عزيزم اره.
و اين صداي خنده ي اون جمع بود كه توي خونه پيچيد.

.....
يك منبع نزديك تاييد كرده در صورتي كه كامنتا خوب باشه نويسنده خيلي زود اپ ميكنه. باشد كه راست گفته باشه.
پارت مشكل داشت دوباره اپش كردم.
امن بمونيد
Z

Continue Reading

You'll Also Like

844K 45.2K 32
It's the 2nd season of " My Heaven's Flower " The most thrilling love triangle story in which Mohammad Abdullah ( Jeon Jungkook's ) daughter Mishel...
931K 15.9K 41
What if Aaron Warner's sunshine daughter fell for Kenji Kishimoto's grumpy son? - This fanfic takes place almost 20 years after Believe me. Aaron and...
5.5M 166K 32
They had it all. The cars, money, girls, the houses. But the one thing money can't buy them, they can't get. Happiness. Here's the prestigious Gold...
1.3K 182 25
+برای تو بهتر میشم _قول میدی؟ +قول...