Sunrise In Hollywood(Z.M)

By youcancallmemrless

110K 16.8K 41.8K

_اسمشو چي ميذاري؟ بدگماني يا واقعيت؟ +من بهش ميگم توطئه More

Intro
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
Hey you Read me
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74(The End)
نظرسنجي

34

1.1K 208 252
By youcancallmemrless


با صداي زنگ ساعت گوشيشو برداشت و الارمشو قطع  كرد: فاك بهت كاول
ساعت هنوز سه صبح بود و ميدونست تا سالن مراسم فقط يه ربع فاصلست. به سمت چپ برگشت و با ديدن صورت غرق در خواب زين ناخوداگاه لبخند زد. زيبا...تنها كلمه اي بود كه توي سرش چرخيد.
دوباره گوشيشو برداشت و به لويي تكست داد: بيداري؟
و در عرض چند ثانيه جواب گرفت: من هريم. لويي رفته حموم جفتمون بيداريم.
_مرسي لويي و هري

+ رواني
_حالا هرچي
+ امروز بيكارم. منم ميام
_باشه هز. من بايد برم
گوشيشو لاك كرد و دوباره به زين نگاه كرد. دستشو روي گونه هاش كشيد و بوسه ي ارومي روي پيشونيش گذاشت. زين لاي چشماشو باز كرد : هي...
ليام سريع خودشو عقب كشيد: شت بيدارت كردم؟
_تقريبا بيدار بودم.
زين با صداي دورگه شدش گفت و چشماشو ماليد.
ليام روي تخت نشست و به لباس ديشبش نگاه كرد: واقعا بايد برم حموم؟
زين گوشيشو از كنار تخت چنگ زد: فكر كنم
صفحشو آنلاك كرد و اولين تكستي كه ديد براي لايلا بود و چند دقيقه پيش ارسال شده بود.
From Layla Sterd:( At 2:50 A.M )
زين من بهت نياز دارم
From Layla Sterd:(At 2:57 A.M)
خواهش ميكنم جواب بده. اوضاع داره بد ميشه
From Layla Sterd:( At 2:58 A.M)
زين من توي بدترين موقعيت ممكنم. تورو خدا كمكم كن.

...
وحشت زده روي تخت نشست و شماره ي اون دخترو گرفت. يعني چه اتفاقي افتاده كه اون اين طوري وحشت كرده؟ليام كه دست كمي از خودش نداشت پرسيد: زي؟؟؟؟ چي شده؟؟؟؟؟
زين جواب دادن به اون پسرو بيخيال شد و درعوض صداي گريه ي شديد لايلا توي گوشش پيچيد: زين... از اينجا برو عوضييييييي
زين بلافاصله از روي تخت بلند شد و به سمت كمد لباساش رفت: چي شده؟؟؟ تو كجايي؟؟؟؟؟؟
وقتي صداي برخورد چيزي با چوب به گوشش رسيد دوباره داد زد: كجايي؟؟؟؟؟؟
لايلا جيغ زد و گريه هاش بيشتر به زجه هاي ملتمس شباهت داشت: زين... توروخدا من تو خونمم... اون اينجاست... زين كمكم كنننننننن.

زين اولين شلواري رو كه ديد چنگ زد، گوشيو بين شونه و استخون فكش قرار داد و شروع به حرف زدن كرد: باشه باشه من الان ميام اونجا... تو كجاي خونه اي؟؟؟
صداي جيغ لايلا دوباره توي گوشش پيچيد: حرف بزننننن.
اونو ولش كن با من حرف بزن. كجاي خونه اي ؟؟؟
_توي.... توي حموم درو قفل كردم... زين اون درو ميشكونه.
لايلا بين گريه هاش گفت و زين همون طور كه از پله ها پايين ميرفت جواب داد: باشه من الان....
_زينننننننننن
زين منتظر چيزي نموند. فقط به سرعت به طرف در اصلي خونه دويد.
ليام كه توي اين مدت شلوار شب قبل رو پاش كرده بود پشت سرش دويد .
زين سوييچ ماشينشو از روي ميز برداشت: طبقه ي چندمي لايلا طبقه ي چندمي؟؟؟
لايلا وسط جيغ هاي متعددش فقط واحد ٥١رو زمزمه كرد و تماس قطع شد.

توي ماشين نشست و خواست حركت كنه كه ليام درو باز كرد و كنارش نشست.
حتي نميخواست ثانيه اينو تلف كنه پس دنده عقب رفت و ليام ريموت رو زد. مطمئنا وقت براي بيدار كردن متيو وجود نداشت. زين همون طور كه با سرعت بالا رانندگي ميكرد گفت: كليدِ توي داشبرد رو توي دستت نگه دار.
ليام در داشبورد رو باز كرد و با ديدن كليد نقره اي رنگ لبشو گزيد.

...
جوري كه اون دو تا مرد سراسيمه وارد برج شيك و مجلل شدن باعث شد نگهبان از جاش بلند شه: اقايون؟ مشكلي پيش اومده؟؟؟
زين پوزخند زد و همون طور كه به طرف اسانسور ميدويد داد زد: من زين ماليكم احمق. دوست پسر لايلا استرد
ليام چند لحظه سر جاش ايستاد و بعد به سرعت همراه زين سوار اسانسور شد.
زين با استرس پاهاشو روي زمين ميكوبيد و ليام فقط با بهت بهش نگاه ميكرد. حقيقتا هيچ ايده اي نداشت كه چه اتفاقي در حال رخ دادنه.

(18th flour)
صداي زن توي اسانسور پيچيد و زين با گيجي به شماره هاي واحد ها نگاه كرد.
با سرعت توي راهرو راه ميرفت و با ديدن شماره ي ٥١ كه با خط شكسته روي يكي از در ها حك شده به دستشو به سمت ليام دراز كرد: كليدو بده
ليام به سرعت كليدو توي در انداخت و صداي جيغ خفه در كسري از ثانيه توي راهرو اكو شد.
ليام بعد از زين وارد شد و با ديدن صحنه ي رو به روش دستشو روي دهنش گذاشت.
مرد نيمه برهنه اي روي اون دختر كه هيچ لباسي تنش نبود خيمه زده بود. لايلا جيغ ميزد و مرد دستشو روي دهنش فشار ميداد و گردنشو ليس ميزد.
همه چيز خيلي سريع اتفاق افتاد. موهاي طلايي مرد اسير دست زين شد و مشت محكمش توي صورتش  خورد.
لايلا فقط توي خودش جمع شد . بي توجه به وضعيت بدنش مدام گريه ميكرد و جيغ ميزد.
ليام كه انگار از شوك در اومده باشه به كمك زين كه به شدت با اون مرد درگير بود رفت و چند لحظه بعد جفتشون در حد مرگ باهاش درگير شدن .

صداي داد زين با جيغ هاي متعدد لايلا قاطي شد: توي پست فطرت...
مشت محكمي به صورتش زد: توي حروم زاده...
ليام دستاي مردو بالاي سرش قفل كرد و ترجيح داد سكوت كنه.
مرد وسط ضربه هاي متعددي كه به صورتش ميخورد گفت: چيه... خودت... ميخوايش؟؟
زين مشت بعديو توي صورتش زد: ميكشمت عوضيييي ميكشمتتتتت.
وقتي تن بيهوش پسر از تقلا ايستاد ليام تقريبا داد زد: بسههههه الان ميكشيش.
_مي كشمش.
ليام دستاي اون مردو رها كرد و زين رو به عقب هل داد: بسههههههه
زين نگاهي به دستاي خونيش كرد و نفس عميقي كشيد.
لايلا روي زمين افتاده بود و به شدت ميلرزيد و تنها كسي كه متوجهش شد ليام بود.
_زين... اون...
زين به سرعت از روي قفسه ي سينه ي مردي كه معلوم نبود زندست يا نه بلند شد و به طرف لايلا رفت. تن زخمي و برهنشو توي اغوشش گرفت و صداي جيغ لايلا دوباره توي خونه اكو شد: نهههههه ... بسههههههه
زين موهاي قهوه ايشو نوازش كرد: هيس... اين منم باشه؟؟؟ ليام برو يه ملافه اي چيزي پيدا كن... صدامو ميشنوي عزيزم؟ اين فقط منم.

ليام به سرعت از روي زمين بلند شد و پتوي بزرگ و صورتي رنگ روي كاناپه رو برداشت و روي تن لايلا انداخت. لايلا بيشتر خودشو توي بغل زين فرو برد و به يقه ي تيشرتش چنگ زد و گريه هاش شدت گرفت.
زين بي توجه به بدن لايلا كه از يه طرف توسط پتو پوشيده شده بود و از طرفي كه به قفسه ي سينش چسبيده بود ، كاملا برهنه بود گفت: لايلا... ما اينجاييم باشه؟؟؟ اروم باش و نفس عميق بكش... نترس عزيزم من مراقبتم...
وقتي ليوان اب جلوي صورتش قرار گرفت به ليام كه هيچ چيز از صورتش قابل تشخيص نبود لبخند زد. كمي اون دخترو از خودش فاصله داد و بلافاصله پتو رو كاملا دورش پيچيد. ليوان ابو به لباي زخمي و خون الودش نزديك كرد و كمي خمش كرد.
لايلا به زور لباشو كمي باز كرد و در نهايت با بيحالي توي بغل زين رها شد.
زين دستشو دور بدنش حلقه كرد: اروم باش... من اينجام كسي نميتونه اذيتت كنه...
ليام گوشي زين رو  از جيب سويشرتي كه وسط در گيري از تنش درومده بود، در اورد. و زين همون طور كه به لايلا كه هنوزم بي صدا اشك ميريخت نگاه ميكرد پرسيد : به كي زنگ ميزني؟
ليام با اخم جواب داد: اين حروم زادرو ميشناسم. ميدونم با كجا كار ميكنه قبلا خودم باهاش كار كردم. وقتشه حالشونو بگيريم. تو حرف ميزني و ميگي با اين صحنه مواجه شدي. تا اون موقع من ميرم كوچه ي پشتي تا نفهمن اينجا بودم.

زين سرشو تكون داد: باشه.
و دوباره به لايلا نگاه كرد: ميتوني بلند شي؟؟؟
_لايلا سرشو اهسته تكون داد: آ... آره...
زين بازوي  لاغرشو توي دستش گرفت و ليام همون طور كه منتظر وصل شدن تماس بود . مچ دستشو به ارومي گرفت.
روي مبل نشستن لايلا و وصل شدن تماس همزمان شد و ليام گوشيو به زين داد و لب زد: داد بزن.
زين به ليام اشاره كرد كه كنار لايلا بشينه و از جاش بلند شد.
_كدوم احمقي جرعت كرده ساعت سه و نيم صبح منو از خواب بيدار كنه؟؟؟؟؟
زين به لايلا كه خودشو تا جايي كه ميتونست گوشه ي مبل جمع كرده بود تا بدنش با ليام تماس نداشته باشه نگاه كرد و صداي دادش توي خونه اكو شد: كي جرعت كرده؟؟؟؟؟ من زين ماليكم عوضي. دوست پسر لايلا استرد. به نفعته همين الان بياي به ادرسي كه برات ميفرستم تا يه جنازه نمونده رو دست كمپانيت.
_زين ماليكِ خواننده؟؟؟؟
+ كصعشر نگو مگه چند تا زين ماليك هست؟؟؟؟ مياي يا تيكه تيكش كنم؟؟؟

مرد با ترس پرسيد: كيو؟؟؟؟؟؟
+ فقط يه ربع وقت داري تا برسي
زين تماسو قطع كرد و روي ميز جلوي لايلا نشست: برم برات لباس بيارم؟؟؟
لايلا سرشو تكون داد و سعي كرد حرف بزنه ولي موفق نشد.
ليام از جاش بلند شد: جفتتون خوب گوش كنيد. وقتي طرف اومد تهديدش ميكنيد كه فيلم دوربيناي خونرو مي فرستيد براي پليس و ابروي كمپاني رو ميبريد. اگه گفت براتون بد ميشه يا اين حرفا حتما بگيد كه براتون مهم نيست. اونا از ترس اينكه مردم بريزن سرشون قضيه رو تموم ميكنن.
روشو  به سمت لايلا كه هنوزم بين پتوي صورتي گريه ميكرد و تمام تلاشش اين بود كه به مرد خوني روي زمين نگاه نكنه ، كرد: و تو. خيالت راحت باشه. اون اگرم بخواد ديگه نميتوني نزديكت شه. كمپاني همين الانشم مجبورش ميكنه كل قرارداد رو پرداخت كنه و اگه نتونه كه طبيعتا نميتونه ، يا ميندازتش زندان كه بعيده يا مجبورش ميكنن كناره گيري كنه و بره يه قاره ي ديگه.
بدون اينكه به زين نگاه كنه به سمت در رفت : من از در اصلي ميرم بيرون و به نگهبان پول ميدم تا حرفي از حضور من اينجا نزنه. توي ماشين و توي كوچه ي پشتي منتظرتم.
درو پشت سرش بست و زين از جاش بلند شد تا براي اون دختر لباس بياره و طبيعتا پوشيده ترين لباس ممكن رو انتخاب كرد و وقتي كمكش كرد تا توي اتاق بره خودش به سمت هال رفت و روي مبل نشست.

........
با كلافگي توي ماشين نشسته بود و بي توجه به ساعت گوشيش كه عدد٣:٤٥ دقيقه رو نشون ميداد زير لب زمزمه كرد: اي خدا... اون بالا چيكار ميكني پسر؟؟
دوباره گوشيشو برداشت و به لويي زنگ زد.
_ليام جيمز پين كجاي اين شهر داري به فاك ميري؟ زين كجاست؟
ليام چشماشو چرخوند: خودم برات توضيح ميدم لو. ولي بدون كه خيلي اتفاقاي عجيبي افتاد.
_حالتون خوبه؟
+ اره ما خوبيم.
_منظورت چيه ما خوبيم؟؟؟ كي بده؟
+ تو الان تو خونه ي مايي؟
_اره هستم هريم هست.
+ اوكي منتظرمون بمونيد و حتما يه چيزي بخوريد.
لويي كمي مكث كرد: لي ميشه بگي كي ميرسي؟؟
+ حدودا نيم ساعت ديگه . چه طور؟
_امم... خب هيچي فقط خواستم مطمئن...
ليام زير لب خنديد: هرجا ميخواي دوست منو به فاك بدي اشكال نداره. فقط محض رضاي خدا اصلا نميخوام رو تخت خودم و زين كام شما دوتارو ببينم.
لويي خنديد: ملافه هارو عوض ميكنم بيبي
+ نهههه لويي رو تخت ما نههههه
_خدافظ عشق اول و اخر من.
ليام تماسو قطع كرد و چشماشو چرخوند: يه بار نشد ما يه قبرستوني بريم و اين دو تا همديگرو نكنن.

.....
وقتي در خونه زده شد لايلا جيغ كشيد و خودشو بيشتر توي بغل زين جمع كرد: نه... باز نكن
زين با مهربوني بهش نگاه كرد: من اينجام دختر باشه؟ استرس نداشته باش.
با ملايمت از جاش بلند شد، اخماشو توي هم كشيد و درو باز كرد. مرد رو به روش چند لحظه سكوت كرد و در نهايت گفت: چي شده؟؟؟
زين از جلوي در كنار رفت و به زمين اشاره كرد: كوري؟
مرد به سرعت بالاي سر كسي كه نميدونست مرده يا زندست رفت: مارك؟؟؟؟ مارك صدامو ميشنوي؟؟؟؟
وقتي جوابي نگرفت از جاش بلند شد: چيكارش كردين؟؟؟؟
زين دستشو به نشونه ي سكوت بالا اورد: خفه شو و گوش كن جو كراين . عكاس كمپانيت ميخواست به دوست دختر من تجاوز كنه. چه دليل فاكي اي براي كارش داري؟؟؟
جو بلافاصله پرسيد: امكان نداره. دروغ ميگي.

زين به سمت لايلا رفت. دستاي نحيفشو با ملايمت گرفت، استين لباسشو بالا زد و مچ دست هاي كبود شدشو نشون داد: قسم ميخورم اگه اين مرتيكرو از جلوي چشمام دور نكني، قيد همه چيو ميزنم و ابروتونو ميبرم. فيلم دوربينارو ميفرستم براي پليس خودم شخصا توي دادگاه شهادت ميدم.
جو به لايلا كه پشت زين قايم شده بود نگاه كرد: اوه پسر من فكر ميكردم اين رابطه تبليغاتيه ولي مثل اينكه تو ...
زين چشماشو چرخوند و حرف اون مردو قطع كرد: وقت براي اين مزخرفاتت ندارم. لايلا الان با اژانس زير مجموعه ي سايكو قرار داد داره و بذار دوستانه بهت بگم كه سايمون كاول از كنار اين مسئله راحت نميگذره.
جو پوزخند زد: واقعا فكر ميكني انقدر ادمه؟
_نه نيست. ولي ميدوني چيكار ميكنه؟ قضيه رو رسانه اي ميكنه تا ثابت كنه از ارتيستاي زنش حمايت ميكنه و در اخر كسي كه بايد جواب بده شماييد. راستشو بخواي وقتي به جنبش هايي كه قراره عليهتون راه بيوفته فكر ميكنم، دلم براتون ميسوزه.

جو فهميد كه نميتونه بحثو بپيچونه: اوكي از من چي ميخواي؟
زين پوزخند زد: برام مهم نيست اين مرتيكه زندست يا نه. از اينجا ميبريش و پاك كردن فيلم دوربيناي مدار بسته هم با من. حكم دادگاه كه حق نداره نزديك دوست دختر من بشه و در نهايت مي فرستيش يه قاره ي ديگه. وگرنه قسم ميخورم كه ازت شكايت ميكنيم و درخواست غرامت ميديم و مطمئن باش سايمون به خاطر اينكه اعتبار خودشو اونم توي وضعيتي كه مردم فهميدن چه حروم زاده ايه بالا ببره و ما هارو سرتيتر اخبار بكنه، پشتمون وايميسه.
جو دستاشو بالا اورد: باشه باشه. اين همه تهديد لازم نيست . خودمون مردونه حلش ميكنيم.
زين شونه هاشو بالا انداخت: ما الان ميريم و تو خودت ميدوني بايد چيكار كني.
به سمت لايلا كه به هرجايي نگاه ميكرد جز به مردي كه روي زمين افتاده بود برگشت: وسايل ضروريتو بردار. مياي پيش من.
لايلا با تعجب به زين نگاه كرد و وقتي صورت مصممشو ديد سرشو تكون داد: باشه...

.....
ليام دوباره به ساعت نگاه كرد و پاهاشو با استرس روي زمين ميكوبيد. وقتي زين و لايلا رو ديد كه وارد كوچه شدن در حالي كه اون دختر بازوي زين رو چنگ ميزد دستاشو مشت كرد : به خدا اگه بخواي اونو بياري تو خونه ي من .
زير لب غر زد و زين در عقب رو باز كرد: برو تو.
لايلا سريع سوار ماشين شد و زين روي صندلي جلو نشست.
ليام از توي اينه به لايلا نگاه كرد و فهميد اونم بهش نگاه ميكنه: ببخشيدا اينجا چه خبره؟
زين جواب داد: تصميم گرفتم لايلا امروز پيش ما بمونه.
ليام دندوناشو روي هم ساييد: عاليه.
ماشينو به حركت در اورد و بدون اينكه كلمه اي حرف بزنه به سمت خونه رفت.

....
ليام از توي اينه به اون دختر كه با بي صدا ترين حالت ممكن اشك ميريخت نگاه كرد و متيو درو براشون باز كرد. ساعت حدودا ٤:٣٠ صبح بود و ليام مطمئن بود سايمون قراره حسابي اذيتش كنه.
ماشينو توي باغ برد و كنار ماشين خودش پارك كرد.
_ديرت شده؟
زين پرسيد و به ليام نگاه كرد.
+ با ماشين خودم ميرم.
_چرا؟
+ يادت رفته ؟ اون بيرون پر خبرنگاره اگه بفهمن ماشين توعه چي؟
_ميرم سوييچتو بيارم.
ليام سرشو تكون داد و وقتي زين از ماشين پياده شد به سمت لايلا برگشت: پاشو برو تو ديگه منتظري برات دعوت نامه بفرستم؟؟؟

لايلا بيشتر خودشو جمع كرد: نـ... نه... ليام تورو خدا ببخشيد كه...
ليام چندبار نفس عميق كشيد: ميخواي بري دكتر؟
لايلا سرشو به چپ و راست تكون داد و روي مژه هاي به هم چسبيدش دست كشيد: نه... فقط دستام درد ميكنه.
_ خوب گوش كن. من بعيد ميدونم اونا اذيتت كنن ولي اگر يه درصد حرفي زدن به نفعته از كمپاني كمك بخواي. منظورم اژانسيه كه الان باهاش قرار داد داري.
لايلا سرشو تكون داد و با استيناي سويشرت بلند زين بازي كرد: من واقعا ميتونم اينجا بمونم؟
ليام بلافاصله جواب داد: نخير. همين امروزه اونم فقط چون زين اينجوري ميخواد. در ضمن من شب برميگردم و براي اينكه خيلي خوشحال نشي لويي و هري توي خونن.
لايلا از فكر اينكه با دو تا مردي كه زياد مهربون به نظر نميرسيدن تنها بمونه ترسيد: ميشه برم هتل؟
ليام چشماشو چرخوند: نترس بابا كسي كاريت نداره. در ضمن يه چيزي وجود داره به اسم ٩١١. وقتي توي مشكل افتادي زنگ ميزني به پليس نه به دوست پسر مردم.

لايلا بيشتر توي خودش جمع شد: اخه ترسيدم... يعني ترسيدم كمپاني... نميدونم گفتم شايد...
وقتي زين از در خونه بيرون اومد حرفشو نصفه گذاشت و جور ديگه اي ادامش داد: بازم ببخشيد. مرسي ازت.
از ماشين پياده شد و با گيجي به زين نگاه كرد.
زين سوييچ ماشينو به سمت ليام گرفت : وقتي رسيدي بهم زنگ بزن يا تكست بده.
ليام سرشو تكون داد و زينو بغل كرد. هرچند فقط ميخواست مالكيت خودشو ثابت كنه و در گوش اون مرد زمزمه كرد: بهت اعتماد دارم اوكي؟
زين از بغل ليام بيرون اومد: لايلا شب اينجا ميمونه ليام. وقتي  اومدي حرف ميزنيم.
ليام بدون كلمه اي حرف به سمت ماشين خودش رفت و چند لحظه بعد از خونه خارج شد.
زين با كلافگي به لايلا نگاه كرد و لبخند زد: اون فقط يه كم روي من حساسه.

لايلا لبخندي زد كه با چشماي خيس در تضاد بود: خيلي دوست داره ها. وقتي نگات ميكنه چشماش برق ميزنه.
زين دستشو پست كمر اون دختر گذاشت و به طرف در هدايتش كرد: حالا خوبه اون فقط چشماش برق ميزنه. من كه  بعد اين همه وقت هنوزم وقتي ميبينمش استرس ميگيرم.
لايلا همون طور كه مسير چند متري رو همراه زين قدم ميزد گفت: عشق بايد زيبا باشه نه؟
_  وحشتناكه .
+ چرا؟
_ خوشحالي و ناراحتيت دست يه نفره. چيز از اين وحشتناك تر؟
+ دنياي تفاوتين .
_ چرا اينو ميگي؟
+ ليام يه جوري بهت نگاه ميكنه انگار تو تنها ادم مهم توي اين دنيايي. شماها خيلي متفاوتين.
زين ايستاد: برام توضيح بده.
لايلا كلاه سويشرت زين رو سرش كرد: ميدوني؟ تو وسط بازي وايسادي و نميبيني.ليام فقط به كسايي اهميت ميده كه به يه نحوي به تو مربوط باشن. من ادم مهمي نبودم ولي اگه ليام نميگفت چيكار كنيم جفتمون توي دردسر ميوفتاديم.

زين چند لحظه به اون دختر نگاه كرد : تو مهمي. حداقل براي من. سرتو بالا بگير دختر تو هيچ گناهي نداري.
لايلا اجازه داد قطره هاي اشك از روي گونه هاش سرازير شن: ميشه از حمومتون استفاده كنم؟
زين در لحظه ترسيد: نگو كه دير رسيدم.
لايلا سرشو به سرعت تكون داد: نه نه. ولي جاي دستاش روي بدنمه... كثيف شدم زين كثيف شدم.
هق هق هاي لايلا شدت گرفت و دوباره سرشو پايين انداخت.
زين اون دخترو توي بغلش كشيد: هيس... تو پاك ترين دختري هستي كه تاحالا ديدم.
+ چشمم روشنننننن

صداي داد لويي باعث شد لايلا پشت زين قايم شه: يا مسيح... الان فكر ميكنه...
لويي با لباي پف كرده و گردن كبود به طرفشون اومد و پرسيد: خب اينجا چه خبره؟؟؟
زين چشماشو چرخوند: مارو ليام اورد خونه تومو پس كصشعر ، متلك و اذيت كردناتو حداقل براي امروز بذار كنار.
لويي متوجه شد كه يه چيزي درست نيست ولي فهميدنشو گذاشت براي بعد. دستشو به سمت لايلا دراز كرد: من ادم نميخورم دختر. چرا ازم ميترسي؟؟
لايلا به دست لويي كه توي هوا مونده بود نگاه كرد و قبل از اينكه مجبور شه باهاش دست بده زين با لويي دست داد: سرده لو. بيايد بريم تو خونه.
لويي ابروهاشو بالا انداخت. اين دختره كه قبلا ديده بودش. پس چه مرگشه؟؟

....
_هري فاكينگ استايلز از روي تخت من بلند شو. محض رضاي فاك توي اين خونه ي لعنتي ٤ تا اتاق هست چرا هردفعه اصرار دارين همو روي تخت من و ليام به فاك بدين؟؟؟
زين با عصبانيت گفت و دست به سينه بالا سر هري وايساد.
هري بدون اينكه چشماشو باز كنه داد زد: لوييييييييييييى
+ بابا من بغلت وايسادم چرا عربده ميزني؟؟؟
لويي با خنده گفت و باعث شد زينم ناخوداگاه بخنده.
هري يكي از چشماشو باز كرد: عه؟ اينجايي ؟ خب بيا رو تخت ديگه چرا وايسادي؟
زين تقريبا داد زد: خداياااا اصلا نميخوام به اين فكر كنم كه اون لكه هاي خاكستري كام شما دو تاست.
لويي چشماشو چرخوند: فكر نكن زي مطمئن باش
زين مشت محكمي روي بازوي هري زد: گوش كنيد فاكرا. اين دختره قراره تو اتاق بغلي بمونه صداي آه و ناله بشنوم خودم جفتتونو ميكنم.
لويي موهاشو عقب فرستاد: هولي شت. راست ميگي؟؟؟
زين سرشو تكون داد: فقط امتحانش كن تاملينسون
لويي همون طور كه دو تا پاشو روي شكم هري مينداخت گفت: عاليه زي فاك مي رايت ناو

زين چشماشو چرخوند و هري خنديد: حالا ميخواي بكني بكن ولي ليام برميگرده اون وقت هممونو ميكنه.
_زين؟ ميشه بيام تو؟
لايلا با صداي ملايمي گفت و لويي بلافاصله پتوي سفيد رنگو روي هري كه فقط يه باكسر پاش بود  كشيد.
+ اره بيا.
لايلا موهاشو پشت گوشش زد و بعد از اينكه چندتقه به در باز اتاق زد وارد شد: سلام.
هري بلاخره چشماشو باز كرد: سلام هاني. خوش اومدي.
لايلا لبخند زد و خواست چيزي بگه ولي لويي اجازه نداد: زين برو كم كم حاضر شو بريم دكتر منم زنگ بزنم باديگاردامون بيان.
زين مخالفت كرد: نه لويي امروز نه. بذارش براي فردا.
:چرا؟
+ چون لايلا اينجاست.
: هري گيه زي و در ضمن دوست پسر منه
+ چه ربطي داره؟
: منظورم اينه كه لازم نيست از چيزي بترسي محض رضاي فاك چرا همه ي مدلا فكر ميكنن خواننده ها منتظرن تا اونارو...
هري دستشو روي دهن لويي گذاشت: باشهههههه حالا نميخواد انقدر كامل توضيح بدي.
لايلا سرشو پايين انداخت و ترجيح داد حرفي نزنه.
لويي نگاهي به وضعيت اون دختر كرد و در نهايت گفت: فردا ميريم دكتر باشه؟

زين سرشو تكون داد و دو تا حوله ي بزرگ و تميز از توي كمد بيرون اورد و به لايلا داد: ميتوني از حموم طبقه ي پايين استفاده كني. بعدشم اقاي تاملينسون برامون صبحونه درست ميكنه.
لويي بدون اينكه چشماشو باز كنه خنديد: بعدشم همتون مسموم ميشيد ، ميميريد و فداي سر اقاي تاملينسون ميشيد.
هري دستشو زير رون پاي لويي گذاشت : راست ميگه اين بخششو بسپريد به من
زين چشماشو چرخوند: اگه تونستي راه بري باشه.
هري بلافاصله جواب داد: برو بابا مگه لويي مثل توعه. لايلا ميدوني اين فاكر چه قدر توي سكـ....
با صداي داد زين كه ميگفت خفه شو قهقه زد و سرشو روي بالشت جا به جا كرد: اره خلاصه اينجوريه.
زين دستشو روي شونه ي لايلا گذاشت: برو حموم. اونجا همه چيز هست.
وقتي لايلا از در بيرون رفت زين خودشو تقريبا روي لويي انداخت: گمشيد اونور بذاريد منم استراحت كنم
هري با شيطنت لبخند زد: اخ جووون تريساممممم
لويي لگد ارومي رو با پاشنه ي پاش روي شكمش زد: خفه شو هز. كون تو فقط براي منه.
زين چشماشو چرخوند ، سرشو روي شكم لويي گذاشت و چشماشو بست.

....
ليام نفس عميقي كشيد و وارد سالن شد. برعكس ديروز اونجا كاملا شلوغ بود. همه داشتن لباساشونو امتحان ميكردن و مدلاي زن كت واك ميرفتن.
_كدوم گوري بودي؟؟؟
صداي داد سايمون باعث شد سكوت نسبي بر قرار شه همه به سمت ليام برگردن.
ليام شونه هاشو بالا انداخت: تو تخت و خيليم بهم خوش گذشت. چيه؟  انتظار ديگه اي داشتي؟
سايمون به سمتش اومد و دست به سينه وايساد: تو قرارمونو يادت رفته اره؟
ليام چشماشو چرخوند: نه ولي خواب موندم سايمون. ديشب منو از بقيه دير تر فرستادي. چه انتظاري داري واقعا؟
_انتظار دارم براي كارت ارزش قائل باشي
+ هستم. نه براي كار تو ولي ميدوني دارم در مورد چي حرف ميزنم نه؟
سايمون نگاهي به ادمايي كه با تعجب بهشون نگاه ميكردن انداخت: برو لباساتو تنت كن و برو روي رانوي.
ليام بدون اينكه حرفي بزنه به سمت يكي از اتاقا رفت تا اولين اوت فيتش رو تنش كنه. امروز مسلما سخت و سخت تر ميشد و فكر اينكه اون دختر با زين توي خونه بود باعث ميشد نتونه تمركز كنه.

.......
گايز اگه روزي توي اخبار شنيديد كه يه خارجي ساختمون واتپدو اتيش زده شك نكنيد كار من بوده.
لعنتي دو روزه كه داونه.
اني وي. پارت٤٠٠٠ كلمه اي رو دوست داشته باشيد و خيلي زود منتظر باشيد تا وارد فاز جديدي از داستان بشيم.
نظرتون چيه؟
Z

Continue Reading

You'll Also Like

296K 6.5K 33
In wich a one night stand turns out to be a lot more than that.
1.5M 49.9K 66
In which the reader from our universe gets added to the UA staff chat For reasons the humor will be the same in both dimensions Dark Humor- Read at...
14.9M 457K 32
"We can't do this." I whisper as our lips re-connect, a tingling fire surging through my body as his hands ravage unexplored lands; my innocence di...
534 154 12
_بغلم کن.. التماست میکنم.. بغلم کن.. بهم.. بهم بگو که تنهام نمیزاری.. بهم بگو دوستم داری.. من نمیتونم.. بدون تو نمیتونم.. خودتو ازم نگیر.. جونمو ازم...