my daddy_prt45

8.6K 1.5K 201
                                    

(+18)

چانیول برای چند لحظه همونطور هاج و واج به چشمای شیطون بکهیون نگاه کرد و در آخر کم کم اخماش تو هم کشیده شد...‌دلش میخواست بگه"مگه دلم میاد باهات کاری کنم" ولی خب...طبق اون ویدیو های آموزشی که دیده بود باید خشن باشه!
همه ددیا خشنن و چانیولم جزوشه(بچه معصوممT-T)
دستش رو روی رون پای نرم پسر زیرش کشید و سیلی صدا داری بهش زد
_به روش خودم تلافیش میکنم بیب.
لبش رو به گوشای بکهیون چسبوند و همونطور که نفس داغش گردن سفید پسرکوچکتر رو قلقلک میداد زمزمه کرد
_قراره کلی خوش بگذرونیم!
و خب این لحن جذابش باعث میشد بکهیون ته دلش پیچ بخوره...چانیول واقعا یه ددی کامل بود.
وقتی نگاهشون تو هم گره خورد دستش رو با دلتنگی دور گردن مرد بزرگتر حلقه کرد و سرش رو جلوتر کشید تا لبای قلوه ای چانیول رو روی لباش حس کنه.
چانیول انگار که منظورش رو فهمیده باشه لباش رو حرصی روی لبای پسر کوچکتر کوبوند و همزمان باکسر بک رو از تنش خارج کرد.
نمیدونست باید چیکار کنه‌‌...ولی طعم شیرین لبای بکهیون و بدن نرمش اجازه عقب نشینی بهش نمیداد.
زبونش رو رو داخل دهن پسر زیرش سر داد و بکهیون با حس دستای چانیول روی باسنش چنگی به موهای پشت گردنش زد و قوسی به کمرش داد.
"اگه خوشش نیاد چی؟"
بکهیون با خودش فکر کرد و استرس در لحظه به کل وجودش تزریق شد...واقعا چیکار باید میکرد؟
دستش رو پایین تر برد و به عضو چانیول از روی شلوار چنگ زد و وقتی لباشون از هم جدا شد و چانیول با یه حالت خماری نگاهش کرد لبش رو زبون زد.
_میخوام جاهامون عوض شه ددی!
با لحن شهوتناکی گفت و چانیول چند تا پلک گیج زد...یعنی چی؟...نکنه بک میخواست تاپ بشه؟..‌وات د فاک؟
بکهیون انگار که ذهنش رو خونده باشه تکخنده ای کرد و با چشمای هلالی شده ای بهش خیره شد
_قرار نیست تاپ بشم ددی!
دستش رو روی سینه چانیول گذاشت و به عقب هلش داد و وقتی مرد بزرگتر با یه حالت گیج کنارش روی تخت دراز کشید و به تاج تخت تکیه زد، بدون تلف کردن وقت خودش رو روی بدن چانیول کشوند‌.
دستش رو به سمت کمربند شلوارش برد و بدون توجه به نگاه خیره ای که روش حس میکرد کمربند رو باز کرد و لبش رو از روی شلوار روی عضو چانیول کشید.
این دیگه چه کوفتی بود؟...این بکهیونی که با دندون زیپش رو پایین کشید زیادی سکسی بود.
چانیول حقیقتا سوپرایز شده بود...دلش نمیخواست بکهیون اون کارو براش کنه ولی یه چیزی از جمله غریزه مردونش مانع میشد که بخواد جلوش رو بگیره.
بکهیون کمی کمر شلوار چانیول رو همراه باکسرش پایین دادو یهو با دیدن چیزی که جلو چشمش بود مغزش قفل کرد.
اوکی...تا اینجا همه چی روال بود ولی فاک!
چانیول چرا اینهمه بزرگ بود؟.‌‌.‌رسما پاره میشد!
زبونش رو روی لبش کشید و از پایین به چانیول نیم نگاهی انداخت و با دیدن اخمای بین ابروهاش چند تا پلک مظلوم زد.
_مشکلی پیش اومده ددی؟
دستای چانیول دور بازوهاش حلقه شدن و پسر کوچکتر رو سمت خودش کشید و لحظه ای که صورتشون با هم فاصله چندانی نداشت با‌ اخم زمزمه کرد
_نمیخوام اون کارو کنی!
بکهیون با گیجی نگاهش کرد و لباش رو بهم چسبوند
_ددی تو واقعا مردی؟...چطور میتونی وقتی در این حد تحریک شدی جلومو بگیری؟
چانیول نفسش رو با حرص بیرون داد و لحظه ای که بکهیون بازوش رو از تو دستش آزاد کرد حس کرد اعصابش داره به بازی گرفته میشه!
_من میخوامش ددی...لطفا!
بکهیون با لحن ملوسی گفت و وقتی سر جاش قبلیش برگشت دستش رو دور عضو تحریک شده چانیول حلقه کرد و ناله خشداری که توی گوشش پیچید باعث شد برای کاری که میخواست بکنه مشتاق بشه.
زبونش رو به حالت دورانی دور سر عضو چانیول کشوند و کم کم اون رو توی دهنش فرو کرد.
چانیول با حس حفره داغی که دور عضوش حلقه شده بود ناله عمیقی کرد و سرش رو با کلافگی به تاج تخت تکیه داد....خب اگه میخواست اعتراف کنه لازم به ذکر بود که بگه تا حالا کسی براش اینکارو نکرده بود!
رزی خوشش نمیومد و چانیولم توی رابطشون هیچوقت بهش اشاره نکرده بود ولی حالا بکهیون تقریبا داشت دیوونش میکرد.
دهن بکهیون از عضو چانیول پر شده بود و در حالی که سعی میکرد دندون نزنه شروع به عقب جلو کردن سرش کرد.
هر چند لحظه یکبار به سرفه میافتاد و وقتی لبش رو جدا میکرد با دستش عضو چانیول رو پمپ میکرد و دوباره اون رو داخل دهنش فرو میکرد و خب..‌.چانیول تقریبا حس میکرد داره دیوونه میشه و هر لحظه نزدیکه تا بیاد!
داخل موهای نرم بکهیون چنگ انداخت و لحظه ای که سرش عقب کشیده شد لبش رو زبون زد‌.
_ددی بکهیونی میخواد تنبیهت کنه!
به آرومی زمزمه کرد و وقتی نگاه خمار چانیول روش نشست شلوار چانیول رو پایین تر کشید و به عضو سفت شدش چنگ زد.
مرد بزرگتر دلش میخواست بکهیون رو زیر خودش بکشه و کاری کنه صدای ناله هاش گوش دیوارای خونه رو کر کنن ولی از طرفی هم کنجکاو بود که بک دقیقا میخواد چیکار کنه.
بکهیون خودش روش کشید وقتی دستش رو وسط سینه چانیول قرار داد کمی باسنش رو عقب برد و با دست آزادش عضو چانیول رو گرفت و روی ورودیش تنظیمش کرد.
خب خب خب...این عجیب ترین رابطه ای بود که چانیول میتونست تصور کنه!
بکهیون چطور اینهمه بلد بود؟...مگه قبل از اون با کس دیگه ای هم بوده؟
حتی از تصور این فکر هم عصبی شد‌....اینکه بک با یه نفر دیگه بوده باشه جزو محالات بود چون خودش به چان گفته بود اولین بوسش با اون بود!
با حس کشیده شدن ورودی بکهیون روی عضوش ذهنش اجازه تحلیل بیشتر رو بهش نداد.
_تو منو ول کردی!
بکهیون با لحن کشیده ای گفت و همزمان با کشیدن عضو چانیول بین باسنش ادامه داد
_بع..بعدشم که بهت زنگ زدم یه زن جواب داد!
چانیول تک خنده ای کرد، در حد مرگ تحریک شده بود و خب خودشم باورش نمیشد اینطور شده باشه!
_شیطنت بسه بچه!
با لحن خشداری گفت و تو یه حرکت جاهاشون رو عوض کرد و حالا بکهیون دقیقا زیرش بود.
_اون همکارم بود!
با بوسه ای که رو نوک بینی پفیکش زد گفت و ِلحظه ای که ازش فاصله گرفت خم شد و از کشوی تخت لوبی که بدون استفاده به نظر میرسید رو بیرون کشید.
قلب بکهیون تندتر از این نمیتونست بتپه ...یعنی چانیول از قبل حساب کتاب اینجا رو کرده بود که یه لوبم محض احتیاط خریده؟
حتی تصورشم زیادی کیوت بود!
چانیول پایین پاش نشست و به رون پاش چنگی زد تا بک بهش نزدیک تر بشه و لحظه بعد پسر ریز جثه با حس سردی لوبی که چانیول روی ورودیش مالوند از افکار شیرینش خارج شد و ناله ملوسی کرد.
چانیول روش خم شد و همزمان با کوبیدن لباش رو لبای سرخ و نیمه بازش انگشت اولش رو با ناشی گری داخلش کرد و بکهیون قوسی به کمرش داد و نالش بین لبای چانیول خفه شد.
چانیول لب پایینش رو مک زد و بعد از چند لحظه انگشت دومش رو اضافه کرد و خب حقیقتا قلبش داشت تو دهنش میزد...میترسید به بکهیون آسیبی بزنه یا یه حرکتی بزنه که اتفاقی براش بیافته!
خب زندگی بدون سکسم میشد نه؟...چرا باید به خاطرش بکهیونیش رو اینطور درد میداد آخه؟
ذهنش برخلاف عضو تحریک شدش خیلی پاک و معصوم داشت پیشروی میکرد.
شروع به حرکت دادن انگشتاش کرد و متوجه فرو رفتن انگشتای بکهیون داخل بازوش شد و لحظه ای که انگشتاش رو ازش بیرون کشید لبای متورم بکهیون رو بین دهنش چلوند و بوسه خیسی روش زد.
به آرومی ازش فاصله گرفت و به چشمای خمار پسر کوچکتر نگاه کرد، بکهیون انگار تردید رو از توی چشماش خونده باشه لباش رو زبون زد و پاهاش رو دور کمر چانیول حلقه کرد
_من میخوامت ددی!
با مظلومیت گفت و چانیول توی ذهنش جیغ زد"منم میخوامت لعنتی ولی میترسم" نفسش رو بیرون داد و شاخه ای از موهاش رو که رو چشماش افتاده بود رو بالا داد.
عضوش رو روی ورودی بک تنظیم کرد و لحظه بعد با فشار محکمی یه ضرب داخلش شد، بکهیون در اصل نفس کشیدن رو فراموش کرد و فقط ناله عمیقی کرد و قطره اشکی ناخواسته از گوشه چشمش چکید.
_آه فاک...چطور اینهمه تنگی بیب‌!
چانیول دم گوشش ناله خشداری کرد و پسر کوچکتر در حالی که سعی میکرد به عضو کینگ سایز ددیش عادت کنه با بدبختی نالید
_ح..حرکت کن لطفا!
چانیول دستاش رو دو طرف بکهیون ستون کرد و خیره به صورت شهوانی بکهیون به آرومی شروع به حرکت کرد...ضربات اولش آروم و عمیق بودن اما کم کم شدت ضرباتش بالاتر میرفت و ناله های بکهیون بلند تر‌ میشد.
با ضربه محکم و حرصی که تو بدنش کوبید سر بی جون بک افتاد رو شونه هاش و نالید
_آهههه...خیلی..این خیلی برای من بزرگه...اهه...اههه حس میکنم دارم...دارم جر میخورم ددی!
صداش که بیشتر شبیه موس موس یه پاپی فوق کیوت بود باعث شد چانیول خندش بگیره
_اینهمه مدت خودت رو داشتی براش هلاک میکردی پاپی!
لبای صورتی رنگ بک آویزون شد و با ضربه دیگه ای که چان زد فشار انگشتاش به کتف ددیش بیشتر شد
_اهههه..م..منم نگفتم بدم میاد...ولی یادت باشه...من خواستم تمومش کنم!...خودت.. اههه نذاشتی ددی!
با قوسی که به کمرش داد حرفش رو به زبون آورد و چانیول نیشخند کجی زد و یهو از حرکت ایستاد
_یعنی چی؟
بکهیون کلافه ناله ای کرد و به چانیول که جدی بهش خیره شده بود نگاهی انداخت
_می..میشه حرکت کنی؟
_منظورت چیه ولم کرده بودی؟
چانیول همزمان با اسپنک محکمی که به باسن نرمش زد گفت و بکهیون بعد از ناله کشداری که کرد تمام سعیش رو گذاشت تا افکرش رو جمع کنه تا جواب چانیول رو بده وگرنه بعید نبود تا فردا صبح تو همین شرایط بمونن
_هر...هر وقت که میخواستم از احساساتم دست بکشم ت...تو نذاشتی چانیول و حتی با کاری که دیشب کرده بودم میخواستم فقط فرار کنم ولی خودت تا اینجا کشوندیش و بابتش ازت ممنونم باشه؟...اینکه..گاد اینکه یه قدم توی رابطمون پیشرفت کردیم خیلی برام ارزش داره....شت...حالا میشه فقط منو به فاک بدی؟
آخر حرفش رو تقریبا داد زد و چانیول نمیدونست بخنده یا از شدت حرفای کیوت بک گریه کنه!
انگار که به سلولاش انرژی تزریق کرده باشن دستش رو به تاج تخت ستون کرد و شروع به حرکت کرد.
ضربه های محکمش که مستقیم به پروستات پسر ریز جثه میخورد باعث میشد بکهیون نتونه به چیزی جز احساسی که الان داشت فکر کنه و فقط اسم چانیول رو ناله میکرد یا ازش میخواست سریع تر انجامش بده!
اگه از چانیول میپرسیدن بهترین رابطت توی این چند سال کی بوده مطمئنا این لحظه رو میگفت...شاید عجیب بود ولی انگار قبلا اینکارو انجام داده بود یا به عبارتی بدن بکهیون رو بلد بود.
حتی دیدن چهرشم باعث میشد بیشتر از قبل هیجانزده بشه!
سرش رو تو گودی گردنش فرو کرد و همزمان با مک محکمی که زیر گلوش زد دستش رو پایین برد و با طمائنینه دور عضو سخت شده بکهیون حلقه کرد، همین حرکت کافی بود تا پسر کوچکتر تو جاش بلرزه و سرش رو بیشتر به بالشتش فشار بده.
خب...اینکه چانیول برای اولین بار اینطور خوب انجام میداد باعث میشد سوپرایز شه و وقتی حرکت دستش همزمان با ضرباتش شدت گرفت بکهیون حس کرد پشک پلکاش میتونه ستاره ها رو ببینه!
_آههههه...ددی...من نزدیکم!
با ناله کشداری که کرد گفت و چانیول بوسه ای زیر گلوش زد
_منم...
با لحن خشدار شده ای زمزمه کرد و اونطور که خودش میخواست لحظه بعد همزمان با ناله بلندی هر دو به اوج رسیدن.
بکهیون گرمای کام چانیول رو داخلش احساس میکرد و میتونست حدس بزنه که چانیول رو با کامش کثیف کرده.
موهاش به پیشونیش چسبیده بود و انگشتاش انقدر به ملحفه زیرش چنگ زده بودن دردناک شده بود!
چانیول برای چند لحظه به چشمای نیمه بازش نگاه کرد و بوسه سبکی رو لباش زد
_دلم برات تنگ شده بود کیوتی.
بکهیون لبخند خسته ای زد دستش رو جلو برد و شاخه مزاحمی از موی چانیول که رو چشمش افتاده بود رو بالا داد.
_منم خیلی!
ذوق زده بود...اینکه الان برای چانیول بود خیلی رویایی نبود؟...حالا دیگه چانیول واقعا ددی خودش بود!
با حس لبای چانیول روی پیشونیش چشماش رو بست و متوجه لبخندی که روی لب مرد بزرگتر نشست نشد.
وقتی دستاش دور چانیول شل تر شد مرد بزرگتر کمی ازش فاصله گرفت و خم شد تا از روی میز کنار تخت بسته دستمال کاغذی رو برداره.
به آرومی از بکهیون خارج شد و از بین لبای نیمه باز بک ناله لرزونی خارج شد.

My DaddyWhere stories live. Discover now