part14

463 45 2
                                    

(Writter POV)
با سکوت جیمین ترس تمام وجودش رو فرا کرد...رو به روی پسر رو به روش زانو زد و جسم ضعیف شده اونو در آغوش گرفت...

جونگ کوک: اون نمیمیره...من برش میگردونم بهت قول میدم

جیمین: اون مرده بود..خودم قبرشو دیدم...

جونگ کوک: بیشتر از قبل ضعیف شدی...یکم استراحت کن

بدنشو روی تخت گذاشت و کنارش نشست

جونگ کوک: برش میگردونم...قول میدم

میخواست بره که صدای آروم پسر متوقفش کرد...

جیمین: امیدوارم تا قبل از به یاد آوردن خاطرات سویون بتونی پیداش کنی...چون اون موقع مطمن نیستم که دیگه بهت اعتماد کنم!

چشمای پسر بسته شد و به خواب فرو رفت...

(Jungkook POV)
از اتاق خارج شدم و به سرعت به طرف در خروجی عمارت رفتم

سوکجین: کجا میری؟

جونگ کوک: تو هنوز اینجایی؟!

سوکجین: تا وقتی اوضاع درست بشه میمونم...کجا داری میری؟

جونگ کوک: باید برگردم توی بدن خودم

سوکجین: میدونی که شدنی نیست

جونگ کوک: من یه دارک سایرنم و امشب ماه کامل میشه قدرتشو دارم

سوکجین: نه توی جسم دخترت

جونگ کوک: جسم خودم کاملا ترمیم شده

سوکجین: ولی..

بدون توجه به حرفش از عمارت خارج شدم و به سمت زیرزمین رفتم...تابوت هنوزم اونجا بود
درشو باز کردم و به جسم خودم خیره موندم...
تا کِی باید این وضعیتو تحمل کنم؟!

(Ian POV)
این مدت با تمام اتفاقاتی که افتاده بود ذهنمو خیلی درگیر کرده بود
تا غروب آفتاب از عمارت بیرون اومدم و کمی قدم زدم شاید اینجوری آروم بشم
موقع برگشت به عمارت بازم اونو دیدم!

ایان: اینجا چیکار داری؟

کریس: این طرز حرف زدن اصلا مناسب تو نیست داداش بزرگه!

ایان: باورم نمیشه بعد از تمام گندی که زدی هنوزم جلوی من ایستادی و حرف میزنی...زود از اینجا برو تا کسی تو رو ندیده

کریس: نمیخوای بدونی اون روز من بالای پشت بوم با اون دختره چیکار داشتم؟

ایان: فقط برو کریس!

کریس: حالا که اورسلا وجود نداره من میخوام قدرتشو به دست بیارم

ایان: حدس میزدم تمام این مدت که فرار کردی پیش اورسلا بودی

کریس: من مثل تو ترسو نیستم که خودمو توی عمارت جئون مخفی کنم

ایان: چی میخوای؟

Don't call me angel(seoson1) [Completed]Where stories live. Discover now