"12: صحرای قرمز"

420 77 173
                                    


اشتون: چه صحنه ی قشنگی
لوک حس کرد قلبش برای چند ثانیه نتپید با شنیدن اون صدای اشنا درحالیکه تو بغل مک ولو شده بود

پس با شدت به دیوار پشت سرش چسبید و نگاهِ ترسیده شو به اشتون که با لبخند غیر عادی ای از ماشین پایین میومد داد

اشتون: دوباره لوکاس؟ چرا؟
جوری که اشتون جملات و ادا میکرد بدتر باعث میشد لوک لال بشه تا اینکه بخواد توضیح بده، با طعنه و پوزخند معنا داری که، هرزه ی لنتی تو دوباره انجامش دادی، و سزاوار مرگی

لوک: اش فقط بزار-
اشتون: شششش....
اروم گفت اما دوباره باعث شد لوک نفسشو حبس کنه و نگاهشو بدوزه به جایی که اشتون توی دو قدمی مک، اون پسر که معلوم بود ترسیده اما سعی میکرد نشون نده ایستاد و دستاشو توی جیب های جین مشکیش برد

اشتون: تو از یه حرومزاده هم کمتری یا چی که بهش نزدیک میشی؟
مک: هرچی هستم از توی عوضی بهترم که دوست پسر معتادمو اینهمه ساعت توی یه کلبه دَرَندشت وسط جنگل تنها نزارم! ببینم نکنه میخواستی طبیعی بمیره؟ از ترس سکته کنه اره؟! اگه من نبودم که تا الان مرده بود بدبخت-
جمله ش ناتموم موند با مشتی که اشتون خیلی غافلگیرانه دقیقا توی دهنش فرود اورد و باعث شد روی زمین پرت بشه. مک اشتباه کرد، نباید روی نقطه ضعف اشتون دست میزاشت

اشتون: توی کودن، چی میدونی، ها؟
با هر مشت و لگدی که حواله مک میکرد، کلمه هاشو داد میزد و هرچقدرم که محکمتر میزد نمیتونست اتیشی که مک با حرفاش بهش زده بودو خاموش کنه

اشتون: چرا دهن جر خورده تو باز میکنی و پشت هم بولشیت میگی؟ عوضی لنتی من فقط یجا گیر کردم و نمیخواستم اینجوری بشه!
و با هر لگدی که به معده ش میزد، اون پسر به شدت خون بالا میاورد

اشتون هیچ صداییو نمیشنید، صدای ناله های مک از درد و حتی صدای جیغ و دادای لوک. فقط صدای زنگی که توی مغزش میزد و میشنید و بیشترم عصبیش میکرد

پس وقتی بلاخره مشتاش از کار افتادن و دیگه جون زدن نداشت، انگشتاشو لای موهای بور مک برد و از زمین بلندش کرد

لوک: اشتونِ لنتی تو عقلتو از دست دادی؟! چیکار میکنی!!؟
بلاخره صداها کم کم داشت به گوشش میرسید و حس کرد اگه لوک فقط یکم دیگه با قدرت بیشتری جیغ بزنه، هم گوش اشتون پاره میشه و هم حنجره خودش، پس به سمتش برگشت و همونطور که نفس نفس میزد به چشای خیسش زل زد

اشتون: باهم میریم
با لحن ارومی گفت و بعداز کشیدن دست لوک، تقریبا روی صندلی جلوی ماشین پرتش کرد و خودش پشت فرمون نشست

لوک لباشو بهم فشار داد تا اروم بمونه و کوتاه هق زد در حالیکه مچ دستشو میمالید
لوک: اشتون؟ کجا میریم اش؟ اش تو چت شده من برات توضیح میدم فقط اگه...

ایندفعه خودش حرفشو خورد وقتی اشتون با تمام قدرت چهار بار به فرمون مشت زد و بعد کج شدن کاورشو با چشای خودش دید
اشتون: دهنتو ببندددد! دهنتو ببند لوکاس...
لوک بی صدا هق زد و به صندلی چسبید وقتی دید اشتون طوری دندوناشو بهم فشار میده که ممکنه فکش بشکنه و مطمئنا مچ دستشم تیر میکشید

-MisUnderstood-[LH]Where stories live. Discover now