"8: دو الندگِ متوهم"

477 86 249
                                    

سیعم نزارین حلالتون نمیکنم.
___________________________

نفسشو بیرون داد و به شلوار تنگش روی زمین زل زد
لوک: نمیشه نپوشم؟ خیلی تنگه

زیرچشمی به اشتون نگاه کرد ولی وقتی با اخم کمرنگ و نگاه کوتاهش مواجه شد لب پایینشو بیرون داد
اشتون: اولا اینکه یخ میزنی، دوم اینکه وات د فاک لوک؟! توقع داری بزارم اونهمه لاشی هورنی توی کلاب چششون بخوره به پاهای خوش فرم و سفیدت؟ منم که نمیتونم همش کنارت باشم خدا میدونه چه دراما هایی درست میشه

با توجه به مود نیمه عصبی ای که اشتون داشت، جای خنده وجود نداشت اما لوک ریز خندید و شلوارو از روی زمین برداشت. عاشق اون حس مالکیتی بود که اشتون نسبت بهش داشت

اشتون: فقط میخوای حرص منو دربیاری اره؟
لوک: اوی!
پاهاشو بهم فشار داد بخاطر نیشگون ریزی که اشتون از رون لختش گرفت و با نیشخند کمرنگ ازش دور شد

لوک: من اینو میپوشم ولی فک نکن ضمانت اینکه پیشم نیستی و تو امنیتم میشه!
بلند گفت تا اشتون که توی سالن بود بشنوه و بخاطر ریکشنی که حدس میزد نشون بده بی صدا خندید....

[توی کلاب، 12:37 شب]

زین: آشغال کودن!
لوک: بسه دیگهههه

زین برای اخرین بار سیلی ارومی به صورت لوک زد و بعد پشتشو به اون پسر کرد و باعث شد لوک خنده ش بگیره

لوک: چقد بگم ببخشید؟ میبینی که الان سالم اینجام هنوز نمردم
روی میز بار ول شد وقتی دید زین اهمیتی بهش نمیده و به تمیز کردن شیشه های وودکاش ادامه میده

حس سنگینی ای روی سینه ش احساس کرد وقتی سر برگردوند و اشتون و توی اون جمع دید. باشه، چند دقیقه قبل فقط اشتون و دونفر دیگه روی اون کاناپه ها نشسته بودن، ولی الان اون همه هرزه ای دورشن چی میگن؟!

لوک: عاممم... زین؟ میگم... دور اشتون همیشه انقد پره؟ ینی اینکه انقد با کسایی که همیشه بیکینی میپوشن صمیمیه؟
زین با خنده به سمت لوک که ناراحتی از لحن و قیافه ش موج میزد برگشت و لبخند کجی تحویلش داد

زین: اره اشتون کلا عادت داره به شوخیای دستی پس همه باید زیادی دم دستش باشن، چه دختر چه پسر. اگه روش کراش داری این راهی که انتخاب کردی درست نیست، از دور نگاه کردن و میگم. چون به هیچ جا نمیرسی

میشد گفت لوک اصلا نمیشنوه زین چی میگه و نگاهش روی اون دختری که با دکلته کوتاه ابی روی پاهای اشتون وول میخورد ثابت مونده بود. اصلا دوستانه بنظر نمیرسیدن...

زین: رز طلایی؟! میشنوی چی میگم؟
لوک: رز طلایی؟!
کلمه ای بود که باعث شد خنده ش بگیره و بلاخره بتونه حداقل برای چند ثانیه به زین توجه کنه

زین: اره... نمیدونم چرا ولی بهت میاد
شونه بالا انداخت و با لبخند کمرنگی به مشتری ای که چند ثانیه پیش اومده بود یه بطری بیر داد

-MisUnderstood-[LH]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin