🔥سوپرایز مادرفاکر !🔥

672 153 206
                                    

اونها توی یه مغازه ی خیلی درب و داغون کثیف نشسته بودن و با چندش آورترین حالت ممکن ، کثیف ترین هات داگ شهر رو می خوردن و لذت می بردن.

-هی چان...

-اسم من چان نیست. اسمم چانیوله.

درحالی که سس کچاپ رو با زبونش از روی لب هاش میلیسید گفت و گاز خیلی گنده ای به دومین ساندویچ هات داگش زد.

-چان مخفف اسمت هست.

-مخفف؟

با دهن پر گفت و یه عالمه خورده نون و تیکه های کوچیک غذا از توی دهنش فرود اومدن روی میز.

بکهیون قلپ بزرگی از نوشابه اش خورد و ادامه داد.

-آره. مخفف یعنی کوتاه شده ی یه چیزی. مثلا چانیول میشه چان. بکهیون هم میشه بک. اینجوری راحت تر همدیگر رو صدا می کنیم.

-بک...

چانیول زمزمه کرد. بعد با خوشحالی از چیز جدیدی که از بکهیون یاد گرفته بود ، لبخند زد.

-می خوام یه چیز مهم راجب مهمونی بگم. یه قانونی هست که همیشه مهمونی ها رو جالب تر و بهتر میکنه.

گوش های چانیول تیز شدن و چشم هاش روی صورت بکهیون قفل بود.

-اون هم سوپرایز هست !

-سوپرایز؟

-یعنی غافلگیری. چیزی که توقعش رو نداری. مثلا وقتی یه نفر بدون اینکه بهت بگه بهت کادو میده. این میشه سوپرایز. و مردم سوپرایز رو دوست دارن.

-خب....چطوری باید یه سوپرایز آماده کنم؟

-سادست. باید چیزهایی رو پیدا کنیم که عمرا به فکر کسی برسه. اون وقت اون ها سوپرایز میشن. به همین سادگی !

تیکه ی آخر هات داگش رو خورد و صدایی از رضایت داد.

بعد هم تیکه های نون رو از روی لباسش تکوند و با چانیول از مغازه ای که هر لحظه امکان داشت بریزه رو سرشون بیرون اومدن.

-تنها چیزی که نیاز داریم چندتا ایده ی خوبه. نمی دونم مثلا یکدفعه چندتا فشفشه ی گنده روشن بشن و بعد یه عالمه آتیش بازی داشته باشیم. تازه می تونیم-

یکدفعه توسط چانیول خیلی محکم به سمت خیابون هل داده شد و افتاد وسط خیابون و طولی نکشید که ماشین مشکی رنگی با سرعت به سمتش اومد و با شدت به بکهیون زد و بکهیون چند متر اونور تر افتاد.

درد بدی توی بدنش پیچیده بود و حس می کرد استخون هاش پودر شدن. می تونست خیسی و گرمای خون رو زیر بدنش حس کنه.

چشم هاش به خاطر درد زیادی که داشت اشکی شده بودن و دیدش بلوری بود اما خیلی راحت تونست اون مو قرمز عوضی رو تشخیص بده.

-تو...یه...حرومز-

-سوپرایز شدی؟

-وات...ده...فاک...؟

𝑨 𝒑𝒂𝒓𝒕𝒚 𝒊𝒏 𝒉𝒆𝒍𝒍Where stories live. Discover now