Chapter 18

3.8K 440 782
                                    

لطفا حرف هام اخر پارت رو بخونین

*****

لویی برای چند ثانیه، هیچ کاری جز زل زدن نمیتونست بکنه. اون پدرش بود، درحالی که داشت یه زنو میبوسید، که مادرش نبود.

به هرحال لویی اون زنو شناخت. اون منشی پدرش بود. لویی زیادی شوک زده شده بود که بتونه کارس انجام بده. خیلی ساده برگشت و شروع کرد به دویدن و به هیچ جایی جز جلوی پاش نگاه نمیکرد.

"لویی"

هری بعد از اینکه شروع کرد به دنبال کردن لویی، داد زد.

لویی میخواست زودتر یه جایی خودشو گم و گور کنه قبل از اینکه هری بازوشو گرفت و کشید. اون خودشو روی یکی از نیمکت های خیابون انداخت و دقایق بی پایانی به مسیر زل زد.

هری بدون اینکه چیزی بگه همونجا کنارش موند و این دقیقا چیزی بود که لویی نیاز داشت. یکی که کنارش باشه بدون اینکه چیزی بگه یا حتی کاری کنه.

لویی سرشو به عقب خم کرد، درست کنار شونه هری البته بدون اینکه لمسش کنه. احساس گهی داشت از اینکه هری رو باور نکرده بود.

"لو ..."

هری شروع کرد به حرف زدن و دستشو دور شونه لویی انداخت.

لویی از لمس شدن امتناع کرد.

"من فقط ... فقط نیاز دارم یه مدت تنها باشم"

گفت و بلافاصله داخل یکی از تاکسی هایی که انتهای خیابون بودن نشست.

هری هم بدون تلف کردن وقت توی یکی دیگه از تاکسی ها نشست و به راننده گفت که اونو دنبال کنه.

لویی به راننده یه اسکناس ده پوندی که خیلی بیشتر از پول کرایه بود داد و از ماشین پیاده شد بدون اینکه پشت سرشو نگاه کنه. میلیون ها فکر مزخرف توی ذهنش بود و اون نمیتونست چیزی که دیده بودو باور کنه. این نمیتونست واقعی باشه. پدرش مرد صادقی بود، نمیتونست به مادرش خیانت کنه، نمیتونست اینکارو با خانوادشون بکنه.

اما مثل اینکه اخیرا میتونست.

لویی میخواست در اتاقشو باز کنه که یه هو یادش افتاد کارت دست هریه. با عصبانیت پیشونیشو به در کوبوند. اون هیچی نمیخواست جز اینکه توی تختش مچاله بشه و برای ساعت ها بدون اینکه کسی ببینتش گریه کنه.

"لویی، کلید دسته منه"

هری گفت و لویی برگشت تا به هری که سمتش میومد نگاه کنه.

هری درو باز کرد و لویی بدون اینکه توجه کنه هری هم وارد اتاق میشه یا نه، وارد شد (هری هم رفت تو)

لویی خودشو روی تخت پرت کرد و سرشو توی بالشتش فرو کرد. اشک رو توی چشماش احساس میکرد اما نمیخواست جلوی هری گریه کنه.

Baby Heaven's In Your Eyes [L/S: Persian Translation]Where stories live. Discover now