Chapter 17

3.5K 473 682
                                    

chapter 17

"خب، بلاخره سفرتون کیه؟"

پدر لویی هفته بعد، یکشنبه سر میز شام ازش پرسید.

"دوهفته دیگه، سیزدهم"

"قرار کجا بمونین؟"

"تو 'Sanderson' میمونیم"

"و کی قراره پول سفرو بدیم؟"

"این هفته فکر کنم"

"من اخر هفته برای یه معامله میرم منچستر"

پدرش گفت.

لویی سری تکون داد ولی درواقع اهمیتی نمیداد. تنها چیزی که الان اهمیت میداد، این بود که میخواست پول اتاق هری رو هم بپردازه تا اونا بتونن شب باهم باشن. البته اگر هم لویی برنامه ای برای این کار نداشت هم انجام دادنش اونقدر سخت نبود.

اون صددرصد مطمئن بود که میخواد با هری سکس داشته باشه. لویی واقعا عاشق اون دردی بود که هری میتونست بهش بده ولی مطمئن نبود که هری اونو بیشتر از یه دوست، دوست داره یا نه اما کاملا مطمئن بود که میخواد هری بکارتش رو ازش بگیره. و اون برنامه داشت که توی همین سفر با النور هم بهم بزنه پس البته که این یه سفر پرماجرا میشه اما امکان نداره که شکست بخوره.

صبح روز بعد، لویی تصمیم گرفت که تی شرت Ramones هری رو توی مدرسه بپوشه. اونا قانون سختگیرانه ای بابت لباش پوشیدن توی مدرسه نداشتن به جز اینکه باید یه ژاکت و شلوار مرتب بپوشن. اما پدرومادر لویی باید همیشه مطمئن میشدن که پسرشون باید بهترین لباسا رو توی مدرسه بپوشه.

لویی تمام دکمه هاشو بست و چتری هاشو سمت راست صورتش ریخت و از اتاق خارج شد.

باربارا اولین کسی بود که فهمید اون تی شرت هریه اونم بخاطر اینکه قبلا هری رو توی اون تی شرت دیده بود.

"تی شرت باحالیه"

اون سر ناهار از لویی تعریف کرد.

"از کجا اوردیش؟ کمد دوست پسرت؟"

لویی به بالا نگاه کرد و محض دیدن النور یه لبخند فیک تحویلش داد و اونم همراه ظرف غذاش سر میز نشست.

"شاید"

اون اروم زمزمه کرد و النور درست همون موقع سر میز نشست.

"خیلی بابت سفرمون به لندن هیجان زدم. بعد از ظهرا که بیکاریم میتونیم بریم و اکسفورد رو ببینیم ... حتی بعد هم میتونیم جایی که قراره بعد فارغ التحصیلی ای اینجا خونه بگیریم رو هم ببینیم"

اوه خدا

"اره ... این عالیه"

"چیزی شده؟"

"نه ... اه ... سالاد امروز خیلی بده"

النور دماغشو چین داد و چنگالشو بالا اورد تا با خوردن مرغش شروع کنه.

Baby Heaven's In Your Eyes [L/S: Persian Translation]Where stories live. Discover now