با بهت تو جاش لم داد...انگار که تازه عمق ماجرا رو درک کرده بود!

درسته!..چانیول هر آدمی نبود...از دوران ابتدایی که باهم دوست

بودن یه بار ندیده بود چانیول حتی با یکی دعوای لفظی کنه و

همیشه برای سهون عجیب بود که چرا همه بهش احترام میذاشتن و کسی پا پیچشون نمیشد اما خب وقتی بزرگ تر شدن فهمید که دوستش توی برقراری ارتباط خیلی خوبه!...اما حالا چی شده بود؟...دوستش در حد مرگ کتک خورده بود!
و البته که اگه چانیول میشنید میومد و سرش داد میزد

"من کتک نخوردم عوضی...بیشتر زدمش"

__________________________

نگاهش بین کای و کیونگسو در گردش بود!

همون اول که کای رو دید با خودش فکر کرد

"فاک! این لعنتیا خیلی بهم میان!"

و واقعا هم اینطور بود...اون دوتا با معیارهای شیپ گری بکهیون

کاملا سازگار بودن...هم از لحاظ تفاوت قدی هم رنگ پوست هم

سایز دست و پا!

در ضمن این پسر روبه روش به شدت جذاب و مهربون بود و بک

یهو مثل یه مادر دلسوز تصمیم گرفت که پسرش (کیونگ) رو

جوری به کیم جونگین قالب کنه که خودشم نفهمه!

نگاه پر از ذوقش رو از کای گرفت و به کیونگ که با نگرانی بهش زل

زده بود داد و در حالی که داشت دوستش رو تو لباس عروس

تصور میکرد گفت

_هی کیونگ...لابد خیلی بهم نزدیکید که کای میاد دیدنت اینجا!

کیونگ دستاش رو تو هوا تکون داد و با لحنی که به خاطر سنگینی

نگاه کای لرزون شده بود جواب داد

_نه...کای پسر خانوم ری جین...من خودم تازه فهمیدم!

"و از اون موقع به هفتاد روش سامورایی به فاک رفتم"

کیونگ با خودش فکر کرد و سعی کرد همون لبخند احمقانه رو رویه

لبش حفظ کنه!

عصبی بود و دلش میخواست الان با دوتا دستاش کیم جونگین

عوضی رو خفه کنه...ممکن بود اعدام بشه ولی خب دو دقیقه

میتونست نفس آسوده بکشه !

چرا که اون پسر دورو جوری کنارش ایستاده بود و لبخند میزد که

فرشته ای چیزیه و کیونگ مطمئن بود حتی به ذهن بک هم نمیتونه

برسه که این آدم بهش میگع کونی و هزاران هزار بلای فاکی سرش

آورده!

بک متعجب به کای زل زد

_تو پسر خانوم ری جینی؟

My DaddyWhere stories live. Discover now