مخشون از کار میافتاد و مثل یه گردباد خشمشون دامن هر کسی از

جمله بک بیچاره رو هم میگیرفت شاید واسه همین باز سر پسری

که داشت زار زار گریه میکرد داد کشید

_یه مرد مگه گریه میکنه بکهیون؟...دختر شدی؟....اوکی بهت اجازه

میدم تا خود صب مثل بچه ها ونگ ونگ کنی گریت حالم رو داره بهم میزنه!

چان از لای دندونای چسبیده بهم گفت و بک گیج شد...به معنای

واقعی کلمه مخش رد داد چرا که با اخلاق پارک چانیول اونطور

آشناییت نداشت و فکر میکرد الان چان قرار ازش عذر خواهی کنه

اما وقتی حرفای تندش رو شنید فهمید این آدم میتونه خشن باشه

و ته دلش ذوق مرگ شد/:
هر کس دیگه ای بود ناراحت میشد یا بیشتر گریه میکرد اما بک میخواست از خوشحالی بترکه و اکلیل بشه!
در هر حال اون یه منحرف بود که گوشیش از پورنایی که تو پوشه های مخفیش چپونده بود سرازیر بود و مطمینا چان رو با پورن استار های خشن ددی طور مقایسه میکرد و الان حس میکرد چان بیشترین شباهت رو به اونا داره!
فقط اگه سر و صورتش سکشی تر میشد و یه شلاق چرم میگرفت دستش و تو یه اتاق دارک وایمستاد همه چی اوکی میشد و دیگه چان کپ همون پورن استار لعنتی که بک با تمام وجود طرفدارشه میشد!
با چشمایی که برقشون تو اون تاریکی توانایی روشن نگه داشتن کل شهر رو داشت به چان زل زد و نگاهش سمت اخمای جذابش رفت!
"مثلا اخم کنه و بهت دستور بده که خودتو دستمالی کنی مثله همون پورنی که دیشب دیدی بک...فاک این خیلی عالیه ولی خب من باید چطور انجامش بدم؟"
با خودش فکر کرد و یهو چشماش گرد شد...لعنتتتتتت بهت بکهیون تو یعنی نمیدونی خودت رو چطور دستمالی کنی؟"
معلومه که نمیدونم "
شاید خیلی خیلی مسخره بود که تو اون شرایط بک داشت به مخ کوچیکش فشار میاورد که تو تجربه پورن دیدناش یه فیلمی رو که باتم خودش رو دستمالی میکنه به یاد بیاره اما فاک که هیچی به ذهنش نمیرسید!
"چجوری بود؟...یا مسیح...چرا یادم نمیاد؟"
با استرس شروع به جویدن انگشتاش کرد و باز سعی کرد فیلمهایی که دیده رو یک دور کامل رصد کنه
"خب بک!...اول باید لباسات رو دربیاری"
"نه من دوست دارم ددی برام اینکارو کنه"
"خب میشه شلوار نپوشید مثله پورنی که دیشب دیدی"
"عاره اما من که دیلدو ندارم"
"خب انگشت برای همین وقتاس دیگه"
احساس میکرد از گوشاش داره دود میزنه بیرون چون تاحالا ندیده بود باتم خودش رو انگشت کنه!
با حرص در یک حرکت کاملا یهویی پاش رو بالا برد و جفتک وحشتناکی به داشبورد ماشین بدبخت چان انداخت و همزمان داد زد
_خب من نمیدونم چجوری انجامش بدممم. لعنت باید فیلمای بیشتری نگاه کنممممم!
و بعد دستش رو کرد تو موهاش و کشید و دهنش رو با درد باز کرد....با اینکار داشت خودش رو تنبیه میکرد
_داری چی کار میکنی؟
لحن بهت زده چانیول باعث شد چشماش گرد بشه و لحظه بعد تازه متوجه شد که دقیقا کجاست!
دستاش از موهاش سرخوردن و با ترس به پاهاش که رو داشبورد بود قفل شد!
آب دهنش رو قورت داد و سرش رو برگردوند و با دیدن چهره متعجب چان چند تا پلک مظلوم زد
"خب بکهیون خودت رو به فاک دادی...بدون دیلدو و بدون انگشت کردن.. بهت تبریک میگم پسر"
با خودش فکر کرد و همچنان سعی داشت مثل یه پاپی کوچولو که تو بارون مونده تو چشمای چانیول زل بزنه اما خب لحظه بعد چان سری تکون داد و در حالی که با افتخار به بک زل زده بود شروع کرد براش دست زدن و باعث شد ویندوز بک بپره
_آفرین بکهیون....این الان یه رفتار مردونه بود!
بک با ترس به آدم کنارش زل زد و لحظه بعد در حالی که خوشکش زده بود با صدای لرزونی گفت
_چ..چانیول شی...نظرت چیه فرمون رو بچسبی و جلوت رو نگاه کنی...هر لحظه ممکنه تصادف کنیم!
چان سریع با این حرف بک دو دستی به فرمون چسبید و نفس آسوده ای کشید!
هر چند که بک داشبورد ماشینش رو به فاک الهی داده بود ولی چان خوشحال بود که این بچه بالاخره یه حرکتی به جز بغض کردن و پلک زدن و مظلوم نمایی و در کل بیبی بوی بازی درآورده بود هر چند که چان صفت "بیبی بوی" روی رفتارای برادرکوچکترش نمیذاشت ولی خب اصل رفتارای بک همین بود!
بک داد زده بود و چان اینطور با خودش فکر میکرد
"یعنی خودش هم براش مهمه که مثل یه مرد رفتار کنه...حتی گفت باید فیلمای بیشتری ببینه...اون بچه خودشم تقصیری نداره و تو باید کمکش کنی...خیر سرت برادر شدی برای چی؟"
اما خب اگه میفهمید منظور بک از فیلم دیدن بیشتر پورن دیدن و دریافت تجربه" دستمالی کردن خود" بود مطمینا همینجا سکته مغزی و قلبی رو باهم میزد!
بکهیون نفس آسوده ای کشید و چشماش رو بست و با خودش فکر کرد

My DaddyWhere stories live. Discover now