ونسا:تقریبا ساعت دوازده کنسرت پسرا تموم شد،و مثل بقیهی اجراها واقعا فوقالعاده و پر انرژی بود!
توی طول اجرا رفتار نایل و هری برام خیلی عجیب بود،روی استیج انگار کاملا یه. ادمای دیگه بودن،و مطمئنم اگه تا الان برخوردی نداشتم باهاشون،بعد از این اجرا فک میکردم که اون دوتا نسبت به بقیهی پسرا خیلی خونگرم ترن!
ولی اوپس!
همیشه اونجوری که همهچیز از دور دیده میشه نیست!البته شاید من دارم اشتباه میکنم و شخصیت درونی هری و نایل اونی باشه که امروز من روی استج دیدم و هر رفتاری که تا الان با من داشتن صرفا به خاط این بوده باشه که از من خوششون نمیاد!ولی با تمام وجودم به خاطر کمک هری امروز ازش ممنونم و امیدوارم که راجع بهش به بقیهی پسرا نگفته باشه!
همیشه از اینکه بقیه ضعفام و ببینن متنفر بودم و از الان به بعدم قرار نیست چیزی عوض بشه!
همونطور که نیک از قبل بهم گفته بود به کمک یکی از بادی گاردای بخش ویایپی که تقریبا از همون لحظه که اجرای پسرا شروع شده بود عینه بیبی سیترا مراقب من بود به سمت بک استیج راه افتادیم...
همینکه رسیدم به اتاقی که پسرا هستن اولین نفری که چشمم بهش خورد خود نیک بود که داشت با یه مرد دیگه صحبت میکرد،و به همین ترتیب بقیه پسرا نشسته بودن رو صندلی و هرکدوم مشغول یه کاری بودن..
نیک به محض اینکه منو دید گفت:
"پائول خودشم اومد،معرفی میکنم ونسا خواهرم و همون نوازنده جایگزین که راجع بهش باهات حرف زدم"
اون مردی که به گفتهی نیک اسمش پائول بود،بهم نگاه کرد ،دستشو سمتم دراز کرد و گفت:
"سلام،خوشحالم که بالاخره باهات اشنا شدم"
باهاش دست دادم و با همون لبخند همیشگی گفتم:
"ممنونم،منم همینطور"
"من منیجمنت تورم و توی یه سری مسائل امنیتی هم دست دارم؛به گفتهی نیک من از فردا به بعد یکی از افراد قابل اعتمادمو میزارم همیشه کنارت باشه،و قراردادت هم اماده شده ،فکر کنم بهتر باشه که همین الان امضاش کنیم تا همهچی به صورت رسمی و اداری درست پیش بره و به محض امضا کردن قراردادت من یه نفرو میفرستم تا پیگیر کارای دانشگاهت بشه پس از اون نمیخواد نگران باشی!"
به نیک یه نگاه کردم که بهش بفهمونم چیکار باید الان بکنم و نیم هم چشماشو بهم فشار داد که یعنی همهچی اوکیه؛دستهای از موهام که اومده بود جلوی چشمم و گذاشتم پشت گوشم و گفتم:
YOU ARE READING
SECOND DIMENSION (One direction)
Fanfictionونسا موریس،خواهر نیکولاس موریس نوازندهی بزرگترین بوی بند جهان، با وجود مخالفتای زیاد و عجیب برادرش بالاخره میتونه وارد بند بشه! ولی اگه همهی چیزی که از اینا میدونسته فقط بعد اول باشه، و دلیل محکمی برای مخالفت های برادرش؛اونموقع چی؟! اما. . . . اوپ...