8. Harry's POV

321 80 86
                                    


هری:

نیکولاس بهتر از هرکسی میدونه که این راه دیگه هیچ فرصت برگشتی رو به ادم نمیده!و حتی الان هیچکدوم از ما شش نفر از وضعیتمون راضی نیستیم!چون هیچکدوممون این بُعد دوم از این وضعیت رو هیچوقت انتخاب نکرده بودیم و حتی به همچین چیزی فکر هم نمیکردیم!

اما حالا!
نیکولاس داره خواهرشو وارد این بازی میکنه...

احتمالات همیشه وجود داشتن!

از بَدو وجود انسانیت!

همونقدر که‌ احتمال این وجود داره که توی این سه ماه ونسا از هیچیزی بویی نبره و همه‌چی به خوبی و خوشی تموم شه؛ دقیقا همونقدر احتمال افتادن اتفاقات برعکس هم وجود داره...
همه‌چه اونجوری نمیشه که ما دوست داریم...میشه؟!

خودمم میفهمم که به بدترین روش ممکن دارم با خواهرش رفتار میکنم ،نه تنها من بلکه نایل هم همینطوره،تنها دلیلمون اینه که وقتی همه‌چیزو میدونیم و اون داره وارد همچین بازیی میشه که امکانش هست از این به بعد دیگه هیچوقت زندگیش به حالت عادی برنگرده،این که جوری رفتار کنیم انگار همه‌چی خیلی نرمال و عادیه باعث عذاب وجدانه برای هردومون،هم من هم نایل....

حوصله‌ی بهونه های الکی و به ظاهر منطقی نیکولاس رو نداشتم...نیکولاس همیشه ادمی بود که تصمیمات درستی میگرفت اما حالا...ایا این تصمیم هم مثل بقیه درسته؟!...

از روی صندلی بلند شدم،تنها چند ساعت به کنسرت مونده و اینهمه فکر متشنج فقط باعث بهم ریخته شدنم میشه و الان به تنها چیزی که برای بهتر شدنم نیاز دارم اینه که یه اب سرد روی کل این فکرای لعنتی بریزم...

بدون گفتن چیزی به پسرا از روی صندلی بلند شدم و وقتی داستم میرفتم بیرون نایل با همون لحن نسبتا بیخیال همیشگیش پرسید:

"کجا میری؟!"

منم به خاطر بی حوصلگیم سرسری جواب دادم:

"دستشویی،میای؟!"

و با گفتن این حرف همه‌ی پسرا شروع کردن به خندیدن...

بعد از تقریبا چهار سال زندگی با پسرا که همه‌مون از خانواده ها بهم نزدیک تر شدیم این بحثای کوچیک و این شوخیا چیزایی نبودن که باعث تغیر چیزی بشن!اونم توی برادریمون...

SECOND DIMENSION (One direction)Where stories live. Discover now