پارت اول فصل دوم: خیانت، نفرینِ ما

110 19 0
                                    

فصل دوم
قسمت اول: خیانت، نفرینِ ما

عصر روز شنبه بود و کارمندها آخرین ساعات اداریشون رو میگذروندند تا بالاخره بعد از یک هفته ی سخت از تعطیلات آخر هفته اشون نهایت استفاده رو ببرند.
سیریوس و جیمز مثل همیشه ساعت سیگار کشیدنشون رو فراموش نکرده بودند و دوتایی توی بالکن رفته بودند تا نیم ساعتی رو سیگار بکشند.
میز لیلی هم برخلاف اکثر اوقات خالی بود و اسامی اون و چند نفر دیگه روی بورد نشون میداد که اون ها برای چک کردن و بازرسی هفتگی جوخه ی تشخیص بیرون رفتند.
آخرین گروه از کارمندها که مشغول کار بودند کم کم وسایلشون رو جمع کردند و بعد از اینکه لیست ترک محل کار رو امضا کردند از در خروجی بیرون رفتند.
حالا توی سالن جز مرد موقرمزی که علامت " آرتور ویزلی، مامور بخش ارتباط با فیکس تاون" روی میزش میدرخشید کسی نبود.
وقتی عقربه ی ساعت روی عدد " ۱۰ " رفت در ورودی سالن گروه تجسس آروم باز شد و دختر مو کوتاهی وارد سالن شد.
روی نوک کفش های اسپرتش ایستاد و سرکی توی سالن کشید و وقتی متوجه شد فرد مورد نظرش داخل اتاق نیست با قدم های سریعی سمت میزش رفت.
با عجله جلوی میز لیلی ایوانز نشست و سطل اشغالش رو جلو کشید.
" یه کاغذ مچاله شده ی زرد رنگ "

کاغذ های داخل سطل رو با عجله زیر و رو کرد و وقتی تقریبا ته سطل با اون کاغذ له شده مواجه شد لبخند شیطونی زد و برش داشت.
با عجله بازش کرد و وقتی دستخط آشنایی رو دید که روی کاغذ نوشته بود:
هی خوشگله!
میدونی این کار درستی نیست که نامه هام رو دور بندازی.. ولی اگه زیاد از نامه خوشت نمیاد ایرادی نداره چطوره بهم زنگ بزنی؟
این شمارمه♡ منتظرمممم♡ :
**********
James potter
Your next boyfriend

با رضایت لبش رو گاز گرفت و کاغذ رو توی دستش جمع کرد و از جاش بلند شد. خواست یه قدم به عقب برداره که یهو با شنیدن صدای آهنگ از جاش پرید. دستش رو جلوی دهنش گرفت و با وحشت به گوشی روی میز نگاه کرد که شروع به زنگ زدن کرده بود.
" اون گوشی لیلیه... "

دختر نگاهی به اطراف انداخت و بعد شماره رو چک کرد. شماره سیو نشده بود و عبارت " Unknown " زیرش به چشم میخورد. چند لحظه مکث کرد و بعد با فکر کوبوندن لیلی گوشی رو برداشت و جواب داد.
+ بله؟

+ ا..اوه سلام..لیلی! چطوری؟ من کارولم.. کارول استوارت.. ما توی دبیرستانمون باهم بودیم.. یادته؟

دختر چند لحظه مکث کرد و بعد پشت سیستم لیلی نشست و با تردید گفت:
+ کارول استوارت؟

+ اوه اره میدونم این یکم عجیبه ولی خب.. این منم کارول! هی گوش کن من به کمکت نیاز دارم.

دست های دختر به سرعت کار میکردند. وقتی که تونست از بین فایل های چند سال پیش اطلاعیه ای رو پیدا کنه لبخند مرموزی روی لب هاش نشست.
+ اوه کارول تویی؟ اره الان یادم اومد.. به چه کمکی احتیاج داری؟ هرچیزی باشه انجامش میدم.

The White RavensWhere stories live. Discover now