A till O p.6

1.4K 302 39
                                    


+ باید جفتم بشی...


خروج این جمله ی بی صدا از میون لب های کیونگسو، با ناله ی ضعیفی که خوشبختانه یا متاسفانه به گوشای جونگین نرسید، هم زمان شد.


- چی؟؟


جونگین با فکر اینکه اولین جفتش اون امگای نفرت انگیز باشه، لحظه ای به خودش لرزید و در حالی که لب هاشو از داخل گاز می گرفت تا از درد ناله نکنه، با وحشت سمت کیونگسو سر گردوند.


- ا..امکان ندا_


+ ببین ... من میدونم که .. ریاضیت ضعیفه .. نپرس چجوری..


کمکت می کنم واحدای مربوط به ریاضی رو... پاس کنی و عوضش... تو هم از این مخمصه نجاتم بده..


کیونگسو در حالی که ما بین جمله هاش برای کنترل کردن خودش نفسای عمیق می کشید، به سرعت توضیح داد و بیشتر از قبل گوشه ی اتاقک مچاله شد چون حالا به طرز وحشتناکی میتونست خیس شدن شلوار بیچاره اشو کم کم حس کنه و این به معنای واقعی داشت عذابش می داد.


مضطرب به جونگینی که هنوز با چشمای درشت و صورت خیس از عرق به دیوار تکیه داده بود، نگاه کرد و با شنیدن صدای لگدی که به در اولین کابین دستشویی خورد، به خودش لرزید .


+ کیم جونگین! وقت نداریم... فقط جفتم شو و از این در برو بیرون.. تا پیدام نکنن...


اگه جفتم شی این فرومون کوفتی از بین میره و هم اینکه .. هم اینکه و...وضعیت تو بهتر میشه..


قول میدم جبران کنم.. جونگینااا، با تو ام!!!


کیونگسو بی اطلاع از کر شدن لحظه ای جونگین، با اضطراب و خجالتی که نتیجه ی دیدن شلوار برامده ی آلفا بود، گفت و بالاخره صدای کمی بلند شده و کششی که جونگین از سمت انگشتای مشت شده ی اون پسر روی پارچه ی شلوارش حس کرد، باعث شد از شوک بیاد بیرون و دست از زل زدن به در بسته ی اتاقک کوچیک برداره.


می دونست باید چیکار کنه .. ولی این درست بود؟


واقعا باید با کسی که نسبت بهش نفرت داشت جفت می شد ؟؟


اما اگه به خواست اون پسر عمل می کرد شاید میتونست برای یه بار هم که شده ریاضی رو بفهمه و واحداشو پاس کنه؛ شایدم نه .. می تونست به اون بچه اعتماد کنه ؟؟ اصلا ارزششو داشت؟


آخه محض رضای خدا حداقل باید چند دقیقه ای برای فکر کردن بهش فرصت می دادن؛ الکی که نبود!! بحث یه مشت تغیرات هورمونی کوفتی در کار بود و مهم تر از همه اینکه همه ی اینا باید با اون امگا، با دو کیونگسویی که تا الآن فقط ریده بود تو زندگیش ادامه پیدا می کرد!


حس خوبی نسبت به این قضیه نداشت و لعنت به حسایی که باعث می شدن دو دل بشه .


دستشو روی عضوش -که برای پاره کردن شلوارش سخت در تلاش بود- گذاشت و با چشمای مضطرب به پسری که سرشو تو یقش فرو برده بود و بدنش از شدت نفسای عمیق و احتمالا داغش بالا و پایین می شد، نگاه کرد.

Alpha till OmegaWhere stories live. Discover now