A till O p.3

1.6K 318 20
                                    

دوباره همون سانتافه مشکی رنگ و جثه ی ریزی که این روزا زیاد به وسیله ی چشمای جونگین مورد رویت قرار می گرفت.
پسر بلند قد ، در حالی که یه دستی کوله ی بزرگشو روی شونه اش نگه داشته بود ، چند قدم جلو رفت تا از نکته ی وحشتناکی که مغزش تازه کشف کرده بود مطمئن بشه .
اون پسر ...، همونی که ندیده و نشناخته دلش می خواست سر به تنش نباشه ...، همون بچه دانشجوی عینکی با چشمای درشت ...، همونی که سمعک داشت ...
باورش نمیشد از کسی تقلب گرفته بود که قرار بود بعدا بخاطر اون داف دزدی ناشرافتمندانه ازش انتقام بگیره !
هاج و واج وسط محوطه با زانوهایی که شل شدگیشون باعث شده بود قدش از اونی که هست دو سه سانت کوتاه تر بنظر بیاد ، به اون کوتوله ی دزد نگاه می کرد .
× نتایجو زدن !!!
صدای داد یکی از پسرا باعث شد نگاهشو از اون بچه که به طرز عجیبی انگار درحال حرکت به سمتش بود ، بگیره و با اعصاب خط خطی به سمت ساختمون راه بیوفته .
هر چی که بود ، اون بچه کمکش کرده بود یه بارم که شده از     نتیجه ی تست ریاضیش رضایت داشته باشه ...
سعی کرد فکر منبع تقلب زشتشو از سرش بیرون کنه و به تصویر زیبای اسمش روی لیست اسامی قبول شده ها فکر کنه .
یکم رو پنجه هاش بلند شد تا بتونه با اخمای تو هم فرو رفته ی ناشی از تمرکز ، از پشت جمعیت دانشجوهایی که گاهی غمگین و گاهی خوشحال داد و فریاد می کردن و همدیگه رو هل می دادن، لیست اسامی‌ رو ببینه .
نفر اول ، نفر دوم ، سوم ، چهارم .... پونزدهم‌.‌..
نبود !
اسمش نبود !!
سرشو تند تند تکون داد .
نمی تونست چشماشو بخاطر اشتباه دیدن از اون فاصله سرزنش کنه ...
دوباره نگاه کرد .
کیم جونگ این ، کیم جونگ این ، کیم جونگ این ...
- چرا اسم کوفتی من بازم تو این لیست بی صاحاب        نیست !!!؟؟؟؟
دادی که زد باعث شد همه ، حتی اگه تو اوضاع ده برابر وخیم تری هم بودن ، برگردن به سمت پسر برنزه و گاهی با چشم غره و گاهی هم با تعجب از این که - چرا این خل و چل رو راه دادن دانشگاه - نگاهش کنن ؛ ولی خب این مسابقه ی زل زدن زیاد طول نکشید چون ذهن هر کس بهش یادآوری کرد که : تابلوی اعلانات جلوته ، تا کسی یادش نیومده و دوباره از شونصد جهت مختلف بهت تنه نزدن اسمتو چک کن و زود برو یه جای خلوت !

و اینجوری شد که جونگین با قیافه ی وارفته در حالی که بخاطر هل دادن افراد پشت سرش دائم به چپ و راست تلو تلو    می خورد ، روی پاشنه هاش فرود اومد و به کف موزائیکی ساختمون زل زد .
+ نباید تقلب می کردی ...
صدا ، خفه بود .
ضعیف اما بم و عمیق ..
سر چرخوند به اطراف و بعد درست کنار خودش حدودا ده سانت پایین تر با فرق سفید رنگ سر یه پسر مواجه شد .
- برو بابا دلت خوشه ... مشخص بود پسره خرخونه ..
بی توجه به کسی که معلوم نبود از کدوم گورستونی از تقلب جونگین خبر داره ، گفت و دوباره آهی کشید و چرخید تا از شر تنه زدنای اون جمع دیوونه خلاص شه .
+ تو که مطمئن نبودی سوالا یکی باشن ..
- منظورت چی-..
چشمای جونگین تو یه جفت چشم درشت تیله ای از پشت صفحه ی صاف عینک قفل شد .
- تو ؟؟؟؟؟
+ محض اطلاعت سوالای من اصلا سوالای دانشگاهی نبود .
کیونگسو در حالی که توضیح میداد عقب گرد کرد و به سمت صندلی های گوشه ی سالن حرکت کرد .
زمان کند می گذشت ..
حداقل برای جونگینی که با فک افتاده و ابروهای تابه تا به فرو رفتن نشیمنگاه اون پسر روی سطح صندلی زل زده بود ، زمان عین لاک پشت حرکت می کرد .
مغزش به معنای واقعی اتصالی کرده بود .
نمیدونست الان باید عصبانی باشه یا بخنده ..
ذهنش به طور مکرر در حال یاد آوری بود که : قبول نشدنت توی میان ترم تقصیر اون پسر نیست .

Alpha till OmegaWhere stories live. Discover now