اما ته دلش می خواست جوری اون بچه رو زیر مشت و لگد بگیره که رنگ سفید پوستش یکی دو درجه تیره تر بشه .
چشماشو محکم بست و دندوناشو روی هم فشار داد .
- نرو نزنش ، نرو نزنش ، نرو نزنش
و آخر سر در حالی که پاهاشو با غیض می کوبید زمین ، از ساختمون بیرون رفت .
- دو _هیچ ، پسره ی زشت گاو ! ولی از دماغت در میارم .    حالا ببین !
***********
مشتشو طوری کوبید روی نیمکت که جفتشون یه ویبره ی ریز    رفتن .
- دروغ نمیگم ! خودتم ببینیش از صد فرسخی می فهمی که خدای خرخوناست !
با لحن پر حرصی توضیح داد و بدون اینکه منتظر عکس العمل "می" باشه به غر زدن ادامه داد .
- آیششش ! کی فکرشو می کرد اون داف دزد بچه نما دقیقا بیوفته جلوی من و من خر هم نفهمم کیه و تصمیم بگیرم از برگه ی پرش تقلب کنم و تازهههه قبول هم نشم !!!؟؟؟؟
× بیخود غر نزن جونگ ! اول از هر چیزی تقصیر خود ابلهته که درست درمون درستو نمیخونی تا اینجوری گند بالا نیاری .
دختر درشت هیکل درست قبل از اینکه گاز بزرگی به ساندویچش بزنه ، نسبت به غرغرای رفیقش با لحنی خنثی ری اکشن نشون داد .
- تو !!! تو دیگه از این حرفا نزنا .                             پسره ی ایکبیری اومده به من میگه نباید تقلب می کردی !!!      تو جای من بودی دلت نمیخواست خفه اش کنی؟؟  نمیخواست؟؟؟
راست راست تو چشای من زل زده میگه سوالام فرق می کرد
چه فرقی می خواست بکنه ؟؟؟؟                          مگه اون روز فقط کلاس اون مرتیکه بزمجه امتحان نداشتن ؟؟
بابا کل دانشگاه خالی شده بود فقط ما میان ترم کوفتی داشتیم !
آیشش..
+ اون پسره خواهرزاده ی "کیونگدو"ئه ..
با شنیدن صدای غریبه سر هر دو نفر به اطراف چرخید و روی پسری که کنارشون نشسته بود ثابت شد و اون لحظه جونگین با خودش فکر کرد که شاید پسره از خونواده روح ها باشه چون اصلا اومدنشو ندیده بود !
- ها؟؟
پسر دوباره به حرف اومد :
+ اسمش "دو کیونگ سو"ئه و خواهرزاده ی "جونگ کیونگ دو " ئه ..
اما متاسفانه حافظه ی جونگین معمولا باهاش قهر بود و پسر بیچاره حتی نمیتونست اسم استاد ریاضی پیرشو به خاطر بیاره .
- جونگ کیونگ دو ؟؟
+ آره همونی که میان ترمشو افتادی . البته ببخشیدا نمیخواستم گوش وایسم.. ولی خب میبینی که ، گوشام یه خورده زیادی فعالن .
می نگاه پوکری به گوشای زیادی بزرگ پسر انداخت و تو دلش   " نمکدون" ی بارش کرد اما خب نمیخواست ندیده و نشناخته دید بدی از خودش به دانشجوی غریبه بده .
جونگین که دوباره بدبختیاش یادش اومده بود دستاشو تکیه گاه سرش کرد و با قیافه ی وا رفته به فرد جدید روی نیمکت زل زد .
- خب که چی ؟؟ چون خواهر زاده ی کیونگ دو ئه باید سوالاش با بقیه فرق بکنه ؟؟
+ نه .. موضوع اینجاست که کیونگ سو تازه از کُما در اومده .
قطعا صحنه ی چشمای درشت شده ی دختر همیشه خنثی توی اون صورت گرد و چاق خیلی خنده دار بود و اون دو تا باید به پسر غریبه حق میدادن اگه به زور جلوی خندشو گرفته بود .
- هی هی !! نخند !! یعنی چی که تازه از کما در اومده !!؟؟
جونگین شوکه پرسید و از روی پای می – که وسطشون نشسته   بود - خم شد تا دستشو به شونه ی پسر برسونه .
- نمیدونم دقیقا چقدر ولی دو تا از دخترای فوضول کلاسمون داشتن پچ پچ می کردن که پسره مدت زیادی تو کما بوده و حالا که به هوش اومده هیچی از دوران دبیرستانش نمیدونه و الآن داره زیر نظر داییش امتحانای دبیرستانو تو سه ماه پاس می کنه تا بتونه وارد دانشگاه بشه .
این حرفا مثل بمب تو سر دو تا رفیق ترکیده بودن و قدرت تکلم رو ازشون سلب کرده بودن ، اما خب می طبق انتظار زود تر از دوست گیجش ، خودشو جمع و جور کرد .
× یه بار اون مغز پوکت درست زر زد جونگین .. پسره از اون خرخوناست واقعا ..
- ی..ی..یعنی از موقع دبیرستان پسره تو کما بود ؟؟
و بالاخره سوالی که ذهن جونگین رو هم به خودش مشغول     کرده بود ، بعد از یکی دو دقیقه ، تو قالب یه جمله با تته پته ی فراوون خودشو نشون داد .
پسر غریبه با صدای جونگین چشماشو از صفحه ی ساعت مچیش گرفت و از جاش بلند شد .
+ احتمالا همینطوره .
بچه ها من باید برم کلاسم الآن شروع میشه .
میبینمتون .
جونگین هاج و واج با پسر دست داد و وقتی تازه فهمید که ازشون دور شده دستپاچه داد زد
- اسمت چیهه؟؟
و مثل اینکه پسر غریبه اهمیت نمیداد اگه همه اسمشو بفهمن و با صدای بلند جواب داد ..
+ پارک چانیول !!
می نگاه پوکرشو از پاهای دراز چانیول گرفت و به چهره ی همچنان مبهوت جونگین نگاه کرد .
× تبریک میگم جونگ ؛ یه خل و چل مثل خودت پیدا   کردی ..
**********
صدای بلند دوبس دوبس آهنگ قطع شد و بالاخره فرصت ایجاد شد تا افرادی که تو محوطه حاضر بودن ، صدای همدیگه رو   بشنون .
تک تک کلماتی که از دهن حضار خارج می شد شامل تعریف و تمجید و نشونه ای از حیرت بود.
البته از اونجایی که دو تا از بهترین دانشجوهای رشته ی رقص ، توی سرمای استخون شکن پاییزی ، وسط پیست سر باز دنس داخل دانشگاه مسابقه گذاشته بودن ، بعید بود اگه همچین واکنشی دریافت نمی کردن !
این مسابقه با موافقت اکثریت آرای مدیریت دانشگاه و به درخواست بچه های رقص برگزار شده بود ، تا هم برای باقی دانشچو ها تفریحی باشه و هم یه کمک هزینه ی نسبتا خوب شامل حال شخص برنده بشه .
البته این مرحله ی فینال بود و از بین اون همه شرکت کننده ، دو تا از بهترین ها که تا این مرحله دووم آورده بودن ، باید با رای تماشاگرا انتخاب میشدن .
جونگین نفس عمیقی کشید و سویشرت همیشگیشو از دست می قاپ زد.
به معنای واقعی برای سرماخوردگی و دردسراش دیگه وقت نداشت.
نگاهی به رقیبش " جانگ ییشینگ " انداخت و نیشخندی زد .
برنده ی واقعی همینجوریش هم مشخص بود .
- هی جانگ ، یه چیزی بپوش یخ نکنی پسر ..
آخه شنیدم ترس و استرس دمای بدنو میاره پایین ..
هرچند این حرفا رو از سر اعتماد به سقف کاذب و به هدف تضعیف روحیه زده بود ، ولی همونطور که از هیونگ مهربون اکثر بچه های دنس انتظار می رفت ، پسر دیگه فقط لبخندی زد و طبق توصیه ی جونگین بادگیرشو از روی صندلی برداشت .
+ خب اینم از مسابقه ی نهایی که نتیجش با رای شماها مشخص میشه ..                                        دو تا باکس کوچیکی که روی میز می بینید مخصوص این کار آماده شدن . لطفا کاغذ رای رو داخل باکسی که مربوط به شرکت کننده ی مورد نظرتونه بندازید .                                                فکر کنم پسرامونو بشناسید ، پس دیگه نیاز به معرفیشون نیست..
ممنونم که مارو تا این مرحله همراهی کردید .
نماینده ی مسابقه " کیم جونگده " با آرامش توضیح داد و با لبخند از جلوی میز کنار رفت تا صف رای دهنده ها بتونن کاغذشون رو داخل باکس مورد نظر بندازن .
× انقدر به اون جعبه های بدبخت زل نزن چشمات سوراخ شد .
بیا آب بخور .
بطری آب میون دستای "می" به بازوش خورد اما جونگین بر خلاف همه ی حرفای سرشار از اعتماد ب نفسش ، با اضطراب به باکس مربوط به خودش زل زده بود .
می دید که افراد بی وقفه بهش رای میدن ، اما نکته ی نگران کننده اینجا بود که دقیقا همون حجم از رای دهنده ها هم جلوی باکس رقیبش صف بسته بودن ...
بعد از چند دقیقه از خالی شدن محدوده ی اطراف میز ، جونگده به حرف اومد .
+ خب همتون رای دادین ؟؟ اگه مسابقه رو دیدین پیشنهاد می کنم حتما به شرکت کننده ی مورد نظرتون رای بدین ..
و نگاه جستجوگرشو به دنبال رای دهنده ی جدید به اطراف چرخوند و تو همون حین ادامه داد :
+ دوستای ما حین رای دادنتون با دقت تعداد آرا رو شمردن و باید بگم که هر دو نفر ۴۳ رای آوردن و اگه دیگه کسی نخواد رای بده ما مجبوریم مسابقه ی فینال رو یک بار دیگه برگزار کنیم .
مطمئنین کسی نیست ؟؟
نگاه نگران جونگین روی صورت "می" چرخید و دوباره با چشمای لرزون به جمعیت نگاه کرد .
خیلی دلش می خواست ناخوناشو هم بجوه ولی خب اونجوری دیگه خیلی بد میشد ..
یکم روی صندلیش جابه جا شد تا راحت تر به اطراف دید داشته باشه .
- من .. میخوام رای بدم ..‌
نه..
نه...
نههه..
الآن واقعا جونگین حق داشت بزنه زیر گریه ؛ نه مگه ؟؟
دشمن این روزاش باز داشت تو سرنوشتش دخالت می کرد .
نگاه نگرانشو روی جثه ی ریز دو کیونگسو که با قدم های کوتاه ولی محکم جلو می اومد ، چرخوند و آب دهنشو قورت داد .
پسر با آرامش کاغد رای رو برداشت و دقیقا مابین دو تا باکس ایستاد .
+ هیچ وقت فکرشو نمی کردی که تعیین کننده ی برنده ی مسابقه باشی نه مگه ؟؟
چن تو اون جو منجمد شده مزه پروند و کیونگسو خیلی راحت تیکه کاغذ رو جلوی چشمای جونگین انداخت توی باکس .
باکسی که روش نوشته بود " جانگ ییشینگ " ...

Alpha till OmegaWhere stories live. Discover now