part 28

1.9K 210 38
                                    


پارت 28
لویی تنبله.می تونم اینو بگم چون اولا اون شوهرمه و دوما چون حقیقته

اون بیدار نمی شه و زیر شرایط من واسه هیچ چیزی آماده نمی شه.

من آروم گفتم:لویی عزیزم.موهاشو به عقب هل دادم و اون سرش تو بالش فرو کرد.

ه:لو عزیزم تو باید پاشی من یک ساعت و نیم دیگه وقت دکتر دارم.

لویی یه چیز بی ربط زمزمه کرد و رو کمرش خوابید و پتو رو تا سرش کشید.من آه کشیدم و رفتم رو تخت و بین پاهاش نشستم و منتظر شدم از زیر پتو بیرون بیاد. لویی سرش از پتو بیرون آورد و گفت:چی؟؟

ه:باید بلند شی عشق. کمی لبخند زدم .باید امروز بریم جنسیت بچه رو بفهمیم.دیگه این یکی رو نمیتونیم از دست بدیم.لویی چشماش باز کرد و با لبخند گفت:خیلی خب.اون دستاش گذاشت یه طرف شکمم و آروم گفت:داری بزرگ میشی

من خندیدم میدونم که منظورش بد نبود.
ه:آره می دونم.
دستم گذاشتم رو دستش رو شکمم

ه:فک کنم ب زودی لگد می زنن.
لو:آره.همون جوری که چشماش بسته بود لبخند میزد
لو:فقط چند دقیقه دیگه عشق

من با غر زدن گفتم:نه لویی.به گونش زدم و اون ناله کرد.باید بریم حموم
لو:خیلی خب
ه:باهم

لو:اوه.با امام تواننش بلند شد در حالی که من روش نشسته بودم.ابرو هاش بالا برد و پرسید:باید حتماً باهم بریم حمام؟

من تایید کردم و گفتم:آره بدجور از امروز صبح بهش نیاز داشتم و نمی خواستم بدون تو انجامش بدم.

لویی انگشتش روی ته ریشش که کم کم روی گونه ها و چونه ش داشت می روید کشید.بعدش سرش تکون داد

لو:باشه تو برو حمام من میرم یه...

به شکمم نگاه کرد و گفت:مهم نیست

ه:اوووی .خندیدم و به بازوش زدم.لویی خندید و من از رو کمرش رفتم کنار و سمت حمام و اونم کم کم بلند شد و فقط یه تی شرت گشاد و یه باکسر داشت و منو تا حمام دنبال کرد.

بعد از این که آب باز کردم لویی لباسم درآورد. می تونستم حس کنم گونه هام داغ شدن.شکمم خیلی بزرگ شده بود در واقع گرد بود و چند تا خط زیر شکمم بود.لویی لبخند زد و پیژامه ورزشی منو درآورد و لباسای خودشم درآورد.و زیر دوش با من ایستاد

آب داغ بود ولی نه این قدر داغ که به بچه آسیب بزنه.لویی فوراً منو چسبوند به دیوار و دولا شد و منو بوسید. قلبم لرزید وقتی اون دست کرد تو موهام و روسری موهام جداکرد که باعث شد فرهام آزادانه روی شانه هام بیوفتن.

یه دستش روی شکمم و دست دیگرش روی گونم بود و من کاملا زیر لمسش می لرزیدم.لویی روی فکم زیر لب گفت:کمرت چطوره؟؟

نفسش روی گردنم میتونستم حس کنم و با لرز تفس می کشیدم.فقط سرم به چپ و راست تکون دادم
ه:مهم نیست.لویی ابروهاشو درهم کرد و بالای گردنم بوسید

Angry(l.s)Onde as histórias ganham vida. Descobre agora