part23,24,lastpart,s2

Start from the beginning
                                        

-فاک این اهه... خیلی سریعه

جونگ کوک بین ناله هاش گفت

+خودت اههه خواستی

جیمین خوشحال از اینکه دوباره با الفا یکی شده لبخندی روی لبش نشست سرش رو برگردوند تا بوسه ای رو با مردش شروع کنه ضربه های جونگ کوک بیرحمانه و محکم بودن و این داشت جیمین میترسوند

-جونگ کوک اروم تر ممکنه بچه مون اسیب ببینه

جونگ کوک اما اصلا حواسش نبود ايتقدر غرق لذت شده بود که به هیچی توجه نمیکرد جیمین با منقبض شدن زیر شکمش عصبی با کله توی دماغ الفاكوبيد.

-بهت میگم اروم تر الفای هورنی

جونگ کوک با درد بدی که توی دماغش حس کرد از حرکت ایستاد و فحشی زیر لب داد جیمین برگشت و اخم و در حالی که اشک میریخت گفت

-مگه بهت نمیگم اروم تر؟

جونگ کوک با دیدن اشکهای امگا شرمنده لبخندی زد و گفت:

+متاسفم عزیزم گریه نکن اصن بیا دیگه ادامه ندیم

جیمین با پاش از زیر آب ضربه ای به شکم الفا زد و گفت:

-به نفعته مثل یه گرگ خوب بیای اینجا و منو به فاک بدی وگرنه حسابتو میرسم جئون جونگ کوک

جونگ کوک با چشم های درشت شده از تغییر مود پسر ترجیح داد چیزی نگه جلو رفت و اینبار پوزیشن دیگه ای انجام داد کمر جیمین رو به دیواره استخر تکیه داد و خودش بین پاهاش قرار گرفت و اروم واردش شد بعد ضربه های کنترل شده ای رو کوبید اینبار جیمین پلک هاش از روی لذت روهم افتاد و جونگ کوکو با رضایت به کارش ادامه داد تا اینکه چند دقیقه ای بعد توی بغل هم به اوج رسیدن

«چندماه بعد»

از صبح تاحالا درد های گاه و بیگاهی رو توی شکمش حس می‌کرد اما سعی کرد جدیشون نگیره هنوز تا زایمانش چندروزی مونده  بود، دکتر بهشون گفته بود که ممکنه حتی چندروز زودتر هم دردش شروع بشه و مجبور به زایمان بشه اما جیمین واقعا می‌ترسید.
می‌دونست که جونگ‌کوک کنارشه و دوستش داره اما چندوقتی بود که همش فکر می‌کرد نکنه جونگ‌کوک بخاطره بچه دوباره کنارش برگشته، خودش خوب متوجه بود که این بهم ریختگی هاش کمی طبیعیه اما واقعا داشت اذیت می‌شد.
از طرفی جونگ‌کوک سه ماهی میشد که کارش رو دوباره شروع کرده بود و به شرکتش برگشته‌ بود. چندباری تو این سه ماه برای بستن قرار داد توی چند نمایشگاه به خارج از کشور سفرهای چندروزه انجام داده بود و نبودش جیمین رو واقعا ازار می‌داد.

حتی یادش بود اونروز که جونگ‌کوک از انگلیس برگشته بود چه دعوایی با مرد راه انداخت، چرا که الفا به جای سه روز مجبور شده بود پنج روز بمونه و بخاطره مشغله زیادش یادش رفته بود به جیمین خبر بده و اون شب سومی که طبق برنامه، جونگ‌کوک قرار بود برگرده و برنگشته بود جیمین از نگرانی حالش بد شده بود اما خوشبختانه آسیبی به بچه‌شون نرسیده بود.

 grumpy alphaWhere stories live. Discover now