جونگکوک با دیدن چهرهی پسر که آشفته بود و حسابی استرس از توش مشخص بود آهی کشید و به طرفش رفت جلوی پای جیم زانو زد دست های پسر رو توی دستش گرفت و گفت:
+جیمینم آروم باش عزیزدلم استرس برات خوب نیست داری بچمون رو اذیت میکنی مطمئن باش هیچ اتفاقی برای تهیونگ و دختر کوچولوش نمیوفته
جیمین آب دهنش رو قورت داد و شروع به حرف زدن کرد البته که جونگکوک به خوبی لرزش صداش رو حس میکرد.
-دست خودم نیست جونگکوک،میترسم چیزیشون بشه آخه هنوز وقتش نرسیده بود
جونگکوک دستش رو روی شکم پسر گذاشت و آروم نوازشش کرد.
+میدونم عزیزم،متوجهم که نگران برادرت و دخترشی ولی باید به فکر خودت و نی نی مون هم باشی عشقم
جیمین نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودش رو آروم کنه حق با جونگکوک بود نباید اینقدر استرس به خودش وارد میکرد اصلا دلش نمیخواست نی نی شون آسیب ببینه.
جیمین با حس رایحهی جونگهیون ترس و بی قراری وجودش رو گرفت زیر چشمی نگاهی به آقای پارک و پاپاش انداخت که به محض اومدنشون به سمت یونگی رفته بودن تا جویای حال تهیونگ بشن.
جیون با دیدن دایی جیمینش بعد از چندماه خوشحال به طرفش دوید جونگکوک با دیدن اون وروجکی که به سمتشون میومد از جلوی جیمین بلند شد و کنارش نشست.
جیون با بغض خودش رو به جیمین رسوند امگا با دیدن پسر کوچولو اشک از چشم هاش پایین ریخت خودش رو جلو کشید و طوری که آسیبی به شکمش وارد نشه جیون رو بغل کرد.
-دایی جیمی
-جونِ دایی دلم برات تنگ شده بود عشق من
جیون با گریه خودش رو عقب کشید و گفت:
-دروغ میگی اگه دلت تنگ شده بود میومدی دیدنم تو چندماهه که نیومدی پیشم خیلی نامردی دایی
-باید قول بدی بعضی روزا بیای پیشم اینجوری میبخشمت
جیون لبخندی به دل مهربون پسر زد و گفت:
-قول میدم دیگه از این به بعد پیشتم
آقای پارک دستش رو پشت کمر جونگهیون گذاشت و به جلو هول آرومی داد.
-زودباش
جونگهیون لب گزید و نفس عمیقی کشید و بعد آروم به طرف پسرش قدم برداشت. جیمین با حس رایحهی پدرش که نزدیک تر میشد نگاهش رو از جیون گرفت و به مرد داد
جیمین با سردی جواب داد.
مرد دهنش رو باز کرد تا بهونه ای بیاره اما با باز شدن در اتاق عمل و بیرون اومدن پرستار و به همراه یک تخت کوچیک همه توجهشون رو به اون دو دادن،یونگی سریع به طرف پرستار رفت و گفت:
-چیشد؟
پرستار لبخندی زد و گفت:
-خوشبختانه عمل به خوبی گذشت دختر کوچولون با اینکه بخاطره زود اومدنش هنوز وزنش کمه اما جای نگرانی نیست و امگاتون هم حالش خوبه فقط نیاز به استراحت و ریکاوری دارن
یونگی نگاهش رو به پایین داد با دیدن نوزادی سرش پر از موهای مشکی بود خنده ای کرد با دیدن خال روی لب نوزاد که بی شباهت به خال همسرش نبود اشکی از گوشه چشمش پایین چکید.
YOU ARE READING
grumpy alpha
Fanfiction🚫این فیکشن در دو ورژن جیکوک و کوکمین اپ میشود🚫 🥇#امگاورس 🥇#امپرگ چی میشه که جئون جونگکوک رییس شرکت JJK که به مغرور بودن و زیبایش بلند آوازس با پارک جیمین تصادف کنه و طی اون درگیری اتفاقی که نباید بیوفته و جونگکوگ همونجا با خودش عهد میبنده...
