part1

3.6K 218 18
                                        

با اعصابی که حسابی خط خطی بود پشت ماشین نشست و راه افتاد، انقدر فرمون رو توی مشتش فشار داده بود که سر انگشت هاش به سفیدی میزدن.

+ لعنتیا، احمقای نفهم چطور همچین اشتباهی میکنین آخه؟

قطعا امروز رو به عنوان یکی از بدترین روزهاش توی تقویم ذهنش ثبت میکرد، اخه چطور طراح‌های شرکت بزرگ JJK چنین اشتباه بزرگی مرتکب میشن چطور تونستن طرحی که چند ماه روش کار کرده بودن رو به راحتی ازشون بدزدن، کی جرعتش رو داشت؟

+ الهه ماه دارم دیوونه میشم الان چطور همچین خسارتی رو باید جبران کنم چطوری؟

همونطور که داشت با خودش غر غر میکرد با دیدن جسم کوچکی که پرید وسط خیابون
سریعا بدون فوت وقت پاشو رو روی ترمز گذاشت.

جیمین با شنیدن صدای جیغ لاستیک درست توی دو متریش از جا پرید و با دیدن صحنه رو به روش قلبش از جا کنده شد.

- جیوونننننن! جیووون...

قبل از اینکه ماشین با تن نحیف جیون برخورد کنه جونگ‌کوک ترمز گرفت، پسر بچه هشت ساله با بدنی لرزون به کاپوت ماشین خیره شده بود.

جونگ‌کوک با عصبانیت از ماشین پیاده شد و بالا سر بچه ایستاد و با فریاد گفت:

+ مگه احمقی بچه؟ یا نکنه کوری؟ اگه بهت میزدم چه غلطی میخواستی بکنی هان؟

جیمین سریع به طرف جیون لرزون رفت و بغلش کرد. رایحه چوب سوخته آلفا رعشه‌ای به تن جیمین انداخت اما سعی کرد مثل همیشه جلوی آلفاها کم نیاره، جیون سرش رو توی گردن دایی جیمینش فرو برد و مثل ابر بهاری اشک ریخت. جیمین رایحه آرامبخشش رو برای پسر کوچولو آزاد کرد و رو به جونگ‌کوک غرید.

+هی تو به نفعته رایحه لعنتیتو کنترل کنی داری بچه رو میترسونی بعدشم به چه حقی سرش داد میزنی اون فقط هشت سالشه!!!
جونگ‌کوک ابرویی برای پرویی پسر بالا انداخت و جواب داد.
+هم مقصری هم پرو؟ به جای اینکه به من دستور بدی و نصیحت کنی بهتره بچه‌اتُ درست تربیت کنی که همینجوری سرشو نندازه پایین بیاد توی خیابون اگه بهش میزدم هم همینطوری زبونت دراز بود؟
جیمین که از عوضی بودن مرد داشت به سیم آخر میزد جیون رو پایین توی عابر پیاده گذاشت و با نرمی بهش گفت:

-همین جا بمون تا دایی کارشو بکنه.
جیون با چشم‌های اشکی و دماغ قرمز سری تکون داد.

+ هی مگ-

با مشت محکمی که توی صورتش خورد آخی گفت و از شدت ضربه به کاپوت ماشینش برخورد کرد جونگ‌کوک با حس مایع گرمی که از لبش جاری شده بود پلک‌هاش رو روی هم فشار داد تا جلوی آلفاش رو برای بیرون اومدن بگیره. چون مطمئن بود اگه آلفاش
بیرون بیاد اون امگارو تیکه پاره میکنه گرچه باورش سخت بود اما جئون جونگ‌کوکِ بزرگ از یه توله امگا مشت خورده بود اون هم جلوی یه مشت ادم، وسط خیابون!!

 grumpy alphaWhere stories live. Discover now