part8s2

760 78 7
                                        

با بیرون اومدن دکتر از اتاق عمل، همه به سمتش هجوم بردن.

-اقای دکتر بگین که حال جونگ‌کوکم چطوره

دکتر نگاه متاسفی به زن انداخت و گفت:

-راستش ایشون اسیب شدیدی دیدن،قبل از تصادف دچار شوک و درنتیجه سکته مغزی شدن و در اثر تصادف دست راستشون شکسته و نخاعشون اسیب دیده احتمال از کار افتادن اعضای بدنشون در اثر اسیب دیدگی نخاع هست اما اینکه در چه حد اسیب دیدن زمان به هوش اومدنشون مشخص میشه و همینطور ممکنه بخاطره سکته مغزی هم به برخی از عصب هاشون اسیب رسیده باشه. فعلا عملشون موفقعیت امیز بود اما باید تا به هوش اومدنشون صبر کنیم و بعد دقیق تر اسیب دیدگی هاشون رو بررسی میکنیم

دکتر نگاهی به قیافه شوکه زدشون کرد و بعد از اونجا رفت،لحظه ای بعد خانم جئون بی هوش شد و روی زمین افتاد.

یک ساعت بعد

تهیونگ نگاهی به یونگی که به مادرش روی تخت خیره شده بود انداخت و گفت:

-مادرت حالش خوبه عزیزم فقط شوکه شده

یونگی نگاه بی حسش رو به تهیونگ داد و گفت:

-جونگ‌کوک چی؟اونم حالش خوبه؟اونم فقط یه شوک ساده رو رد کرده؟

تهیونگ با ناراحتی لب گزید و گفت:

-بیا دعا کنیم که زودتر به هوش بیاد و اسیب جدی ندیده باشه این تنها کاریه که ازمون برمیاد یونگ

مینجی همراه با نایلونی از قرص های مادرش وارد اتاق شد تهیونگ با دیدنش یاد جیمین افتاد.

-نونا جیمین کجاست؟چرا نیومده؟

مینجی اهی کشید و رو به روی اون دو نشست و گفت:

-راستش یه چیزایی هست که باید بهتون بگم

یونگی اخمی کرد و گفت:

-نکنه تصادف جونگ‌کوک به جیمین ربط داره؟

مینجی متعجب گفت:

-چرت پرت نگو اخه به اون چه ربطی داره اون
هنوز خبر نداره که جونگ‌کوک تصادف کرده

تهیونگ با اخم گفت:

-چرا خبر نداره؟اونم جزوی از این خانواده‌‌اس باید اینجا کنار ما باشه

-جیمین بارداره، بهش نگفتم چون نمیخواستم توی این وضعیت بترسونمش

یونگی و تهیونگ شوکه نگاهی بهم انداختن و لحظه ای بعد تهیونگ گفت:

-خب منم باردارم و میبینی که اتفاقی برام نیوفتاده

مینجی که قصد نداشت از رابطه گذشته جیمین و کوک و علاقه امگا به الفا چیزی بگه کمی سکوت کرد و بعد با فکری که به سرش زد جواب داد:
-اون وضعیتش فرق میکنه،بارداریش حساسه دکتر توصیه کرده کوچک ترین استرسی نباید بهش وارد بشه بخاطره همین بهش نگفتم جدای از اون توهم باید بری خونه تهیونگ اینجا برات خوب نیست
یونگی با شنیدن حرف های مینجی تازه حواسش سرجاش اومد و خطاب به تهیونگ گفت:

 grumpy alphaWhere stories live. Discover now