با شنیدن صدای زنگ در خونه بلند شد و در رو باز کرد هه جین با لبخند گفت:
-سلام
اونوو لبخند فیکی زد و گفت:
-سلام عزیزم بیا تو
ههجین وارد شد و بوسه ای روی گونه اون وو زد و بعد به سمت کاناپه رفت.
اونوو با رفتن ههجین چشمی چرخوند و بعد بالای سر دختر ایستاد و گفت:
-چی میخوری برات بیارم؟
-قهوه
اونوو سری تکون داد و به سمت آشپزخونه رفت در همون حین ههجین شروع به حرف زدن کرد.
-قرار داد هارو آوردم باید امضاشون کنی
اونوو لحظه ای سرجاش خشکش زد اما زود خودش رو جمع و جور کرد.
-جونگکوک با میل خودش امضاش کرد؟
ههجین خنده ای کرد و گفت:
-معلومه که نه کی سند بدبختیشو خودش امضا میکنه آخه مخصوصاً اگه اون شخص جونگکوک باشه
اونوو سریع قهوه رو داخل ماگ ریخت و بعد به طرف ههجین رفت و کنارش نشست،ههجین طوری که دستهاش اونوو رو لمس کنه ماگ رو گرفت و لبخندی اغواگر زد و گفت:
-فقط کافیه اینارو امضا کنی بعدش من طلاق میگیرم و میتونیم باهم باشیم
اونوو آب دهنش رو قورت داد و گفت:
-مطمئنی که اون نفهمیده؟ آخه اینطور که تو تعریف میکنی اون خیلی زرنگه من هیجوره نمیتونم باور کنم اون امضا کرده باشه
ههجین دستش رو روی ران اونو کشید و گفت:
-اون خودش هم روحش خبر نداره که این برگه هارو امضا کرده راستی یه سوپرایز دیگه هم دارم خونهش هم از این به بعد برای توعه با تمام وسایلش و تابلوهاش
اونوو با چشم های گشاد شده به ههجین خیره شد، قطعا این دختر خوده شیطان بود. باورش نمیشد که تمام اینکارارو با جونگکوکی که از بچگی باهاش دوست بود و به علاوه همسرش هم هست بکنه.
هه جین خودکارش رو درآورد و به سمت اون وو گرفت و گفت:
-بیا امضاشون کن
اونوو خودکار رو گرفت و گفت:
-چرا میخوای همش رو بدی به من؟من همین الانشم ۲۰ درصد سهامت رو خریدم
هه جین دستش رو روی گونه اونوو گذاشت و گفت:
-چون عاشقتم
.
.
مینجی با حس رایحهی مضطرب جیمین به خودش جرعت داد و دست پسر رو گرفت،دکتر درحالی که ژل رو روی شکم جیمین میریخت گفت:
-نیازی نیست اینقدر مضطرب بشین جیمین شی اگه باردار باشین این استرس واقعا مضره
جیمین چیزی نگفت و دست مینجی رو محکم فشرد.
دکتر خیره به مانیتور بلاخره مکث کرد و با لبخند گفت:
-اینو ببینین،بچه اینجاست
جیمین با بغض به جایی که دکتر اشاره میکرد نکاه کرد و بعد دستش رو جلوی دهنش گذاشت و سعی کرد گریه نکنه.
مینجی با دیدن حال جیمین خم شد و پیشونیش رو بوسید.
دکتر با دیدن وضع جیمین و شوکه شدنش دستکش هاش رو درآورد و بلند شد.
-من تنهاتون میزارم هروقت جیمین شی آروم شدن بیاین اتاقم باید یکسری نکات رو بهتون بگم و اینکه تبریک میگم بهتون
مینجی تعظیم کرد و گفت:
-ازتون ممنونم
با قرار دادی که ههجین توی دستش داشت شرکت رو بهم ریخت،هیچکس باورش نمیشد که هردو شرکت الان به نام شخصی به اسم چا اونوو باشه
پدر ههجین برگه هارو از دخترش گرفت و با لبخند گفت:
-افرین دخترم کارتو درست انجام دادی اما تو مطمئنی که اون پسر قابل اعتماده؟
ههجین دستهای پدرش رو گرفت و گفت:
-اون عاشقه منه آپا نگران نباشین من بهش اعتماد دارم،بگذریم الان وقتشه که خبرارو به جونگکوک بدم و مهم تر از اون بهش بگم که وسایلشو از خونه منو و اونوو جمع کنه
با مدام زنگ خوردن گوشیش قلمه رو کنار گذاشت و جواب داد.
+چه مرگته مینهو؟
-هیونگ معلوم هست کجایی؟تو با شرکت چیکار کردی؟چطور تونستی همه شرکت رو واگذار کنی؟
جونگکوک ابرویی بالا انداخت و گفت:
+چه زری داری میزنی مینهو چه واگذار کردنی؟
-اینایی که برات میفرستمو ببین
مینهو سریع عکس قرار دادهای واگذاری شرکت رو برای جونگ کوک فرستاد.
جونگکوک عکس هارو باز کرد و با دیدنشون خشم و عصبانیت تک تک سلولاش رو احاطه کرد.
+این امکان نداره،اون حرومزاده اینکارو با من نمیکنه
جونگکوک سریع لباسش رو عوض کرد تا به شرکت بره وارد محوطه عمارت شد و خطاب به بادیگار گفت:
-کلید ماشین رو بده
مرد سریعا کلید رو داد و جونگکوک بدون لحظه ای مکث سوار ماشین شد و رفت.
به محض اینکه رفت یکی دیگه از کارکنای عمارت به سمت بادیگارد دوید و گفت:
-با ماشین خودشون
مرد با ترس گفت:
-لعنتی،ترمز ماشینش بریده بود
YOU ARE READING
grumpy alpha
Fanfiction🚫این فیکشن در دو ورژن جیکوک و کوکمین اپ میشود🚫 🥇#امگاورس 🥇#امپرگ چی میشه که جئون جونگکوک رییس شرکت JJK که به مغرور بودن و زیبایش بلند آوازس با پارک جیمین تصادف کنه و طی اون درگیری اتفاقی که نباید بیوفته و جونگکوگ همونجا با خودش عهد میبنده...
