grumpy alpha

part23,24,lastpart,s2

جونگ کوک با ناراحتی بوسه ای روی سر جیمین گذاشت و گفت

+قول میدم نزارم دیگه ببینیش فقط بیا برای الان فراموشش کنیم باشه؟ دوست داری نقاشی بکشیم؟ اصلا میخوای بریم بیرون غذا بخوریم هوم؟ یا نه اصلا بیا بریم طبقه پایین استخر یکم به بدنت استراحت بده

جیمین با شنیدن جمله اخر جونگ کوک با ذوق گفت:

-استخر عالیه خیلی فکر خوبیه موافقم جونگ کوک

جونگ کوک بوسه ای روی گونه پسر زد و گفت

+باشه پس بشین اینجا تا من مايو و حوله هامونو بردارم بعدش میریم پایین

تهیونگ اروم پلک هاش رو باز کرد و نگاهی به اطراف انداخت هنوز بخاطره داروهای بیهوشی گیج بود و درست متوجه موقعیتش نمیشد با دیدن دختر توی روپوش سفید اروم دستش رو روی شکمش گذاشت و گفت

-بچم؟

پرستار لبخندی زد و گفت:

-تبریک میگم تهیونگ شی دخترتون به دنیا اومد میخواین ببیننش؟

تهیونگ با خوشحالی لبخندی زد و گفت

-الفام کجاست؟

-خانواده تون همگی بیرون هستن خیلی وقته که منتظر به هوش اومدن شما هستن

تهیونگ چیزی نگفت و نگاه منتظرش رو به در داد پرستار بیرون رفت و لحظه ای بعد در اتاق باز شد و یونگی با قدمهای سریع خودش رو به تهیونگ رسوند و صورتش رو بوسه بارون کرد.

-عشق من ازت ممنونم تهیونگم تو بهترینی زندگیه من دختر کوچولومون بلاخره به دنیا اومد باید ببینیش خیلی ناز و خوشگله دقیقا به خودت رفته یه خال روی لبش داره

بقیه با خنده به یونگی که مثل بلبل داشت حرف میزدن نگاه کرد تا اینکه مینجی به حرف اومد.

-یونگی بسه دیگه بزار تهیونگم حرف بزنه یه نفسی بکش مرد

تهیونگ خنده ای کرد و گفت

-چرا دخترمونو نمیارنش؟ منم میخوام ببینمش

لحظه ای بعد پرستار همراه با نوزاد وارد شد تهیونگ با بغض منتظر نگاهش رو به اون ها داد.

-پاپا ما اومدیم

پرستار با لحن بچگونه ای گفت و خودش رو با تهیونگ رسوند.

-میخوام بدمش بغلتون فقط دقت کنین به دستتون باید زیر سرش باشه و با دست دیگه کامل زیر کمرش رو بگیرین

-خدای من خیلی استرس دارم

يونا مداخله کرد و جلو رفت

-نترس پسرم من کمکت میکنم اولش ممکنه برات سخت باشه ولی کم کم متوجه میشی که چطوری باید بغل بگیریش

جونگ کوک با دیدن بدن برهنه جیمین که تنها پوشش مایوی کوتاهش بود آب دهنش رو قورت داد جیمین اروم به طرف نردبون استخر رفت بعد نگاهش به جونگ کوک داد و گفت