part23,24,lastpart,s2

Start from the beginning
                                        

با شنیدن صدای جونگ‌کوک دل از دختر کوچولوش کند و لحظه ای بعد پرستار به همراه نوزاد از اونجا رفت یونگی با استرس گفت:

-کجا داره میبرتش؟

آقای جئون خنده ای کرد و گفت:

-نترس پسر همه نوزادارو وقتی به دنیا میان میبرن و چکاب میکنن تا از سالم بودنش مطمئن بشن

یونگی معترض گفت:
-اپا نخند این اولین بارمه بچه دار میشم خوب

+خوب تبریک میگم آپا یونگی

یونگی با خوشحالی جونگ‌کوک رو بغل کرد و گفت:

-ممنونم دونسنگ امیدوارم توله شماهم سالم به دنیا بیاد

همه مشغول تبریک گفتن به یونگی بودن اما جیمین هنوز داشت به جونگهیون فکر می‌کرد چرا اون مرد بعد از این همه مدت بعد از این همه سختی میخواست با جیمین حرف بزنه اصلا چه رویی داشت که بخواد باهاش حرف بزنه؟با یادآوریه خاطرات تلخ گذشته و شبی که از خونه بیرون انداخته شد آهی عمیق کشید هرکاری که می‌کرد نمیتونست دلیلی برای رفتار های بد جونگهیون پیدا کنه هرچیزی هم که بین دوتا پدرش گذشته بود حق نداشتن جیمین رو قربانی خودشون کنن اگه نمیخواستنش نباید میذاشتن به دنیا بیاد و هزاران افکار منفی دیگه توی ذهن پسر مرور میشد و نقش می‌بست تا اینکه با درد بدی که زیر شکمش حس کرد آخی گفت و توجه بقیه رو جلب کرد جونگ‌کوک با نگرانی سمتش رفت از کمرش گرفت و دستش رو روی دست جیمین که زیر شکمش رو گرفت بود گذلشت و گفت:

+خوبی؟

جیمین نفس عمیقی کشید و با حس نوازش های آروم دست جونگ‌کوک روی شکمش آروم گرفت کم کم با رفع شدن اون درد تازه فهمید که داشت با افکار مسمومش به بچه ش آسیب میزد نگاه ناراحت و دلخورش رو به جونگهیون داد و خطاب جونگ‌کوک گفت:

-منو از اینجا ببر نمیتونم وجودشو تحمل کنم نمیخوام ببینمش شب که تهیونگ برگشت خونه بهشون سر میزنم

یونا با نگرانی به سمتشون رفت و گفت:

-چیشدی یهو پسرم؟

قبل از اینکه جیمین حرفی بزنه جونگ‌کوک گفت:

+بهتره ما بریم خونه جیمین‌‌‌ نیاز به استراحت داره

-جونگ‌کوک حواست بهش باشه ها

+حواسم هست اوما

مدتی از رسیدنشون به خونه میگذشت هر دو روی تخت مشترکشون خوابیده بودن سر جیمین روی شونه جونگ کوک بود و دست الفا دور امگا پیچیده شده بود.

+عشقم اینقدر خودتو اذیت نکن اگه نمیخوای ببینیش قسم میخورم دیگه نزارم دور و برمون پیداش بشه

جيمين فین فینی کرد و گفت

-من ازش متنفرم هیچوقت نمیبخشمش حتی با وجود اینکه پدرمه اما بازم قرار نیست بخشمش دیگه هیچوقت نمیخوام ببینمش نمیخوام دور و بر ما پیداش بشه

 grumpy alphaWhere stories live. Discover now