_اگه اون وقتایی ‌که ول کردی رفتیُ فاکتور بگیرم خوب مواظبم بودی.

جونگ‌کوک متوجه طعنه پسر شد، بوسه‌ای روی کتف جیمین زد و گفت:

+مثل اینکه نمی‌تونم از زیرش در برم، پس برات تعریف می‌کنم... اون دختری که دیدی اسمش هه‌جینِ از هشت سالگیم تا الان اون بهترین و صمیمی‌ترین دوست من بوده.

جیمین خودش رو از بغل جونگ‌کوک بیرون کشید و روی دنده به طرف مرد چرخید و گفت:

_مطمئنی فقط دوستته؟ اینطور که تو با دیدنش منو یادت رفت فکر نمی‌کنم رابطه‌تون فقط دوستی باشه!!!

جونگ‌کوک لبخندی به حسادت پسر زد و گفت:

+حسود کوچولو اون فقط دوستمه و برای همیشه دوستم می‌مونه. البته فقط برای من اما توی آینده قراره که اون برای بقیه عنوان همسر جئون جونگ‌کوک رو داشته باشه.

جیمین کمی جمله آلفارو تحلیل کرد و با اخم گفت:

_چی داری می‌گی؟

+اول خوب به حرفام گوش بده بعد اگه بازم سوالی توی ذهنت موند بپرس، فقط خوب گوش بده. من و هه‌جین قراره طبق خواسته خانواده هامون ازدواج کنیم؛ البته که خودمونم مشکلی نداشتیم، اون زمانی که من قبول کردم که با هه‌جین ازدواج کنم تو توی زندگیم نبودی. نه اینکه نتونم همین الانشم بزنم زیر همه چیز نه!!! فقط مسئله اینه که به خاطر هه‌جین مجبورم، پدرش فقط در صورتی اجازه میده مدیریت شرکت رو به‌ دست بگیره که با من ازدواج کنه و یه جورایی بخشی از سهامشون رو هم قراره به من بدن، ما به خاطر پیشرفتمون این ازدواج رو قبول کردیم. حدودا یک یا دو ماه دیگه مراسممونه همزمان با مراسم یونگی و تهیونگ، پس مدت زیادی نمونده. مسئله اصلی اینه که من ازت می‌خوام که تو چند ماه بهم فرصت بدی تا هم به هه‌جین کمک کنم هم خودم‌ پیشرفت کنم. توی این چند ماه کسی نباید بفهمه‌ من و تو باهمیم هیچکس. حتی هیونگت فقط هه‌جین می‌دونه که‌ ما باهمیم، درکت می‌کنم اگه نخوای توی این شرایط با من باشی اما من بهت اطمینان می‌دم که این ازدواج فقط یه ازدواج تجاریِ عشق من، پس جواب رو بهم بگو حاضری کنارم بمونی؟

جیمین چند ثانیه سکوت کرد و گفت:

_چرا من باید توی سایه باشم؟ اگه من موافقت نکنم این ازدواج رو بهم می‌زنی؟

جونگ‌کوک لبخندی زد و بعد گونه پسر رو نوازش کرد و گفت:

+تو برای بقیه توی سایه‌ای اما برای من مبدأ زندگیمی یعنی آخرش هر اتفاقی بیوفته به تو برمی‌گردم از این بابت مطمئن باش و آره اگه تو موافقت نکنی من ازدواج رو بهم می‌زنم. می‌دونی به عنوان یه دوست دلم‌ می‌خواد که بتونم به هه‌جین کمک کنم اما تو و خواستت مهم‌ترین پس هرچی تو بگی من قبولش می‌کنم.

جیمین پلکی زد و بعد از کمی‌ مکث گفت:
_توی این سه روزی که هیتم اگه مشگلی نیست نمیام شرکت و وقتی برگشتم جوابم رو بهت می‌دم خوبه؟

+خوبه من می‌تونم منتظرت بمونم فقط توی این چند روز خوب مواظب خودت باش باشه؟

جیمین بوسه‌ای روی گونه مرد گذاشت.

_نگرانم نباش وقتی که هیتم‌ تموم بشه می‌خوام ببرمت و اون شامی که طلب داری رو بهت بدم.

جونگ‌کوک ابرویی بالا انداخت و گفت:

+ولی من می‌خوام که خودت برام غذا درست کنی چطوره که بیای اینجا هوم؟
جیمین نشگونی از سینه لخت آلفا گرفت.

جونگ‌کوک با شیطنت گفت:

+شاید می‌خوام‌ که یه رامیون تند و فلفلی بخورم!!!

جیمین با گرفتن منظور آلفا گازی از ترقوه جونگ‌کوک گرفت و با خنده گفت:

_مرتیکه منحرف عمرا اگه دیگه پامو اینجا بذارم.

جونگ‌کوک درحالی که می‌خندید ترقوش رو ماساژ داد و گفت: 

+بهتره دیگه بخوابیم شب بخیر عشق من.

جیمین سرش رو روی سینه مرد گذاشت و زیر لب شب بخیری زمزمه کرد.

 grumpy alphaWhere stories live. Discover now