-Part 6

87 18 1
                                        

بعد از خسته کردن خودشون با بازی و شرط‌بندی حالا  همگی دور میز گرد سنگی‌ای توی سالن غذاخوری مجلل کلاب مشغول غذا خوردن و حرف زدن بودن. بحثاشون از کار شروع می‌شد و به بی‌ربط‌ترین چیزا ختم می‌شد. جیان‌یو مثل اکثر اوقات تلاش می‌کرد توجه آه‌سایو به خودش جلب کنه و چائوشینگ گاهی از عمد ضایعش می‌کرد یا پاپیچش می‌شد تا با هم کل‌کل کنن و هیچکس نمی‌تونست انکار کنه گروه نمایش خوب و سرگرم‌کننده‌ای بودن. حواس ژان بیشتر به افکارش در مورد اون برند و بامب‌شل بود. بعد از جواب مختصری که به چائوشینگ داده بود، مغزش مدام در حال محاسبه و بررسی بود. در آخر وقتی همه‌ی حرفا و جوابای چائوشینگو سبک سنگین کرد به طور تقریبا ناگهانی پرسید:
-اگه بخوام کل برند، حق کپی و امتیازاشو بخرم چی؟

چائوشینگ لحظه‌ای توی جویدن لقمه‌ش مکث کرد و با قیافه‌ای متعجب نگاهی به بقیه انداخت. کمی بعد رو به ژان تک‌خنده‌ای کرد و گفت:
-دیوونه‌ای؟ آمار فروشش فقط صدهزارتاست، اسپایسی بانی تو یه ساعت انقدر فروش داره. فقط میشه وبال گردنت اگرم از چشم بازار بیفته تا وقتی اعتبارش صفر شه یه ضرر تدریجیه.
ژان لیوان پایه‌بلند واینشو برداشت و آهسته چرخوند:
-تو مثل همیشه فقط سهمتو بردار لازم نیست نگران ضرر کردن من باشی.

قبل از اینکه چائوشینگ جوابی بده، ییبو با چهره‌ای متعجب و شاکی رو به ژان گفت:
-تمام مدت می‌تونستی بخریش؟!
آه‌سای تو گلو خندید:
-پس می‌خوای برند موردعلاقه‌شو بخری؟
ییبو فورا رو به آه‌سای جواب داد:
-نیست!
بلافاصله بعد این حرف سرشو پایین انداخت؛ با اینکه مست بود ولی می‌دونست نباید بیشتر از این ادامه بده اما تصمیم گرفتن در مورد اینکه همین الان هم واکنش بدی نشون داده یا نه براش سخت بود.

ژان با صبوری طوری که هم موضوعو برای ییبو شفاف کنه و هم بقیه چیز عجیبی توی رفتارش حس نکنن، گفت:
-برندای زیرمجموعه گاها می‌تونن رابط خوبی با کمپانیای دیگه باشن حتی اگه خودشون اونقدر توی بازار و فروش به درد نخورن. برای همین اگه کسی فرصتی پیدا کنه چندتا برای خودش جور می‌کنه.
نگاهی به چائوشینگ انداخت تا حرفشو تایید کنه. چائوشینگ انگار که چیزی یادش اومده بود رو به ییبو گفت:
-آره تازگیا بازارش داغه. اگه بخوای می‌تونم چندتا توی استایل خودت معرفی کنم.

ییبو نگاهشو از چائوشینگ گرفت و به بشقاب تقریبا دست‌نخورده‌ی روبه‌روش زل زد:
-باشه.
آه‌سای با خنده خطاب به ژان گفت:
-حالا که می‌خوای اون برندو بخری مدل براش نمی‌خوای؟
سارا خندید:
-از هر موقعیتی برای پول درآوردن استفاده می‌کنی.
ژان همزمان با جابه‌جا کردن بشقاب ییبو با کاسه‌ی سوپی که کنار دست خودش بود، خطاب به آه‌سای گفت:
-اگه کسیو در حد مدل محبوبم داری و البته با یه تخفیف خوب.

ییبو دستشو زیر چونه‌ش زد و رو به ژان کرد:
-آی آی به خاطر تخفیف منو دور ننداز.
آه‌سای که از این حرف خنده‌ش گرفته بود، بعد از مکثی گفت:
-در حد ییبو که نه ولی مدلای بدی ندارم. بالاخره ییبو به عنوان یه آیدل سرش خیلی شلوغه یکم بهش استراحت بده.
ژان سرشو سمت ییبو چرخوند:
-استراحت می‌خوای؟
ییبو قبل از اینکه قاشق سوپو توی دهنش بذاره نیم‌نگاهی به ژان کرد:
-جدی می‌پرسی؟

•Melantha•Where stories live. Discover now