با زنگ خوردن تلفنش چشماشو باز کرد و نگاهشو به جیسونگ که خیلی کیوت توی بغلش خواب بود انداخت
لبخندی زد و تلفنو برداشت و سریع جواب داد
مینهو : بله؟
تئو : زود خودتو برسون
مینهو : چیشده؟
تئو : رئیس دیوونه شده و خودتم میدونی فقط تو میتونی آرومش کنی
مینهو : یعنی چی که دیوونه شده؟!
تئو : نمیدونم مینهو! اون تن لشتو بردار بیا اینجا وضعیت قرمزه!!!
و بدون اینکه فرصت بده قطع کرد
جیسونگ : چیشده؟
مینهو که هنوز با تعجب به صفحه گوشی خیره بود سریع برگشت سمتش
مینهو : ببخشید بیدارت کردم!
جیسونگ : بیدار بودم
مینهو : خوبی؟ درد نداری؟
جیسونگ : خوبم، چیشده؟
مینهو : ه..هیچی...من باید برم یه جایی....میتونی صبر کنی تا برگردم؟
جیسونگ : منم میام
مینهو : نمیتونی
جیسونگ : میتونم
مینهو : جایی که میخوام برم مناسب تو نیست جیسونگ بمون تا برگردم خب؟
جیسونگ : من بچه نیستم مینهو! منم باهات میام
مینهو : لج بازیو بزار کنار! نمیخوام اتفاقی برات بیفته!
جیسونگ : هیچ اتفاقی برام نمیفته!
مینهو کلافه نگاش کرد و گفت : خیله خب حاضر شو
.
.
.
.قبل از اینکه از ماشین پیاده بشه برگشت سمت جیسونگ و گفت : تحت هیچ شرایطی از ماشین پیاده نمیشی فهمیدی؟! هر صدایی شنیدی از اینجا بیرون نمیای! باشه؟
جیسونگ خواست مخالفت کنه که مینهو با لحن محکم تری ادامه داد : جیسونگ!!! رو اعصابم راه نرو!! باشه؟؟!!!
جیسونگ که دید مینهو خیلی عصبیه و مخالفت همه چیو بدتر میکنه سرشو انداخت پایین و گفت : باشه!
مینهو خوبه ای زیر لب گفت و در ماشینو بست و برای محکم کاری قفل مرکزیو زد و به سرعت رفت سمت ساختمون
.
.
.
.با دیدن تئو رفت نزدیک و گفت : کجاست؟
تئو : تو اتاقشه
سری تکون داد و خودشو به اتاق سونگ هو رسوند
چند تقه آروم به در زد
سونگ هو : مگه نگفتم مزاحمم نشید! انقد نفهمید؟!!!
آروم گفت : منم..مینهو!