هایون با دیدن جیسونگ و مینهو پوزخند حرصی ای زد و گفت : کی فکرشو میکرد جیسونگ امسال با پارتنر جدیدش بیاد!
میسو : پارتنر؟ بیخیال!
هایون : جدی میگم! نگاشون کن! این مدل لبخند واسه دوستای معمولی نیست...
میسو : حالا هر چی! به منو تو مربوط نیست هایون
هایون : اوه معلومه که مربوط نیست!
گوشیشو از جیبش خارج کرد و ادامه داد : اما نمیتونم این خبر خوبو فقط پیش خودم نگه دارم...
میسو : میخوای چیکار کنی؟
هایون : خودت میفهمی!
و لبخند شیطانی ای زد و با فرد مورد نظرش تماس گرفت
هایون : الو؟ سلام سوبین اوپا!
میسو : خدای من! تو جدی ای؟
هایون با اشاره کردن به میسو ساکتش کرد و گفت : اوهومممم! خیلی جات خالیه...تازه...فرد مورد علاقتم اینجاست!
میسو : هایون همین الان بس کن!
هایون بی توجه بهش ادامه داد : اما تنها نیست...میدونی که منظورم چیه؟
میسو : هایون!!!
هایون : خیله خب میبینمت اوپا!
و با لبخند قطع کرد
میسو : تو دیوونه شدی؟
هایون : آه! خیلی رو مخمی میسو! من میرم به بقیه خبر بدم
میسو : خبر؟
هایون : سوبین اوپا ام داره میاد!
میسو لعنتی زیر لب فرستاد و با عصبانیت به هایون که ازش دور میشد خیره شد...
میسو : چرا همش دنبال دردسری؟ آه خدایا...
.
.
.جیسونگ : لازم نیست خودتو نگه داری مینهو
مینهو : ه...ها؟
جیسونگ : راحت باش
مینهو : راحتم! باور کن!
جیسونگ : مینهو؟
مینهو ناچار نگاهی به جیسونگ کرد و تو کمتر از 3 ثانیه کاملا مودش عوض شد!
مینهو : اینجا خیلیییییی فوق العادس جیسونگ!
انگار دارم تو عمارت ملکه الیزابت قدم میزنم!جیسونگ خندید و گفت : خوشحالم برای تو جالبه...
مینهو : برای تو نیست؟
جیسونگ : خب...نه زیاد....ولی فک کنم امسال با بودن تو جالب بشه...
مینهو : پس چی!
جیسونگ خندید و مشتی به بازوش زد
مینهو : خانواده پر جمعیتی دارین...