ابروهای چان بالا رفت و با سرگرمی بهش خیره شد. بکهیون با بستنیش سرگرم شده بود و زبونش رو روی شکلاتش میکشید. دور دهنش شکلاتی شده و وسوسه انگیز به نظر میرسید. اون پسر داشت عمدا اینطوری بستنی میخورد؟

کمی خودش رو جلو کشید و نزدیکتر نشست. محوطه ی اطرافشون تقریبا شلوغ بود ولی حالا از چیزی نمیترسید. سرش رو به صورت بک نزدیک کرد و گفت:

+ اگر اونطور که میگی باشه چقدر ممکنه شانس داشته باشم؟

_ بستگی به تلاشت داره. حتی استریت ترین آدمها هم میتونن گول بخورن.

بکهیون داشت به یه بازی بامزه دعوتش میکرد. به طرز عجیبی ازش خوشش میومد و فکر میکرد میتونن باهاش سرگرم بشن. بهش نزدیک تر شد و دستش رو لبه‌ی نیمکت پشت بک گذاشت. حالا انگار که اون پسر بغلش نشسته بود.

+ پس ما اینجا یه پسر خوشگل و بامزه و سر به زیر که از گی ها متنفره داریم نه؟

نیش بک با شنیدن اون حرف بیشتر از قبل باز شد. لحن حرف زدنش تغییر کرده بود و از نزدیک شدنش به خودش لذت میبرد. لیس دیگه ای به بستنیش زد و سرش رو سمت چان چرخوند. میتونست برق شیطنت رو تو چشمهاش ببینه و لبخند کج روی لبهاش هیجانش رو بیشتر میکرد.

نگاه چان پایین اومد و به لبهاش خیره شد.

+ میخوای با هم بازی کنیم؟

نگاه هیجانزده‌ی بک بهش میفهموند که جوابش مثبته. انگشتش رو کنار لبش کشید و گفت:

+ پس همونطوری رفتار کن. هیچ پسر خجالتی ای اینطوری جلوی یه مرد گی بستنی نمیخوره پسر شیرین من.

بعد از زدن این حرف سرش رو جلوتر برد. بکهیون که با شنیدن اون حرف چشمهاش گرد شده بود وقتی بهش نزدیک شد چشمهاش رو بست و نیشش تا انتها باز شد. چانیول این روزها بی پروا تر از قبل باهاش لاس میزد و عاشقش بود.

فکر میکرد برای اولین بار در مکان عمومی قراره لبهاش رو ببوسه و تو دلش از خوشحالی فریاد میکشید اما چان به جای لبهاش پیشونیش رو بوسید و به آرومی عقب کشید.

وقتی چشمهای بک با تعجب باز شد و با اخمهای در هم خواست اعتراض کنه بین اخمش رو بوسید و گفت:

+ من قرار نیست بعد از اولین برخوردمون لبهای پسر خجالتی و استریتی که از گی ها متنفره رو ببوسم. تو من رو چی فرض کردی بک؟ یه عوضی منحرف؟

بکهیون که میخواست بخاطر اون کارش اعتراض کنه کم کم گوشه ی لبهاش بالا رفت و دوباره به عقب تکیه زد. این حرف چانیول یعنی تصمیم گرفته بود باهاش بازی کنه و از این بابت خوشحال شد.

لیس دیگه ای به بستنیش زد و گفت:

_ پس توام حواست به رفتارت باشه دد... موسیو چون اگر من واقعا یه پسر استریت بودم الان دهنت رو سرویس میکردم. در ضمن... بهتره زخم پشت دستت رو هم ازم بپوشونی. هیچ آدم خجالتی ای دوست نداره یه مرد گی که پشت دستهاش زخمیه و احتمالا بخاطر دعوا اونطوری شده بهش نزدیک شه.

The portraitist [Completed]Where stories live. Discover now