Part28(صاحب من)

735 136 180
                                    

وقت ناهار بود و جیسونگ به جای اینکه تو مدرسه مشغول خوردن غذای موردعلاقش باشه در به در دنبال هیونجین میگشت.
باید راجب اون بیمارستان باهاش صحبت میکرد تا بالاخره مادرش رو از درد کمر نجات بده.
دم در اتاق مدیر ایستاده بود. هرچند دلش نمیخواست دوباره با اون مرد چشم تو چشم بشه اما مجور بود.
چاره دیگه ایی نداشت!

تقی به در زد و با شنیدن صدای مرد در رو باز کرد
-"بیا تو"
جیسونگ قدمی به داخل برداشت و مدیر با دیدن پسر اخم هاش باز شد.
با لبخند از جیسونگ استقبال کرد و همین باعث میشد جیسونگ به یاد بیاره مدیر به خاطر اینکه جیسونگ تونست مدرسه رو سربلند کنه، چقدر باهاش مهربون شده!

-"چیشده پسرم؟"
پسرم؟ اولین بار بود که همچین چیزهایی از مرد خبیث رو به روش میشنید.
پس آب دهنشو قورت داد و سعی کرد به زور هم شده لبخند بزنه:"دنبال آقای هوانگ میگشتم.. اینجان؟"
مرد نیم نگاهی به دفتر انداخت:"نه مثل اینکه اینجا نیست شاید توی سالنه"
-"اونجاهم نبود...مشکلی نیست خیلی ممنون"

جیسونگ تعظیم کوتاهی کرد و خواست از اتاق بیرون بره که در باز شد و قامت هیونجین بین چهارچوب در نمایان شد.
-"اوه جیسونگ"
-"اقای هوانگ!"
جیسونگ با خوشحالی گفت و رو به روی مرد قدبلند ایستاد.

ناگهان نگاهش روی دست هیونجین که بطری شیشه ایی رو تو دستش داشت زوم شد.. داخل اون بطری ماده قرمز رنگی ته مونده بود.. دقیقا شبی به همون بطری ایی بود که تو اتاق مینهو پیدا کرده بود!
همین باعث میشد همه چیز براش عجیب تر بشه‌‌.
نمیدونست اون چیه پس سعی کرد فعلا بیخیالش بشه.

-"باید راجب موضوعی باهاتون حرف بزنم اقای هوانگ"
-"حتما.. بیا بریم سالن!"
جیسونگ دوباره تعظیمی به مدیرکرد و همراه هیونجین قدم برداشت.

همین که به سالن رقص رسیدن جیسونگ با دیدن مینهو که طبق معمول با رکابی مشکی رنگ داشت تمرین رقص میکرد آب دهنشو محکم قورت داد.
عضلات بازوی مینهو فوق العاده بود.‌. هرچقدر جیسونگ بهش خیره میشد ازش سیرنمیشد.

مینهو با دیدن جیسونگ ریز خندید و سمتش قدم برداشت.
هیونجین لحظه ایی با دیدن اون لبخند روی لب های مینهو خشکش گرفت!
مینهو لبخند زده بود؟!
همون لبخندی که هیونجین بار ها و بارها روی بوم سفید نقاشی کرده بودتش؟
حالا به آسونی با دیدن اون بچه لبختد میزد؟

-"اقای لی..."
جیسونگ تعظیم نصفه نیمه ایی کرد و مینهو حین اینکه نفس نفس میزد رو به روی جیسونگ قرار گرفت:"اینجا چیکار میکنی؟!"
جیسونگ به خط قفسه سینه مینهو که از زیر رکابی مشکی رنگ که کاملا به بدن مرد چسبیده بود، خود نمای میکرد نگاهی انداخت.
قطرات عرق به زیبایی روی پوست روشنش چکه میکردن و قفسه سینش به طرز هاتی بالاو پایین میشد.

جیسونگ لحظه ایی احساس کرد دیگه نفس نمیکشه تا جایی که دست مینهو روبه روی صورتش به حرکت در اومد.
-"هی!جیسونگ خوبی؟"
صدای مینهو افکار منحرفانشو محو کرد. جیسونگ لبخند گیجی زد و با لکنت گفت:"آه..م..من خوبم اقای لی...میخواستم راجب چیزی با اقای هوانگ صحبت کنم!"
مینهو هومی گفت و همین حین دست هیونجین دور مچ دست جیسونگ حلقه شد:"بیا بریم به اتاقم"
مینهو با دیدن اون صحنه چهره عجیبی به خودش گرفت.

 𝑨𝘶𝘳𝘰𝘳𝘢Where stories live. Discover now