پارت ۴۳

1.6K 320 61
                                    

+عشق آپایی دیگه به خودم رفتی
جه‌کیونگ لبخند بزرگی زد که گفتم
+باید یه سر به آرایشگاه بزنم
و به سمت اتاقی که بهم داده بود رفتم و جلوی آیینه وایسادم
+هنوزم جذابی کیم جیمین
و خنده‌ی آرومی کردم

(روز بعد)
با بهت به موهام که رنگین کمونی رنگ شده بود نگاه کردم
+وای دستاتو بده ببوسم بابا چه کردیا
و به زور دستای آرایشگر رو گرفتم ک با داد گفت
^آقا ولم کن غلط کردم موهاتو رنگ کردم
دستشو با شدت ول کردم و با نیشخند گفتم
+اگر راست میگی ازم پول نگیر
با تعجب بهم نگاه کرد که پوزخندی زدم
+چقدر جدیدا مردم خسیس شدن
__________________
+پسرکِ آپا کجایی ببینی آپات از خودت جذاب تر شده
جه کیونگ درحالی که نگاهش به برگه‌ی توی دستش بود از اتاق کارش اومد بیرون و گفت
◇جانم آپا چیزی ش...آپا؟
با نیش باز چرخی زدم و گفتم
+حال میکنی؟
جه‌کیونگ با تعجب گفت
◇ت...و خیلی زیبایی جوری که باور نکردنیه
+میدونستم
و بعد آهی کشیدم و گوشیم رو روی کاناپه انداختم و گفتم
+استایل این مهمونی چی باید باشه؟
جه‌کیونگ آب دهنش رو با صدا قورت داد و مکثی کرد و گفت
◇رسمی
با لبای آویزون گفتم
+نهه، نمیشه رسمی نیام؟ مثلا با پیژامه؟
با قدمای بلند اومد سمتم و سرمو توی بغلش گرفت
◇نه آپا فقط همین یکی مراسم چون کاریه باید با استایل رسمی باشی و مراسم بعدی داخل عمارت کیمه اونجا میتونی که رسمی نپوشی
به آرومی ازش جدا شدم و گفتم
+تف بهشون فقط بخاطر اینکه از طرف خانواده یون میام آبروداری میکنم
و با غرغر گفتم
+یه کت و شلوارم ندارم

(شب مهمونی)
گره کروات رو محکم کردم و کت طوسیم رو روی پیراهن سفیدم پوشیدم و به خودم از آیینه نگاه کردم و سوت بلندی زدن
+اوف چه تیکه ای شدما به به چشم نخورم یوقت
 

(شب مهمونی)گره کروات رو محکم کردم و کت طوسیم رو روی پیراهن سفیدم پوشیدم و به خودم از آیینه نگاه کردم و سوت بلندی زدن+اوف چه تیکه ای شدما به به چشم نخورم یوقت 

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


با صدای جه‌کیونگ که صدام میزد به سمت سالن پا تند کردم که دیدم جه‌کیونگ با استایل آپاکشی وایساده وسط سالن با تعجب گفتم+عجب چیزی هستیا

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

با صدای جه‌کیونگ که صدام میزد به سمت سالن پا تند کردم که دیدم جه‌کیونگ با استایل آپاکشی وایساده وسط سالن با تعجب گفتم
+عجب چیزی هستیا...مطمئنی میخوای فقط آپات باشم؟
قهقهه ای زد و درحالی که دستش رو دور کمرم حلقه میکرد گفت
◇الان که دیدمت داره نظرم عوض میشه
با نیشخند‌گفتم
+خوشم میاد به خودم رفتی

خیلی زود به عمارتی که واسه یکی از خاندانای بزرگ بود رسیدیم
◇مراسم اینجاست و کیم همیشه زود و سروقت میرسه
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم
+مراقبم باشیا ممکنه همین وسط سلاخیم کنن
جه‌کیونگ درحالی که درو واسم باز میکرد گفت
◇نگران نباش مراقبتم آپا
نفسم رو به بیرون پرت کردم و اجازه دادم دستش رو دور کمرم حلقه کنه
راستش دلم نمیخواست ببینمشون هنوز قلبم واسه بچه‌ای که از دستش دادم میسوخت و مارکی که روی گردنم به زور گذاشتن باعث میشد ازشون بیشتر از قبل متنفر باشم، دلم نمیخواست اون مارکا رو پنهان کنم چون باید خوب همه میدیدنش
حالا قرار بود تموم زجری که من کشیدم رو بکشن به هرقیمتی که شده
با شنیدن صدای آهنگ ملایم از فکر بیرون اومدم و نگاهم رو به آدمای شیک و باکلاسی که چندتا چندتا دور هم جمع شده بودن دادم اما صدای بلند شخصی باعث شد با بهت نگاهم رو بهش بدم
"اوه جه‌کیونگ عزیزم خوش اومدی..وای کیم جیمین؟ تو از طرف خانواده‌ی یون اومدی؟
لبخند زورکی ای زدم و گفتم
+سلام جناب، معلوم نیست؟
چندنفر بهمون نگاه میکردن
"ولی شما مگه داماد خانواده‌ی کیم نیستید؟
زیر چشمی به کیم و خاندان مسخرش که بهمون نگاه میکردن، نگاه کردم و گفتم
+بهتر نیست از خود جنابِ کیم سوال کنید؟
و با آرنج به پهلوی جه‌کیونگ زدم که به خودش اومد و من رو به سمت دیگه‌ی سالن کشوند
+عوضیای فضول
◇میخوای چیکار کنی؟
+آبروریزی
و گیلاس مشروبی رو از روی سینی برداشتم و به لبم نزدیک کردم
+یکم خوشگذرونی با خانواده‌ی همسرام بد نیست
و کل مشروب رو یک نفس خوردم و بدون توجه به جه‌کیونگ به سمت خاندان کیم رفتم و خودم رو روی صندلی کنار کیم انداختم
+حالِ خاندان عزیزم چطوره؟
و نگاهم رو به صورت خشمگین کیم دادم گفتم
+اوه هاربوجی دلم واست تنگ شده بود
و به ویکوک نگاهی کردم و با ذوق ساختگی گفتم
+به به همسرای عزیز تر از جانم، بزنم به دیوار چقدر جیمین کش شدیدا
٪آروم تر حرف بزن پارک
به ساعتم نگاه کردم و گفتم
+کیم، هاربوجی من کیم جیمینم
و درحالی که از جام بلند میشدم گفتم
+نیم ساعت دیگه معامله میکنیم. آماده باشید
و به سمت پیست رقص قدم برداشتم که دستم اسیر دستای ظریفی شد و به سمت خلوتی کشیده شدم
+هوشش وحشی دستمو ول کن من دلم‌نمیخواد با تو حرف بزنم

حامی(ویکوکمین)Where stories live. Discover now