_ حق من رو تو تعیین نمیکنی مرد. این رو فراموش نکن.

تا چند ثانیه هردو به همدیگه خیره شدن و در آخر این چان بود که کوتاه اومد و در حالیکه دستش رو عقب میکشید گفت:

+ باید در اسرع وقت یه دستبند بخرم. مطمئنم در آینده خیلی لازممون میشه.

شنیدن اون حرف باعث شد اخمهای بک کم کم از هم باز شه و وقتی چان ازش رو برگردوند تا با پدر و مادر سوجین حرف بزنه دستی به صورتش کشید تا جلوی نیشخندش رو بگیره. دستبند... میتونست خیلی جذاب باشه. چرا تا به حال بهش فکر نکرده بود؟ میتونستن خیلی کارها با دستنبد انجام بدن مگه نه؟

کمی تو جاش جا به جا شد و زیر لب به سوجین فحش داد. نمیتونست راحت روی زمین بشینه و حس میکرد یکی از پاهاش اضافس. منو مقابلشون قرار گرفت و این بدترین قسمت ماجرا بود. تمام آپشنهای منو آبکی بودن و حالش رو بهم میزدن. از رشته های قوطه ور تو آب سوپ متنفر بود. از گوشت خیس هم همینطور. حالش هم از سبزیجات محلی ای که تو اون غذاها میریختن بهم میخورد.

+ چی میخوری بک؟

در حالیکه تو جاش وول میزد و نوچ نوچ میکرد زیر لب گفت:

_ حالم از همشون به هم میخوره. همشون سوپن.

چان کمی با دقت تر منو رو نگاه کرد و سر تکون داد. بدون اینکه نگاهش کنه منو رو جلو کشید و وقتی پدر سوجین درمورد سفارشاتشون پرسید گفت:

+ من سامگیتانگ میخورم و بک چیزی میل نداره.

این حرفش باعث شد ابروهای بک و بقیه با تعجب بالا بره و نگاهش کنن. دست بک از زیر میز مشت شد و انگار که تو جاش خشکش زد. همین؟ قرار نبود بهش اصرار کنه که حداقل برای حفظ ظاهر یه چیزی سفارش بده یا مثل اون شب متقاعدش کنه سوپ بخوره؟

× واقعا؟ قبل از اینکه بیایم چیزی خوردین؟

نگاه بک به مرد مسنی که ازش سوال پرسید بود ولی حس بدی داشت.

_ نه اتفاقا خیلی هم گرسنمه ولی از غذاهای آبکی خوشم نمیاد.

× اوه خب چرا بهمون نگفتین؟ میتونستیم یه جای دیگه بریم...

صدای سوجین اعصابش رو بهم میریخت.

× پدر الان اینطوری میگی چون بکهیون شی پسر آقای بیونه اما اگه من این حرف رو میزدم میگفتی یه جمع بزرگ نمیتونن بخاطر سلیقه‌ی عجیب یک نفر از تفریحاتشون بگذرن.

مادر سوجین به حرف مسخره‌ش خندید و پدرش شروع به شوخی باهاش کرد ولی نگاه بک به چانیولی بود که با خونسردی به عقب تکیه زده بود و اطراف رو نگاه میکرد. واقعا نمیخواست چیزی بگه؟ حتی نمیترسید بلند شه و موهای دختر رو از روی سرش بکنه؟

× به هر حال که اطراف اینجا پر از سوپرمارکت و رستورانهای دیگس. بعد از اینجا میتونیم برای بکهیون شی رامیون بگیریم تا وقتی برگشت خونه بخوره و ازش لذت ببره.

The portraitist [Completed]Där berättelser lever. Upptäck nu