CHAPTER SIX : bloheria

16 3 0
                                    


سم با چندین کیسه پلاستیک زباله و پارچه سیاه رسید و به دین اشاره کرد که موجود رو باز کنه .
بعدش شروع کردن به چپاندن و پیچیدن هر طرفش به داخل پلاستیک سیاه و پارچه . اول دهنش رو خوب بستن و بعد چشمانش رو جدا و بعد یک کیسه کامل را روی سرش کشیدن و به همین ترتیب دست ها و پاها هم بستن به ترتیب شبیه یک جسد شد .
دین از طریق پنجره بیرون پرید . ارتفاع حدود فقط سه و نیم متر بود . کمی طول کشید درد پاهایش را بعد پرش ساکت کنه و بعد به سم اشاره کرد که دختره رو بندازه .
سم شیطان رو از داخل پنجره رد کرد و به داخل بغل دین انداخت . به محض اینکه افتاد داخل بغل دین دوباره شروع به دست و پا زدن کرد .
دین داد زد : لعنتی !
سم تا وضعیت رو دید اون هم سریع از داخل پنجره پرید پایین . اول کمی درگیر درد پایش شد ولی چون وقت نداشتند به دین کمک کرد شیطان رو نگاه داره و داخل صندوق عقب بندازه . دین یک کلت از داخل صندوق عقب برداشت و با دستش چند دفعه تو صورت شیطان کوبید و گفت : آروم بگیر جنده !
بعد لحظاتی که مطمئن شدن دسته کلت اثر خودش رو گذاشته در صندوق عقب رو بستن و خودشون هم داخل نشستن و به سمت خونه به راه افتادن .

سم کیسه رو از روی صورتش کشید و چشم هاش رد با احتیاط باز کرد اولین چیزی که موجود دید دین بود که با چندتا ابزار شکنجه جلویش روی یک صندلی نشسته بود .
دهنش هنوز بسته بود ولی سعی میکرد نعره بزنه یا گاز بگیره .
سم بهش گفت : اگه باهامون همکاری کنی خودت هم کمتر اذیت میشی .
و بعد با احتیاط دهن موجود رو باز کرد و ازش فاصله گرفت .
دهنش بیش از حد معمولی باز می‌شد . حدود صدوهشتاد درجه . و تمام دندان هایش بیرون می‌زدند . و این خصوصیتی نبود که شیاطین معمولا داشته باشن .
دین با تعجب بهش خیره موند و گفت : این دیگه چه کوفتیه...
سم در جواب زمزمه وار کنار دین گفت : ممکنه یکی از شیاطین رده بالا باشه .
موجود که برخلاف خواسته سم صدایش رو شنیده بد شروع کرد خندیدن . قهقه های آزار دهنده . و بعد اینکه خنده هاش تموم شد گفت : شما حتی نمیدونید با چی طرفین... خیلی احمقید !
دین عصبی بود و با پاهایش ضرب گرفته بود .
سم با جدیت پرسید : خب پس خودت بگو چی هستید . از کجا دارید می‌آید؟
موجود نیشخند آزار دهنده ای زد . و این تنها واکنشش بود بدون اینکه یک کلمه ای حرف بزنه .
دین کلافه از روی میز بلند شد و گفت : اینطوری هیچی پیش نمیره .
سم آستین هاش رو بالا زد و گفت : تو برو کمی استراحت کن من خودم بهش رسیدگی میکنم .
موجود دوباره زد زیر خنده و وقتی که دید سم با یک عنبر به طرفش میاد گفت : چرا کار رو نمیسپری دست برادر حرفه ایت .
سم به طعنه گفت : چیه می‌ترسی اذیتت کنم ؟ مطمئن باش اون مهربون تر از من نیست .
موجود همین طور که سم عنبر را به طرف دندان هایش می‌برد گفت : پس از هیچی خبر نداری... نه؟...
دین موقع نزدیک شدن به خروجی خشکش زد . و به طرف سم برگشت .
موجود که از خنده ریسه میرفت ادامه داد : باید شکنجه کردن هاش رو توی جهنم می‌دیدی...هیچکس زیر هشتاد درصد آسیب زیر دستش نمیموند . ضیافتی به راه مینداخت . پر از نعره و درد گناهکاران جهنمی . در حالی که خودش هم رقص با شیاطین شده بود .
و دوباره خندید .
سم به دین خیره مونده بود . دین عملا بدنش رو حس نمی‌کرد . قرار نبود سم این رو بفهمه و حالا که فهمیده بود دین بیشتر از همیشه عصبی و مضطرب شده بود . دین با قدم های بلند و عصبانیت پنجه بکس های نقره کوب شده رو از روی میز برداشت و به طرفش رفت و محکم یدونه کوبید تو صورت موجود .
تیکه های گوشت سیاه مثل لجن از پوستش بیرون میزد .
دین به طعنه گفت : وقتی که همون روش ها رو روی خودت اجرا کنم میبینم بازم میخندی یا نه . البته شاید اول با زبون بلندت شروع کنم و با ساطور قطعش کنم .

Heaven is with usWhere stories live. Discover now