33

212 17 7
                                    

سوم شخص:
- یونگی!
هوسوک اصلا جلوی خودش رو نگرفت و توی بغل یونگی فرو رفت.
چهره یونگی از درد جمع شد اما چیزی نگفت و دستشو نوازش وار روی تنش کشید. هوسوک دوباره از یونگی جدا شد و پرسید: حالت خوبه؟ جاییت درد نمی کنه؟
- نه هوسوک نگران نباش. من حالم خوبه. چند روزه بی هوشم؟
- کلا دو روزه هیونگ!
لبخندی روی لب یونگی اومد.
- کلا؟
- آره دیگه!
هوسوک اون لحظه واقعا کیوت شده بود جوری که یونگی فقط دلش می خواست از جا بلند شه و لپای پسر کوچکتر رو اونقدر مک بزه تا کبوده کبود بشه.
- داری به چی فکر می کنی؟
یونگی لبخند شسطانی زد و گفت: به اینکه می تونم لپاتو مارک کنم یا نه!
- هییی... هیونگ اگه لپای سوکی رو مارک کنی همه بهش می خندن!
یونگی نیشکونی از پای هوسوک گرفت و گفت: ولی کسی نباید سوکی رو اذیت کنه وگرنه ددیش حسابشونو می رسه!
- ددیش!؟
یونگی سرشو تو گردن هوسوک مخفی کرد و گفت: اوهوم ددی یونی مواظبشه!
هوسوک بلند خندید و گفت: ددی قربونت بره!
یونگی زبونشو روی گردن هوسوک کشید و با لحن کیوتی گفت: ددی به بیبی‌ش اجازه میده گردنشو مارک کنه؟ دندونای بیبی‌ش تیز شده!
- پس بیبی می خواد شیطونی کنه؟
- نه نه بیبی فقط می خواد رد مالکیتش رو روی گردن ددی باقی بزاره تا کسی جرئت نکنه به ددی نزدیک بشه!
- پس بیبی می تونه این کار رو انجام بده...
(خب خب دیگه ددی و بیبی بسه بریم به ادامه داستان برسیم)
در باز و جیمین وارد اتاق شد و گفت: یونگی هیونگ حالت خوبه؟
یونگی با بی میلی که سعی در مخفی کردنش داشت سرشو از گردن هوسوک بیرون کشید و با لبخند گفت: خوبم چیم چیم! نگران نباش!
یونگی نمی دونست چرا همیشه کلمه نگران نباش رو آخر جمله هاش  میاره در حالی که اگه جای افراد مقابلش بود با این کلمه بیشتر نگران می شد.
جیمین لبخند شیطانی زد و گفت: من می رم بیرون هیونگ می تونی به مارک کردن گردن هوسوک ادامه بدی!
یونگی قبل از اینکه جیمین از اتاق بیرون بره، گفت: وقتی مچتو موقع سکس با تهیونگ‌ جونگکوک گرفتم می فهمی!
همین حرف باعث شد جیمین با صورت سرخ شده از اتاق بیرون بره!
...
- یعنی الان حال یونگی خوبه؟
- گفتم که به خیر گذشت‌ النم به هوش اومده. هوسوکم که ازش جدا نمیشه.
- همین یه ذره پیش داشت گردن هوسوک هیونگ و مارک می کرد!
جیمین همین طور که وارد اتاق می شد، گفت.
جین سریع اعتراض کرد و گفت: حالا اون یه غلطی کرد تو هم دیدی نباید بری همه جا جار بزنی که!
- ببشخید هیونگ!
جیمین گفت و سعی کرد با مظلوم کردن خودش دل هیونش را به رحم بیاورد.
اما با پس کله ای که خورد دوباره چهره شیطانی اش را به خود گرفت و سمت نامجون رفت: هیونگ حالت خوبه؟
نامجون فقط سرش را به نشانه تائید تکان داد.
بعد از اون نوبت جونگکوک بود که به جمعشان اضافه شود.
- هیونگ میشه من جیمینو قرض بگیرم؟
جونگوک رو به نامجون و جین پرسید و منتظر جواب ماند.
جین که انگار از خداش بود سریع گفت: آره آره برش دار ببرش!
جیمین با معترض گفت: یا هیونگ بهم بر خورد!
نامجون خندید و گفت: بالاخره تو هم باید بری پیش کسایی که بهشون تعلق داری!
با این حرف جونگکوک و جیمین هر دو سرشون رو پایین انداختن.
تهیونگ وارد اتاق شد و گفت: جونگکوک! رفتی جیمینو بیاری یا بسازیش؟
- اومدیم ته ته!
جونگکوک اینو گفت و بعد دست جیمین رو گرفت و همراه تهیونگ از اتاق بیرون رفت.
همین طور سه تایی وارد اتاقی که توش بستری بودن، شدن.
جونگکوک دو برادر بزرگتر رو روی تخت انداخت و گفت: زود باشید بگید که حسم یه طرفه نیست!
تهیونگ چهره شو مظلوم کرد و با اعتراض گعت: یااا جئون جونگکوک وقتی انقدر خشن رفتار می کنی می ترسیم‌ اعتراف کنیم!
جیمین هم تائید کرد و گفت: باید عین مردای جنتلمن جلومون زانو بزنی و بگی' من عاشق شما دو نفر شدم! آیا حاضرید با من عاشقی کنید؟'
تهیونگ سریع اعتراض کرد و گفت: اینقدر دراماتیک نباش جیمینا ما صمیمی تر ایناییم که بخوایم اینجوری...
با قرار گرفتن لب های جیمین روی لب هاش ساکت شد. چشماش رو بست و با پسر همکاری کرد.
- هی تنها تنها! من چی پس؟
جونگکوک در حالی که این حرف رو می زد خودشو روی تخت انداخت.
جیمین و تهیونگ هم از هم جدا شدن تا ببینن جونگکوک چه نقشه داره.
اما جونگکوک سر هاشون رو به هم چسبوند و گفت: به بوسیدن هم ادامه بدین!
جیمین و تهیونگ دوباره شروع به بوسیدن هم کردن‌. جونگکوک هم همینطور که از زیر لباس شکم جیمین رو نوازش می کرد شروع به مارک کردن گردن تهیونگ کرد. هیچ کس نمی تونست حس خوبی که اون  لحظه داشتن وصف کنه.
________________________________
هلو اوری وان✋
تکلیف تهکوکمین هم مشخص شد و البته هم که اعتراف کردنشونم غیر عادیه

دوباره نه!Where stories live. Discover now