+ وقتی میخوای مشکلت رو با کسی حل کنی متمدنانه ترین روش حرف زدنه. میدونم که رابطه‌ای که ما در گذشته و الان با هم داشتیم شبیه به بقیه‌ی خانواده ها نیست اما میتونیم تلاش کنیم که بهتر شیم مگه نه؟ پس هرچیزی که دوست داری بهم بگو و من تا آخرش رو گوش میدم و قضاوتت نمیکنم. فراموش کن کسی که مقابلته پدرته و چیزهایی که دوست داری رو بهم بگو... یک روزی من هم مثل الان مقابل پدرم نشستم و با هم حرف زدیم. بابت کارهاش ازش گلگی کردم و بعد از شنیدن حرفهاش به این فکر کردم که میتونم رابطم رو باهاش حفظ کنم یا نه. الان دوباره همینجام اما حالا خودم پدریم که میخوام حرفها و گلگی های پسرم رو بشنوم.

_ بعد از شنیدن حرفهاش تونستین رابطتون رو باهاش حفظ کنین؟

بک با آرامش پرسید و پدرش فقط لبخند زد.

+ نتونستیم خیلی با هم صمیمی شیم اما من بخاطر اینکه شجاعت شنیدن انتقاداتم رو داشت تحسینش میکردم.

بک سرتکون داد و پنجره به بیرون نگاه کرد. بعد از چند ثانیه سکوت پاکت سیگارش رو بیرون کشید و یک نخ بین لبهاش گذاشت. نمیدونست در آخر به چی میرسن اما به خودش قول داده بود امشب تمومش کنه. حالا که دیگه مین هیون نمیتونست اون وویس رو به دست خانواده‌ی چان برسونه از چیزی نمیترسید.

بعد از اینکه اولین پوک رو به سیگارش زد و دودش رو بیرون داد گفت:

_ اون دختر از من حامله نبود. پنج سال پیش من هیچ کاری نکرده بودم.

به پدرش نگاه کرد و بدون اینکه منتظر جواب بمونه ادامه داد:

_ دختره رو نمیشناختم و اون اصلا باردار نبود. نامه‌ی پزشکی که بهتون نشون داد جعلی بود. با یه تحقیق ساده و چند دقیقه‌ای میتونستین همه چیز رو بفهمین.

نمیدونست تلخی‌ای که تو دهنش پخش شد بخاطر یادآوری اون روزهاس یا بخاطر سیگاریه که بین انگشتهاش میسوزه و خاکستر میشه.

_ میتونستی به راحتی همه چیز رو ثابت کنی و من رو تو سئول نگه داری اما اینکار رو نکردی. دلیلت حداقل برای من قانع کننده نبود. تو خواستی از سئول برم چون دقیقا دو شب قبل از اینکه دختره با گریه و زاری مقابل دوربینها بگه از من حامله‌اس یه مشت خبرنگار حرومزاده مقابل یه بار معمولی من رو گیر آوردن و ازم عکس و فیلم گرفتن. اون بار جایی برای خرید و فروش مواد یا آدمها نبود. فقط یه بار معمولی بود که همه‌ی آدمها برای خوشگذرونی بهش سر میزدن. من هم یکی از اونا بودم و تنها جرمم پسر آقای بیون جون وو بودن بود.

دود سیگارش رو بیرون داد و خندید.

پنج سال پیش درست دو روز بعد از اینکه خبرنگارهای اجیر شده‌ی مین هیون ازش عکس و فیلم گرفتن و تو اخبار پخش کردن یه دختر کاملا غریبه پیداش شد و ادعا کرد ازش بارداره. میدونست اون هم کار مین هیونه. کیم جونگین هم با برادرش همکاری کرد و وکالت دختره رو به عهده گرفت.

The portraitist [Completed]Место, где живут истории. Откройте их для себя