_ ام... حالتون خوبه قربان؟

جونگین نگاهش کرد و گفت:

+ عالیم. هیچ زمان بهتر از این نبودم.

_ ولی کمی آشفته به نظر میرسین. همه چیز رو به راهه؟

جونگین با آستین کتش به پیشونیش کشید و گفت:

+ مهم نیست. جلسه‌ی مهمی دارم که... براش به شدت هیجان زده‌ام.

به کیونگسو ربطی نداشت ولی ظاهر اون مرد بیشتر شبیه به افراد مضطرب و بی حوصله بود تا افراد هیجان زده و مشتاق.

_ امیدوارم جلستون خیلی خوب پیش بره. درست مثل جلسه‌ی من.

جونگین پوزخند زد و گفت:

+ البته... جلسه های تو باید خوب پیش برن آقای دو. وگرنه مجبور میشی وسایلت رو جمع کنی و از این کشور بری.

کیونگسو متوجه تیکه‌ای که بهش انداخته بود شد ولی چیزی نگفت و سر تکون داد اما کمی بعد جونگین به حرف اومد و ازش پرسید:

+ پس امروز به همراه دادستان به دیدن موکلت میری؟

_ درسته. برای یک ساعت دیگه وقت ملاقات داریم.

+ کارهای بررسی پرونده به کجا رسیده؟

_ مثل قبله. هنوز مدرکی که بتونه نجاتش بده  پیدا نکردیم ولی دادستان معتقده به زودی بهش میرسیم.

+ هوم... برای خودت همه چیز درست پیش میره؟

_ فکر کنم. دادستان راضی به نظر میرسن. از دست من هم عصبانی نشده و این احتمالا یعنی اشتباه بزرگی نکردم.

جونگین سمتش چرخید و با اخم نگاهش کرد. اون پسر واقعا احمق بود یا خودش رو به حماقت میزد؟

+ فکر میکنی همه چیز خوب پیش میره چون دادستان از دستت عصبانی نشده و از همه چیز راضیه؟ واقعا؟

_ مگه اشتباهه؟ اگه اشتباهی کرده بودم اون باید از دستم عصبانی میشد.

+ یک حدس دیگه هم میشه زد. این که اصلا به تو امید نداره و دور از چشم تو کارهاش رو پیش میبره. برای همین اصلا به تو و کارهات توجه نمیکنه و وقتش رو برای عصبانی شدن به تو هدر نمیده.

کیونگ دهنش رو باز کرد تا جواب بده ولی چیزی به ذهنش نرسید و ساکت شد. این هم یک احتمال دیگه بود. ولی خب... اون که کار بدی نکرده بود.

در آسانسور باز شد و جونگین بعد از تکون دادن سرش به نشونه‌ی تاسف از آسانسور خارج شد.
اون هم با عجله دنبالش رفت و این بار گفت:

_ ولی احتمالش خیلی کمه. من هیچ خطایی نکردم.

جونگین پوزخند زد و درست زمانی که به ماشینش رسید سمت اون چرخید و گفت:

+ به اینکه گفتم کارهاش رو دور از چشم تو انجام میده اصلا توجه نکردی نه؟ وایی مرد تو واقعا عجیبی..‌.

The portraitist [Completed]حيث تعيش القصص. اكتشف الآن